بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

vahidd

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,163
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد
شهر
مشهد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

مجموعه اشعارشون http://www.forum.98ia.com/attachments/6755d1294037531-khosro_golsorkhi_majmoe_ashaar-pdf
 

علی دلاور

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
558
امتیاز
1,114
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد زیست
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من یکی از اونا را میذارم:


گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبر هایتان زخم دارد
با ریشه چه میکنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در اشیان چه میکنید؟
گیرم که میکشید
گیرم که میبرید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه میکنید
الان حوصله ندارم شاید بعدا بقیه ی اشهارش را با بیوگرافیش را گذاشتم
 

مـــــــریم

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
938
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
دانشگاه
دانشگاه تهران 8-> (ینی میشه؟)
رشته دانشگاه
پزشکی ایشالا 8->
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

خدایا تو قلب مرا می خری؟ ( :) )

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
. . .
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
. . .
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
. . .
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
. . .
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
. . .
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

عرفان نظر آهاری ( x: )

:) :) :)
 

مـــــــریم

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
938
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
دانشگاه
دانشگاه تهران 8-> (ینی میشه؟)
رشته دانشگاه
پزشکی ایشالا 8->
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که معشوقه نداشت
نه که سر گشته نبود
سالها بود دگر کوچه ی مهتاب
خیابان شده بود!!!

:) :) :)
 

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

دود گر بالا نشیند /کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد/گرچه او بالاتر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست
روی دریا کف نشیند..قعر دریا گوهر است!
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شعر مورد علاقه ی من شعر قلب مادر ایرج میرزا است که خیلی باش حال کردم.


داد معشوقه به عـــــــــــــاشق پيغام
كه كند مـــــــــــــادر تو با من جنگ
هر كجا بيندم از دور كـــــــــــــــــند
چهره پر چين و جبين پــــــر آژنگ
با نگاه غضب آلــــــــــــــــــــود زند
بر دل نازك من تير خــــــــــــدنگ
از در خانه مرا طـــــــــــــــــرد كند
همچو سنگ از دهن قـــــــــلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنــــــــــــده ست
شهد در كام من وتست شـــــــــرنگ
نشوم يك دل و يك رنگ تــــــو را
تا نسازي دل او از خــــــــون رنگ
گر تو خواهي به وصالم بــــــــرسي
بايد اين ساعت بي خـــوف و درنگ
روي و سينه ي تنــــــــــــگش بدري
دل برون آري از آن سينـه ي تــنگ
گـــــــــرم وخونين به منش باز آري
تا بـــــــرد زآينه ي قلبــــــــــم زنگ
عــــــــاشق بي خـــــــــــرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بي عصمت و نــنگ
حــــــــرمت مادري از يـــــــاد ببرد
خيره از بـــــــــــاده و ديوانه زبنگ
رفت و مـــــــــادر را افكند به خاك
سينه بـــــــدريد و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نــــــــــــمود
دل مـــــــــادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمــــــــــين
و انـــــــــدكي سوده شد او را آرنگ
وآن دل گرم جـــــــــان داشت هنوز
اوفتاد از كف آن بي فــــــــــــرهنگ
از زمين باز چو برخـــــــاست نمود
پي بــــــــــــــــــــــرداشتن آن آهنگ
ديد كز آن دل آغشته به خـــــــــــون
آيد آهسته بـــــــــــــــرون اين آهنگ
آه دست پسرم يافت خــــــــــــــراش
آه پاي پسرم خــــــــــــورد به سنگ

شما دوستان هم اشعار مورد علا قه ی خویش را بگویید .
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

کلا شعرای ایرج میرزا(به جز تک و توکی!!!!)خیلی جالبه
 

hanifi135

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
67
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!


سرنوشت
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت


سر را به تازیانه او خم نمی کنم!


افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم


زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.


با تازیانه های گرانبار جانگداز


پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!


جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است


این بندگی، که زندگیش نام کرده است!


بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی


جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.


گر من به تنگنای ملال آور حیات


آسوده یکنفس زده باشم حرام من!


تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب


می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.


هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک


تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !


ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟


من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.


یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن


با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!


ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !


زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.


شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ


روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!


ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست


بر من ببخش زندگی جاودانه را !


منشین که دست مرگ زبندم رها کند.



محکم بزن به شانه من تازیانه را .
فریدون مشیری
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شعر مورد علاقه ی من شعر قلب مادر ایرج میرزا است که خیلی باش حال کردم.

داد معشوقه به عـــــــــــــاشق پيغام
كه كند مـــــــــــــادر تو با من جنگ
هر كجا بيندم از دور كـــــــــــــــــند
چهره پر چين و جبين پــــــر آژنگ
با نگاه غضب آلــــــــــــــــــــود زند
بر دل نازك من تير خــــــــــــدنگ
از در خانه مرا طـــــــــــــــــرد كند
همچو سنگ از دهن قـــــــــلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنــــــــــــده ست
شهد در كام من وتست شـــــــــرنگ
نشوم يك دل و يك رنگ تــــــو را
تا نسازي دل او از خــــــــون رنگ
گر تو خواهي به وصالم بــــــــرسي
بايد اين ساعت بي خـــوف و درنگ
روي و سينه ي تنــــــــــــگش بدري
دل برون آري از آن سينـه ي تــنگ
گـــــــــرم وخونين به منش باز آري
تا بـــــــرد زآينه ي قلبــــــــــم زنگ
عــــــــاشق بي خـــــــــــرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بي عصمت و نــنگ
حــــــــرمت مادري از يـــــــاد ببرد
خيره از بـــــــــــاده و ديوانه زبنگ
رفت و مـــــــــادر را افكند به خاك
سينه بـــــــدريد و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نــــــــــــمود
دل مـــــــــادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمــــــــــين
و انـــــــــدكي سوده شد او را آرنگ
وآن دل گرم جـــــــــان داشت هنوز
اوفتاد از كف آن بي فــــــــــــرهنگ
از زمين باز چو برخـــــــاست نمود
پي بــــــــــــــــــــــرداشتن آن آهنگ
ديد كز آن دل آغشته به خـــــــــــون
آيد آهسته بـــــــــــــــرون اين آهنگ
آه دست پسرم يافت خــــــــــــــراش
آه پاي پسرم خــــــــــــورد به سنگ
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

عنوان : همه هست آرزويم...!
شاعر / نويسنده : فصيح الزمان رضوانی شيرازي

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي؟!
به كسي جمال خود را ننموده‏يي و بينم
همه جا به هر زباني، بود از تو گفت و گويي!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويي!
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم
شده‏ام ز ناله، نالي، شده‏ام ز مويه، مويي
همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگي
من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار مويي!
چه شود كه راه يابد سوي آب، تشنه كامي؟
چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجويي؟
شود اين كه از ترحّم، دمي اي سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلويي؟!
بشكست اگر دل من، به فداي چشم مستت!
سر خُمّ مي سلامت، شكند اگر سبويي
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جويي!
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويي
ز چه شيخ پاكدامن، سوي مسجدم بخواند؟!
رخ شيخ و سجده‏گاهي، سر ما و خاك كويي
بنموده تيره روزم، ستم سياه چشمي
بنموده مو سپيدم، صنم سپيدرويي!
نظري به سويِ (رضوانيِ) دردمند مسكين
كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويي‏
 

Weeping Angel

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,416
امتیاز
4,219
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

حضرت حافظ

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند
 

ن.رها

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
155
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز
مدال المپیاد
المپیاد های ریاضی و کامپیوتر
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

x: عاشقی جرم قشنگی ست ............! x:
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همین باغ بلور

به همان سایه همان وهم همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم یعنی آن شیوه ی فهماندن منظور به هم

به تبسم به تکلم به دلارایی تو به خموشی به تماشا به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه ی سنگین سکوت به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیدار من است

یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می توان یک شبه پی برد به دل دادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است

یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه ی هر شبه تصویر تو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دل خواه تویی عشق من آن شبح شاد شبان گاه تویی

<< بهروز یاسمی>>
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

هیچ شعری مثه این روم تاثیر نذاشت:
واقعا اشک ادمو در میاره


آقا! وجود پاک مرا چند می خری ؟!

به به! چه چشم ناز و قشنگی! چه دختری !



چرخی بزن ، ببینمت آیا مناسبی ؟

یا نه شبیه کولی ِ دیروز ، لاغری !



اسمت چه بود؟ اهل کجایی؟ ندیدمت! . . .

دختر ، هراس ، دلهره: ها؟ چی؟ بله!. . . پری !



اهل حدود چند خیابان عقب ترم

نزدیک نانوایی سنگک؟. . . - نه! بربری



چیزی به مرگ دامن پاکش نمانده بود

زیر نگاه هرزه ی یک مرد ِ مشتری



«کمتر حساب کن». . . وَ موبایلش: الو! بله!

امشب بیا به خانه ی آقای خاوری



زن هم مصیبت است! بله ! چشم! آمدم!

هی گفت مادرم که چرا زن نمی بری !



از خیر او گذشت و فقط گفت: حیف شد !

امشب برو سراغ خریدار دیگری



دختر به فکر نان شبش بود و داد زد:

حتی مرا به قیمت کمتر نمی خری
 

8262

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
2
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

میخوام شعری رو بزارم که تا الان که نزدیک 10 ساله شعر میگم، همچین شعری رو نخوندم:

تقدیم به همه . . .

به خدا عشق، به رسوا شدنش می‌ارزد......



به خدا عشق، به رسوا شدنش می‌ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می‌ارزد



دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس

سند عشق ،به امضا شدنش می‌ارزد



گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم

کوشش رود به دریا شدنش می‌ارزد



کیستم ؟... باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می‌ارزد



با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم

به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می‌ارزد



دل من در سبدی ، عشق ،به نیل تو سپرد

نگهش دار، به موسی شدنش می‌ارزد



سال‌ها گرچه که در پیله بماند غزلم

صبر این کرم به زیبا شدنش می‌ارزد.

«علی اصغر داوری»
 

sogol_s

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
91
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

خدا به حق دل عاشقان سرگردان مرا به آنچه که بودم دوباره بازگردان
به کدخدایی آبادیه بدور از عشق نه این رعیت خانه خراب و سرگردان
یقین که عشقو غمش حکم نان انسان است ولی امان که اگر در گلو بماند نان
جناب عشق عجب باغبان بی رحمیست دو لاله چیدن ازین باغو این همه تاوان
بقدر قدرت هرکس ستم سزاوارست مگر که بید چه دارد در برابر طوفان
خدا بریده ام از عشق و زندگی دیگر به آیه ایه ی توبه قصم به الرحمن
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بی دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم لمن تقول

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول

آخر نه دل به دل رود انصاف من بده
چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول

یک دم نمی رود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد ز اندیشه تا وصول

نفسی تزول عاقبه الامر فی الهوی
یا منیتی و ذکرک فی النفس لایزول

ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجاه(=مُزجات=کم) ور قبول

ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یالیت من به جای تو گردیدمی رسول

سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول

*************************************

شبي به چشم خدايم نگاه مي کردم

و با کمال وقاحت گناه مي کردم

براي اينکه تو راحت گناه رقصاني

تمام پنجره ها را سياه مي کردم

به لحظه اي هوس و ذره اي نگاه حرام

سکوت مطلق شب را تباه مي کردم

بهشت ـ آدم و حوا ـ درخت سيب و گناه

خداي من! همه جا اشتباه مي کردم

به نام سيب وليکن به کام حوا بود

اگر بساط دلي رو به راه مي کردم

هنوز در پي آن سيب سرخ مي گردم

بهانه اي که به اسمش گناه مي کردم

*************************************

اي دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد
اين دختر زمانه که هر دم به دامني ست
يکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد
اين سکه ي بزرگي و اقبال و سروري
يک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد
چون کار روزگار به تقدير يا قضاست
تقدير بر مرام تو شد شد نشد نشد
روز ازل چو قسمت هر چيز کرده اند
عيشي اگر سهام تو شد شد نشد نشد
چون بايد عاقبت بنهي خانه را به غير
آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد
زان مي که تر کنند دماغي به روز غم
يک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد
دامي به شاهراه مرادي بگستران
اين صيد اگر به دام تو شد شد نشد نشد
يک دم غنيمت است بنوشان و مي بنوش
صبح اميد،شام تو شد شد نشد نشد
در درگه ملک چو غلامان بزي حکيم
بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد

*************************************

دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت
پلیدیها و زشتیها، به زیر خاک می ماندند
بهاری جاودان آغوش وا می کرد .
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا می کرد!
بهشت عشق می خندید.
به روی آسمان آبی آرام،
پرستوهای مهر و دوستی پرواز می کردند.
به روی بامها، ناقوس آزادی صدا می کرد...
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد؛
واگر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما "فلک را سقف بشکافیم و
طرحی نو در اندازیم."

*************************************

زندگی چیدن سیب است
باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است
باید دید و رفت
زندگی رودیست جاری
هر که آمد شادمان
کوزه ای پر کرد و رفت
قاصدک، این کولی خانه به دوش روزگار
کوچه گردی های خود را زندگی نامید و رفت

*************************************

" خانه دوست کجاست؟ "
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
" نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آورد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
"خانه دوست کجاست؟ "

*************************************

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود ، مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب ، خون شد و بشکست می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمدست

آخر خلاف آنچه که گفتست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

وان دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شست می رود

بی راهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود!


*************************************

جمعه شخصی به خانه مهمان بود/ مـــیزبانــــش ولـی پریــشان بود

هـــــیچ چــــــیزی نــــــبود در خـانه/ مــــرد از دعوتـــش پـشیمان بود

زن نــگاهــش بـــه مــطبخ خـــالی/ و زبــــانـــش ز غــــصه نـالان بود

مــرد بـر گرد خویــش مـــــی گردید/ چــون پــرنـده ای کـــه زندان بود

زن کناری نشست و با خود گفت :/ کاش امـــــــروز عــــید قربان بود

مــرد پرسید : ها ؟ جــــوابش داد :/ پی مگیرش که جمله هذیان بود

یا علـــــی گفت پس زجا برخاست/ چــون امـیدش به مرد مردان بود

رفــــــت انــــــدر اتاق دیــــــــــگر که/ یــــک النگــو به گـنجه پنهان بود

مــــرد گفتش : خـــــدا بـــــــیامرزد/ پــــــدرت را کــــه مرد میدان بود

پــــس الــــنگو گــرفـت و خارج شد/ مــــرد درحـــالتی که خندان بود

لــــــیک درهــــای بــــسته ی بازار/ بــر امـــیدش چو خـط بطلان بود

دســـت خالی به خانه اش رو کرد/ خانه گم کرده بس که حیران بود

زد کلـــیدش به خــــانه ی دگــــری/ او نـــدانــــست مـــال جیران بود

تا کــــه فـــــهـمـیـد بـا تـعـجب دید/ مــرد دزدی که تـــــوی دالان بود

دزد تـا او بــدیــد پـــــنـهـان شــــد/ بــه خـیالش که صاحب خان بود

گــــفت : بـا دزد بــه کــــجا جـانــا/ کـــــی بــلا از بـــلا گــــریزان بود

باعجعجب گفت پس تو هم دزدی/ بــه خــــیالـــم که مرد دیوان بود

پاســــخش داد با صـــــدائی کـــه/ مــثل رعــدی به وقت طوفان بود

دزد خـــــود تـــــوئــــی و بـــابـایت/ کـه یــقین او رئـــیس دزدان بود

دزد افـــتــــاد پــــیش او بـــــرخاک/ چون مریضی که فکر درمان بود

مــــن غــــلط کـــردم و پــشیمانم/ همــه اش کارهای شیطان بود

مــــرد فـــکری بـه سر زدش یکدم/ کــــه بـــه آن پـیشتاز رندان بود

گفت :یک شرط دارد این بخشش/ عـفو بـی شــرط کار رحمان بود

از مــن ایــن قــطعه طــــلا بستان/ مـــثل زرگـــر کــه توی دکان بود

صـــــد هــزار این طلا بــیـرزد لیک/ بــــهر تـــو بـــه نـــیمی ازآن بود

دزد بــیــچـــاره هــم از او بــــخرید/ چــون بــهای خــلاصی جان بود

بـــعد گفـتش : بـــرو ولــی این را/ تـو بــدان سـرقت از گناهان بود

بـعـد هــم بـــرون شـــد از خــانـه/ قــــــــصـد او خـــریــــدن نان بود

رفــــت امـا بـه سـر زدش یک دم/ فـکـر بـکـری کــه کـار وجدان بود

راه کـــــج کـــــرد ســـوی امـنـیـه/ چـون امیدش به دست آنان بود

شــرح داد و بــــگـفـت با غـــــصه/ قـصـه اش را به آن که دربان بود

گـفـتـش : اینجا کـمی تامـل کن/ چـاره ی تـو بــدست سروان بود

بــی تـامل بــه نـزد خود خواندش/ آن رئیسی که تــوی بـنیان بود

چــــون درون اتـــــاق شــــد ناگـه/ روحــــش از کــالــبـد گریزان بود

بـــــا تــــعــجــب بــدیـــد واویـــــلا/ دزد آنــــجـــا جــناب سروان بود

ســـــاعــــتی بــــعد با تعجب دید/ مـــــرد خـــود را درون زندان بود . . .

نبراس میرابیان

*************************************
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

گر دنیای ما دنیای سنگ است
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
اگر دنیای ما دنیای درد است
بدان عاشق شدن از بحررنج است
اگر عاشق شدن پس یک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شمارش

شاهد مرگ غم انگيز بهارم چه کنم

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم

نيست از هيچ طرف راه برون شد زشبم

زلف افشان تو گرديده حصارم چه کنم

از ازل ايل وتبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته ی اين ايل وتبارم چه کنم

من کزين فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به ديدار تو افتد سرو کارم چه کنم

يک به يک با مژه هايت دل من مشغول است

ميله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!

حسن حسينی


خدا بیامرزه ایشون رو.
 

ن.رها

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
155
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز
مدال المپیاد
المپیاد های ریاضی و کامپیوتر
رشته دانشگاه
مهندسی شهرسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم...
و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم...
تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد..
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم..
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم..
و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
شهر رنگی من را..
 
بالا