اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت بخوام مامانمو بپیچونم نرم مدرسه, شبِش خیلی عادی ُ اینا رفتار میکنم, اما وقتی بخوام بخوابم, عمدا لباس نازک میپوشم ُ پتو روم نمیندازم یا پنجره رو باز میزارم! بعد صبحش پا میشم ُ از استعداد فراوانم در نقش یه ادم سرما خورده بازی کردن, بهره میگیرم ُ نمیرم مدرسه, و جای جالب ترش این که مامانم هر چی بهم قرص میده, میخورم اما بعدش میرم تُف میکنم.تو مدرسه هم عمدا ماسک میزنم یا وقتی که دوستام زنگ میزنن بهم, یه تیکه نون میزارم تو دهنم که صدام بَم تر به نظر برسه! یه دستمال کاغذی رو هم نمدار میکنم هی میملالم به دماغم که یعنی ابریزش بینی دارم.حالا اگه شرایط بحرانی تر باشه, دستامم میزارم تو یخ که دستام یخ کنن فک کنن تب ُ لرز دارم!
هنوزم ترفندم همینه! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم با این سنم شبا تنها تو اتاق نمیرم بخوابم :-"میترسم [nb]یعنی نمی ترسما ولی خوابای آشفته می بینم :-"[/nb] :-s وسط حال می خوابم X_X [nb]این دیگه ته اعتراف بود :-"[/nb]
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا 5سالگی فک میکردم این اسمایی هس واسه خداها فک میکردم هرکدوم از اینا یه خداس ;))
اعتراف میکنم 3روزه هیچی درس نخوندم اما به مامان میگن 8ساعت خوندم که ناراحت نشه :(
اعتراف میکنم دوس دارم با یکی حرف بزنم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امروز یادم رف صبونه بخورم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از رفتار بعضیا حالم بهم میخوره :-& :-& ولی باید یه جوری رفتار کنم که انگار شیفتشونم..!!! :-$ :-$ :|
یه اعتراف دیگه اینکه هیچوقت یه دوست واقعی نداشتم...!! :-< :-< :((
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي کنم وقتي تو حرف بزن پست بلند ميدم که چند قسمتيه، يکي از دغدغه هام اينه که اونايي که لايک کردن، دقيقا برا کدوم قسمت بوده... :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم شب ها اگه در اتاقم بسته نباشه خوابم نمي بره و حتي تو تابستون هم با پتو ميخوابم
اعتراف ميكنم 5 ساله كه بودم در حموم روم قفل شد زدم با سنگ پا پنجره رو شكوندم از پنجره پريدم بيرون
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم در دوران طفولیت فک میکردم میرن سر اسب مطلب :-" [nb]اصل مطلب[/nb] و فک میکردم اسب مطلب همیشه زن خواستنه ;D [nb]آخه همش تو خواستگاریا تو فیلما میرفتن سر اسب مطلب [/nb]
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه بودم میرفتم راهپیمایی شعار میدادم: مرگ برگ آمریکا:
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تازگیا روزانه هزار تومن شارژ مصرف میکنم و مخفیانه با پول توجیبیای خودم شارژ میخرم ;D مامانمم فک میکنه هر دو هفته یه بار شارژم تموم میشه ;;) بله ما بچه مثبتی هستیم برای خومان ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اولا وقتی یکی لایکم میکرد عذاب وجدان میگرفتم اگه جایی لایکش نمیکردم! ;D
هنوزم درصدی ازش باقی مونده !
 
پاسخ : اعترافگاه !

+ اعتراف می کنم...
اینقد لاغرم که کش ِ شلوار مدرسمُ دو سه لا تا می کنم تا کمرش اندازم شه... :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعترف میکنم وفتی بچه بوذم ته خیار شور نمیخوردم چون فکر میکردم تلخه ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا مدت ها پیش فکر میکردم بانک سپه همون بانک صادراته ... نمیدونم چرا یه حسی از بچگی اینو بهم میگفت :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكم بعضي وقتا فقط واسه ديده شدن بانگام پست ميدم! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

+اعتراف می کنم وقتی کوچیک بودم فکر می کردم که واقعا ساعت برنارد وجود داره و همیشه دوست داشتم اون رو داشته باشم کاشکی وقعیت داشت!!!!!!!!!
22.png
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مکنم بچه که بودم
میرفتم سر جعبه ی دارو ها و یه سری قرص صورتی رنگ شیرین بود مگذاشتم تو دهنم و تا مزه ی شیرینش تموم میشد دوباره برشون میگردوندم سرجاشون ;D
الان به شدت عذاب وجدان دارم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بابا و مامانم راجع به پست بانک حرف میزدن من فک میکردم راجع به پوست حرف میزنن و پست بانک جاییه که پوست آدما رو میکنن. :-s

اعتراف میکنم تا کلاس سوم هروقت می رفتم استخر دسشوئی میکردم توو آب..بعد آب کف میکرد... کلی حال میکردم... X_X ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بعضی وقتا تو خونه خودمو پیش داداشام اونقدر ساده وبچه نشون میدم که فک میکنن هنوز ابتداییم!!!!!!!!!!!حال میده ها!!! :))
 
Back
بالا