من ِ ... عجیب غریب ؟!

پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من و یکی از دوستان البته:دستمال کاغذی نقاشی میکنیم به این و اون هدیه میدیم!مخصوصا به معلم زیستمون!!!
همیشه رو دفتر و کتاب و اینام نقاشی میکنم آرزوهامو یا هرچیه دیگرو بعد حتما باید تاریخ بزنم و موقعیت رو کاملا شرح بدم که مثلا کجا نشستم و اینا!
عادت دارم هرجای مخفی ای گیر میارم یه نوشته ای چیزی مینویسم میزارم اونجا بعد بعضی وقتا یام میوفه مثا چمیدونم بعد چند سال یا چند ماه و اینا پیداشون میکنم لی ذوق میکنم و میخندم!
بعد مثلا بعضی وقتا یه چیزی مثل شوکولات بخورم بعد کاغذ بمونه بعد چمیدونم مثلا بره زیر کتابام و اینا(خیلی شلختم کلا!)بعدا پیداشون کنم حس میکنم که آخی فراموش شدن اینا و بعد میذارمشون یه جایی جلو چشم!
بع دیگه سیم و ربان و نخو از اینجور چیزا گیرم بیاد هی به اینور اونور به اشکال مختلف آویزون میکنم!مثلا سیمارو مثل سیم تلفن مینم بعد دایره میکنم میزنم به زیپ کیف و جامدادی و اینا!!!
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

رو جیب های مانتوم مقاومت و خازن و.. وسایل روباتیکی رو میزنم!
تو راه مدرسه حتما باید از روی جدول راه برم با اون کیف سنگین باید تعادلمم حفظ کنم تازه :-"
کپ میزارم سرم خیلی وقتا!
روی تی شرت های تک رنگم نقاشی میکنم یه چند بارم جوگیر شدم درمورد حفاظت از محیط زیست نقاشی کشیدم ;D
روی دیوار اتاقم کف دستم رو زدم تو رنک بعد زدم به یه قسمت دیوار!!
کل دیوار اتاقم پره از مقواهایی ک روش هدف هام رو نوشم
بچه تر ک بودم دچار بیمارگی قرینگی شده بودم ;Dیه طرفم ک به یه جامیخورد اون یکی طرفم رو هم باید به یه جا میزدم اخه دلم واسه اون طرف ک ب یه جا خورده بود میسوخت :-"
از 7 تا پله ی اخر هر راه پله حتما باید بپرم
دارم تلاش میکنم ک پله ها رو 4 تا یکی برم بالا اما نمیشه :(
تو راه مدرسه به خونه باید 2 تا ادامس رو 2 تازنگ بچسیونم حداقل!

بسه دیگه الان فک میکنید من ادم فضاییم!!
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

به نقل از Ham!D ShojaE :
حواستون هست كه اينجا انجمن خلاقيته ؟!
صرف اينكه يه كاري "عجيب" باشه ، دليلي بر "خلاقانه" بودنش نيست .
به پست اول توجه كنيد ، مثال هاش گويا هستن ديگه ، نه ؟!
بــــــــاشه

ام خب
من از این که اتاقم به مدت ۲ روز یک شکل باشه بدم میاد و بعد از این مدت جای وسایل رو تغییر می دم . خیلی دوست دارم تو اتاقم چادر بزنم نه این که چادر آماده ، یک ملافه ی ساده و ترجیحا ضخیم رو با طناب و بند و این جور چیزا از چهار گوشه (هر گوشه به این جاها وصل میشه:میله ی پرده،کتابخونه و دو گوشه بعدی هر دو به در کمد ها وصل میشن ) آویزون می کنم طناب هم به خاطر اینه که ملافه اونقدر بزرگ نیست که به چهارگوشه اتاقم برسه به خاطر همین با طناب وصل می کنم. بعدش وسط ملافه رو از لوستر وسط اتاق وصل می کنم که بره بالا و مثل چادر سیرک بشه ، از ملافه که حالا حکم سقف اتاقم رو داره فقط کوتاه تر از سقفه بدلی جات و برگ و از این جور چیزا و ترجیحا سبز و ابی آویزون می کنم می شه مثل جنگل های استوایی خیلی باحاله پارسال تابستون که درست کرده بودم یک درخت مصنوعی هم وسط اتاقم گذاشته بودم کپ جنگل بود به مدت ۲ ماه توی این جنگل می خوابیدم ، اما امثال که اومدم دوباره درست کنم همین که چادرم درست شد و نوبت برگ آراییش رسید مامانم اومد باز کرد :( البته خودمم خیلی حوصله نداشتم چون وسط امتحانا بود :-"اما تو تابستون دوباره می بندم ;) >:D<
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

مثلا من بیش تر موقعا رو زمین میشینم مثلا وسط کلاس یا جلو در کلاس یا هر جایی دیگه !

بعد پوست ادامس خرسی جمع میکردم که پشیمون شدم!

رو دستام پا هام نقاشی می کشم

هیچ کتابیم تمیز نیست چون ادم نا مرتبی هستم بیشترشون رو نقاشی میکشم!

.....
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

تو خیابون اکثرا از روی جدول راه میرم ! ( البته اگه شلوغ نباشه و راه داشته باشم )
از چند پله ی آخر بپرم !
برعکس اکثر دخترا از لاک متنفرم !
وقتی عصبانی میشم بعضی وقتا خندم میگیره !
بعضی وقتا هم در حد جنون که عصبانی بشم ، اسم کسی که ازش متنفرم رو داد میکشم و میگم مثلا فلانی ... ( بقیه اش دیگه بستگی به ماجرا داره )
عادت دارم آهنگ زمزمه کنم !
وقتی دارم یه غذارو میخورم که گوشت داره ، اینقدر دقیق از گوشت ها استفاده می کنم که برای آخرین قاشق برنج به اندازه ی مورد نظر گوشت دارم ! ( همه میگن با غذات بازی می کنی و طراحی انجام میدی )
گوشام یه شکل شدیدی تیز هستن ! در حدی که واقعا همه از دستم دیوونه شدن ;D
وقتی یه چیزی رو دارم تعریف می کنم که یکم خنده داره ، خودم میگم و می خندم در حدی که طرف مقابل نمی فهمه چی میگم !
علاقه ی شدیدی به این دارم که بهم بگن " خوبی شما؟ " البته نه این که منظور بدی داشتن باشنا ، اینطوری حالمو بپرسن ! لحنش هم خیلی مهمه :-?
وقتی یه جاییم زخم میشه یا درد می کنه فشارش میدم که بیشتر درد بگیره :-"
عاشق بوی تینر ، رنگ ، بنزین ، گاز ، غلط گیر و از این امثال هستم !
تو بچگی فحش ــم این بود : گل بد :| :| :| :| :| :| واقعا از مامانم متشکرم !
فکر کنم توی عمرم 5 بار پنیر خوردم . اونم پنیر خامه ای نه اون یکی ها ! بادمجون هم 2 بار توی کشک بادمجون خوردم که طعمش نیومده و بیشتر کشک خوردم وگرنه امکان نداره خودشو بخورم [-( :-&
جذاب ترینش اینه : صبحونه ماست می خورم :-"
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من بچگی هام با انگشتای پام خاله بازی میکردم :دی بچه بودم خو...
معمولن با جارو برقی آهنگ می خونم ی صفایی میده....
سر امتحان هیچ وقت اسممو اون بالا نمینویسم دیگه همه معلمام میدونن ی جورایی به نظرم شانس میاره
هیچ وقت هم لاک نزدم :دی
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

خـــــــــب... از 5سالگی گیاه خوار شدم :|
یا تا برگه ی کتاب رو تا نزنم و بش ور نرم تمرکزم جمع نمیشه :|
یه عادت بد دیگه که دارم واسه ایجاد تمرکز، بازو دوستام یا افراد خانواده رو فشار میدم تا رگشو پیدا کنم بعد اون رگو ب استخون بازو فشار میدم و جالب تر اینکه همه ی کسایی که باهاشون این کارو میکنم بعد 3 ماه خودشون معتاد این کار میشن :|

دیگه بقیشم بماند:/
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

خب من کلا خیلییییییییییی چیزا رو نمیخورم یعنی اصلا غذا نمیخورم ;D (به قول خالم فقط چیزی رو میخورم که واقاخیلییییییییییییییییی خوشمزه باشه ) ولی کله پاچه میخورم ;D خیلی هم دوس دارم :x از پاچش بگیر تا چشش =P~

از بچگی از خاله بازی متنفر بودم و دوست داشتم برم بالا دیوار یا با پسرا کشتی بگیرم وبزن بزن کنم ( من اون زمان تو روستای پدریم زندگی میکردم و فقط با پسربچه ها میگشتم ;D)
وقتی اتاقم مرتبه نمیتونم درس بخونم ینی حتما باید لباسام و کتابام و خودکارام و تزیینیای رو میزم ریخته باشه روزمین توهم توهم !!!! ;D
وقتی ناراحتم آهنگ شاد میزارم میرقصم حالم خوب میشه ;D
عادت دارم وسایل اتاقم رو خودم درست کنم مثلا قرقره های کابل ( جنسشون چوبیه و بزرگم هستن ولی مال من ارتفاعش 40 سانته تقریبا ) که واسه کار بابام بود گرفتم و ازشون به عنوان میز آینه استفاده میکنم هرچی هم بهم اصرار میکنن بریم بخریم میگم نه ولی خداییش خیلی ضایست ;D
ماه رمضون وزنم زیاد میشه و صورتم لاغر تر عیدا هم وزنم کم میشه و صورتم تپل تر ;D
هیچ وقت خسته نمیشم یعنی اگه از صب تا شب هم بدو ام آخر شب بازم خوابم نمیبره!!کلا انرژیم زیاده ;D
گاهی تو اوج خوشحالی یه هو ساکت میشم وناراحت و گاهی تو اوج ناراحتی از خوشحالی قاه قاه میخندم ;D
حتی خودمم نمیتونم خودم و پیشبینی کنم!!!! منظورم اینه که خودمم نمیدونم در لحظه نسبت به هر چیزی چه عکس العملی نشون میدم! ;D
خیلی به پوستم اهمیت میدم و هزار جور کرم استفاده میکنم که مبادا خراب بشه ;D ولی گاهی از قصد میزنم خودم رو زخمی میکنم تازه خیلی هم حال میکنم ;D
میرم جلو آینه کلی قربون صدقه خودم میرم بعد آخرش میزنم تو ذوق خودم خودم رو دپرس میکنم این قدکه اعتماد به نفسم میشه در حد صفر این قدکه بدم میاد دیگه تو آینه نگاه کنم ;D
واسه خودم هرچند وقت یه بار کادو میخرم بعد کادوش میکنم و به خودم هدیش میدم ;D خیلی احساس خوبی پیدا میکنم از این کارم ;D
ولی اصلا به نظر خودم عجیب نیستم چون کاری رو میکنم که دوست دارم و ازش لذت میبرم دیگه ;D
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من و دوستام از مدرسه ک تعطیل میشیم اگ پیاده بیایم ب دخترا تیکه میندازیم =)) =)) =))(ی بار افتادیم دنبال ی دخدره مثلن میگیم شماره تو بده برا داداشامون میخایم!)
اگ ی پسری هم بود همچین خل وض بود ب اونم تیکه میندازیم =)) =)) =))
یا این ک جلو در مدرسه اگ یکی رد شد مسخره مینیم =)) =)) =))
البته همه اینا درشرایطی ک خود پسرا بهمون گیرندن! :|
وقتی درس میخونم هر ص که خوندم با خودکار روی شماره ص حتتتتتتتتتممممممممممنننننننن باید بکشم
هیچ وق پرسشای اخر هر درسو نمیخونم ;D
وقتی با ی نفر تو مدرسه حرفم میشه وقتی میام خونه تازه یادم میاد باید بهش چی میگفتم مث دیوونه ها تند تند تو خونمون راه مرم با خودم حرف میزنم تمرین میکنم فردا بهش چی بگم
و......درااخر باید بگم ک ب شدت عاشق یکی از معلمای اقای مدرسمونم(50سالشه) انقد ازش خوشم میاد ک اگ بخام بین اون و پسر شایسته جهان یکیرو انتخاب کنم اونو انتخاب میکنم =)) =)) =)) =))

پ.ن:این مورد اخر مسخره بازی بود با بچه ها ب شدت این اقارو مسخره میکنیم =)) =)) شد
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

هر وقت بخوام با یه عده وارد جایی بشم یا اولین نفر وارد می شم یا آخرین نفر! کلا وسط تو مرامم نیست!
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

×یه دوران به خصوصی رو(فک کنم پنجم تا اول راهنمایی) مینشستم کنار لونه ی مورچه ها و به زندگیشون نگا میکردم.بعد مثن براشون شکر میپاشیدم دورو بر خونه شون تا بیان ببرن :-"نمک قاطیش میریختم ببینم میتونن تشخیص بدن نمک چیه؛شکر چیه ;Dیا حتی ساعات طولانی ایو صرف دیدن ساخت تار عنکبوت میکردم :| جذاب بود به نظرم.

× لبای عروسکامو رژ لب میزدم حتی اگه لباشون پررنگ بود :-"

×موقه هایی که خوابم اگه به شکم خوابیده باشم پاهامو از زانو خم میکنم همینطوری سیخ بالا نگه میدارم :-"

× بیشتر اوقات موقه هایی که راه میرم تو هوا با انگشتام یه چیزی مینویسم (هر چیزی).تو حمام رو بخارای دیوار حمام چیز مینویسم؛اعم از گناهام،دلنوشته هام و...
;D
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

مندوست دارم هرچی تو یخچال هست رو بریزم تو قابلمه و یه نوع سوپ دوست کنم که فقط خودم میتونم بخورمش:)
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

دبستان که بودم مثلا تو عمق ِتوضیح ِمعلم که حوصلم سر میرفت غلط گیر بر میداشتم بعد رو تیکه ی برگه ای گوشه ی میزی چیزی اینو آن قد فشار میدادم تا کلی غلط گیر جمع شه پُف کنه بعد میذاشتم یه خورده بگذره بعد با انگشت ِاشاره میزدم بِش می ترکوندمش اصا یه لذّت خاص داشت :))
چسب ِمایع بر میدارم میریزم رو انگشتم میذارم یه خورده بگذره یه حالت ِباحالی پیدا میکنه وقتی آدم به‌ش دست میزنه حس خوبی به‌ش میده در کل،وقتی که میخوام لاک بزنم اول‌ش حتما باید یه خرابکاری ای بکنم حالا مثلا از دو رنگ استفاده کنم بعد بخوره به جایی نصفش پاک شه بعدش دوباره از اول بزنم بعد ولی خوشگل میشه :))
بعد دیگه به این عروسکای ِریز ِکوچولو ع‌ِ مو فرفری خیلی علاقه دارم بگیرم تو دستم کلا حالا هر جایی که برم بعد بین ِانگشت ِشصت و اشاره ام باید باشه بعد خیلی ام فشارش بدم تا دستم درد بگیره یه سوزش خاصی ایجاد میشه خیلی دوس دارم :))
بوی ِبنزین و کولرِگازی‌م خیلی دوس دارم :-"
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من همیشه آخرِ کتابایی که می‌خوام شروع کُنم رو اول می‌خونم و همین‌طور اول پایانِ فیلمایی که می‌خوام تماشا کُنم رو نگاه می‌کنم. اگه خوب تموم شُد، شروع می‌کنم به خوندن یا تماشا کردن. ;;)

این که از کجا بفهمیم خوب تموم می‌شه؟ سوال و نکته‌یِ خوبیه که با مرورِ زمان و کسبِ تجربه می‌توان بِش رسید.
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

از کودکی عادت داشتم زمینی که توش راه میرم رو تقسیم بندی کنم،وقتی توی یک زمین راه میرم؛زمین رو خط بندی میکنم تو ذهنم، با فواصل مساوی.بعد حس می‌کردم که این خط ها حاوی اشعه مضر هستن که پا رو میسوزونه و نباید پا بذارم روشون، هیچوقت روی اون خط ها پامو نمیذارم:)) اگر زمین خودش خط بندی باشه،کارمم راحت تر میشه! :-"
معمولا چشمام رو هم ببندم بازم از روی اون خطای تو ذهنم رد نمیشم :د
[مورد تعجب افراد هم قرار گرفته این عادت من : ""]
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من هر موقع هر حشره ای که موقع درس خوندن رو صفحات کتاب یا دفترم میکشم (که زیادم اتفاق میفته ;D ) به خصوص اونایی که یهویی با بستن کتاب میکشمشون 8-^ جنازه و خونشو اینارو برنمیدارم! :-" روشو چسب میزنم پایینشم تاریخ میزنم و مینویسم که با چه روشی کشتمش :-" کلکسیون دارم تو کتاب درسیام اصن 8-^
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

عادت داشتم( الانم دارم ;;) )وقتی دارم راه میرم یه مسافتی رو برای خودم در نظر میگیرم.بعد حدس میزنم حالا اگه چن بار از یک تا ده بشمارم میرسم اونجا. تا رسیدن به مقصد حدسمو تست میکنم. :-\ <:-P :-"
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

عادت دارم وقتی میرم تو ماشین ا از روی حرکت اجسام اطراف سرعتو پیدا کنم بعد بر حسب کیلومتر و مایل در ساعت و بعدش هم متر بر ثانیه و دقیقه حساب کنم و بعدش هم سرعت نسبی نسب به هر چیز متحرکتی که می بینم حساب کنم. ;D ;D
 
پاسخ : من ِ ... عجیب غریب ؟!

من دلم میخاد همیشه اتاقم شلوغ و بهم ریخته باشه و درهمون حالت ی اهنگه ^دینگلو دینگول^ پلی بشه و من از وسط وسایل اینور و اونور بپرم ;))
 
Back
بالا