اعترافگاه!

ki miya

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
165
امتیاز
2,218
نام مرکز سمپاد
فـرزانـگـان یــک
شهر
اراک
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم چون دیده بودم خاتمی عبا میپوشه فک میکردم لباس فُرمِ ریاست جمهوریه :-" X_X

بعد ک احمدی نژاد شد رییس جمهور همش ب این فک میکردم ک این با این هیکلِ ریزش تو عبا گم میشه :))

+ اعتراف میکنم همیشه دوس داشتم بدونم اونایی ک ح.ب های چندقسمتیمُ لایک میکنن دقیقا برا کدوم قسمتش لایک میکنن :D
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم که نمی‌دونم "برشکست" درسته یا "ورشکست" . :-" :-"
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه مدت مدیدی از دوران کودکیم صرف این شد که بفهمم چطوری یخ به اون گندگی رو ازون دهنه ی کوچیک بطریا میکنن توشون!
تا اینکه فهمیدم آب میریزن توش و میذارن فریزر!
 

saratahmasbi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
1,157
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سارایوو(بوسنی و هرزگوین)
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی رفته بودیم راهیان نور
در مسجد جامع خرمشهر بودیم یک پیرزنی سوال کرد
بچه ها انداختمم جلو گفتند تو انسانیی عربیت خوبه ببین خانم چی میگه :-?
این اینقد غلیظ حرف میزد که من نمیفهمیدم چی میگه که باز جوابشو بدم بعد گفتم چی؟ :-/
1بار دیگه گفت این دفعه یک چیزایی فهمیدم گفتم"الراعی ذهب الی السیاره"
گفت دیوانه L-:
من :-??
بعد تو اتوبوس فهمیدم چی گفته بود "کمکم کن از پله ها بیام پایین"
که من تو جوابش بهش گفته بودم سرپرستمون جا ماشینه
 

BRX

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
97
امتیاز
419
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم...
بچه که بودم مامانم یه بار بهم گف حولتو بگیر منم فک کردم اسم حوله حولته!
وقنیم حولمو میخواستم میگفتم حولتمو بده!
بعله همچین مخی بودم من :D :D
 

سارا99

کاربر فعال
ارسال‌ها
49
امتیاز
145
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که هنوز نمیدونم این سکوریت که رو مغازه ها مینویسن ینی چی :D
اعتراف میکنم هرچی تلاش میکنم تا سوت زدن یاد بگیرم هنوز نا کامم :D
 

zmaa

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
298
امتیاز
3,526
نام مرکز سمپاد
سمپاد
شهر
تهران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت این اسمایلی (:| (:| رو میذارم یا نگاش میکنم هر وقت خمیازه میکشه منم خمیازه میکشم :D ( دست خودم نیست خودبخود خمیازه میکشم)
 

BERMODA

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
16
امتیاز
155
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مترجمی زبان انگلیسی...عاشقشم
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که خواهر کوچیکمو با وجود اینکه خیلی اذیتم میکنه و شیطونه بازم خیلی دوسش دارم و وقتی خونه نیست جای خالیش کاملن حس میشه. :) x: x:
اعتراف میکنم بچه که بودم به خاله میگفتم کاله! :)) :)) به بزرگ میگفتم بگز!! بابا بزرگم همش میگفت بگو بگز شدم. خدا رحمتش کنه. x: تازه اسم خودمو هم اشتباه میگفتم.هه هه هه ..... =)) =))
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

بچه که بودم فک میکردم اخر اسمم چون به فامیلیم میچسبه هنگام خوندن "ه" میگیره و منم همیشه مینوشتم "حمید" نه "حمیده" !! :))
 
ارسال‌ها
135
امتیاز
1,030
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
شنوایی شناسی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از ترس اینکخ کسی تو بانگم نظر نده قفلش میکنم که ضایع نشم :-" :-" :-" :-" :-"
 

n.r

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
707
امتیاز
3,527
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچگیا وقتی مامانم واسه منو خواهرم یه خوراکی میخرید سریع مال خودمو میخوردم بعد با حالت =P~ به خواهرم نگاه میکردم...اونم با حالت :-< به خوراکیش نگاه میکرد نصفشو میداد به من (<

بعدها که دستم رو شده بود همش بهش پیشنهاد بازی "هرکی دیر تر تموم کنه" میدادم بعد خودم سریع میخوردم دوباره =P~ ... :-"
 

Mrs.Clever

Kelidelia:
ارسال‌ها
102
امتیاز
794
نام مرکز سمپاد
farzanegan1
شهر
kerman
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
....المپیاد زیست
دانشگاه
zaums
رشته دانشگاه
Medicine
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم لنت کوبی رو لعنت کوبی می خوندم بعد دو سه روز رو معنی اش فکر می کردم
اخرشم به این نتیجه می رسیدم که یه جایی هست برای ادب کردن اما های بی ادب =)) :-[
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم
يه فايل از شجريان توي موبايلم داشتم اسمش اين بود m.r.shajarian فك ميكردم اين مستر شجريانه .. الان كشفيدم كه محمدرضا شجريانه :D
 
  • لایک
امتیازات: hel@$

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم هر وقت يه پستس رو ميبينم كه خيلي لايك داره منم لايكش ميكنم :D
اصلا حتي ممكنه مطلبش جالب نباشه چون يه عالمه دوست داشته لايك شه ها، به هر حال چون خيلي لايك
داره نميتونم لايكش نكنم :-"
نميدونمم چرا :-"
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم با هوش سرشار خود،در کلاس دوم راهنمایی موفق به حفظ شعر ای ایران شدم! :D
اعتراف میکنم برگه های امتحان کامپیوتری که هیچوخ پیدا نشد کار من بود :-"
 

mahnegar

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
16
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
دانشگاه
انشاالله فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
انشاالله پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی 1 یا 2 سال داشتم عید هرجا میرفتیم ماهی ها غیب میشدن و شواهد نشون میداده آخرین نفری که در کنار اونا دیده شده بوده من بودم!!!!! :D
گفته ها بر این است که اجساد این موجودات بی زبان در حلقوم بنده جای داشته اند! (<
 

Alien

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
رشته دانشگاه
میخوام برم پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

خداااااااا ~X( ~X( ~X( ~X(
اعتراف میکنم چن روزیه وقتی میخوام بیام انجمن خاطرات اشتباهی میرم شناخت
دیوونه شدم ~X(
 
ارسال‌ها
376
امتیاز
4,992
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فــرزانگان ۳
شهر
طــهـران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا دو سال پیش نمیدونستم قلوه همون کلیه است و جیگر همون کبد :D
 

amin rezaei

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
16
امتیاز
150
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم به قاشق میگفتن طاقچه !! :)) خودمم نمیدونم چرا اونموقع اینو میگفتم :)
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با تراکتور میگفتم تراکوور (; بعد فکر میکردم پشمکا رو مو پیرزنا رو می چینن و شیرینشون میکنن بعد میدن ما میخوریم واسه همین به پشمک میگفتم مو پیر زن !! :O :D :))
اعتراف میکنم اسم خاله بزرگم که ملکه بود رو همیشه خاله فلکه صدا میزدم :)) ... از قضا زرند هم زندگی میکردن و منم میگفتم خاله زرنگی =))
خالم هم بهم میگفت علی مردان خان :)) (داشت علی مردان خان پسری پسر بی ادب و بی هنری :D )
اعتراف میکنم بچه بودم خیلی با دختر خاله کوچیکم دعوا میکردم بعد وقتی میومدن جدامون کنن منم میگفتم این خاله زرنگی دخترشو میخواد به زور بده به من !!! =)) حالا خوبه ازم بزرگ تر هم بودا :D
اعتراف میکنم که یه بار وقتی خاله ام داشت میگفت یه کم آدم شو وگرنه بزرگ شدی نمیام جشن دومادیت منم گفتم که نه خاله نگران نباش تا اونموقع تو پیر شدی مردی :)) هنوزم یادشه این حرفمو :-[ :))
اعتراف میکنم بچه بودم هر وقت گریه میگرفت میرفتم زیر مبل قایم میشدم تا هیشکی گریم رو نبینه :D یه همچین بچه ایی بودم من B-)
 
بالا