اعتراف میکنم برای اولین بار تو عمرم رفتیم مهمانی به مونا عیدی دادن ولی به من نه!
احساس میکنم خیلی بزرگ شدم!
انقدر گفتم بابام به جای فامیلمون به من عیدی داد!
ولی هنوزم دپم!
اعتراف میکنم نمیدونستم قوه (همینایی که توی ساعت میذارن) یک واژه کرمونیه و یک ساعت داشتم با یه بنده خدایی دعوا میکردم که باتری با قوه فرق داری نری جایی بگی زشته
اعتراف می کنم هنوز هم که هنوزه بعضی وقتا که دارم از پله ها میام بالا تند تند میام که هیولاها از لای راه پله پاهامو نگیرن و نکشن!
کلا من فیلم زیاد می بینم!
اعتراف میکنم که گاهی وقتی از مدرسه برمیگشتم ،جلوی دوربین در خونه همسایمون شکلک در میاوردم و اصلا هم فکر نمیکردم ک این یه دوربین واقعیه و شاید یه روزی واقعا فیلماشو ببینند!
حالا هر وقت میبینمش نمیدونم از خجالت آب بشم یا به خلی خودم بخندم!
من خیلی بد بختم!
مهمون قرار بود بیاد خونمون ..ماهم مسافرتمونو کنسل کردیم
زنگ زدن گفتن ببخشید ما 4..5 اونجاییم!
تا4و5صب کردیم
زنگ زدن گفتن ما نمیایم!!!
اخه یکی نیس بگه مرض دارین مردمو از خوشی و اینا میندازین؟؟؟؟؟؟
اعتراف میکنم که رفتم سر یخچال میخواستم خیر سرم ماست موسیر بخورم .
هوا تاریک بود . درشو باز کردم ، بعد دیدم که موسیر نداره . روشو نخونده بودم دیگه ، گفتم حتما ماست ساده است .
یعد قاشق زدم توش خوردم ، یه قاشق بزرگ وقتی خوردم ، بعد دیدم خامه است . یعنی یه قاشق بزرگ خامه خوردم
اعتراف میکنم در دوران طفولیت یه بار یه کتاب دیدم که اسمش "زناشویی" بود اولش ترسیدم فکرکردم زنا رو می برن یه جایی میشورنشون بعد از خوندن کتاب نظرم عوض شد