بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Arad79

بی ریا ولی آرزوی خیلیا
ارسال‌ها
4
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شاهرود
سال فارغ التحصیلی
1398
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگهدار نباشی


من از غم تو هرروز دو صدبار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
تندی رگبار از تو
سر پناه یار از تو
قلب بر دیوار از من
شهر بی حصار از تو
گونه ی تبدار از من
بغض چشمه سار از تو

خواب گندم زار از تو
بخشش و ایثار از تو
هق هق بسیار از من
تردی بهار از تو
اسب بی سوار از من
قصه ی فرار از تو

نفس نفس بودن من از تو
شکفتن و گفتن من از تو
مرورم کن خط به خط از نو

بیا ببین در چه حالم از تو
ببین ببین چه زلالم از تو
بیا شعر محال من شو
این ترانه ها از تو
درس و بزم ما از تو
خواب این سفر از من
راه ناکجا از تو

خواب گندم زار از تو
بخشش و ایثار از تو
هق هق بسیار از من
تردی بهار از تو
اسب بی سوار از من
قصه ی فرار از تو
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
 

A M I N

کاربر فوق تصور
ارسال‌ها
3,910
امتیاز
37,992
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
می زنم زمین هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
من این توپو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قلقلی داد ^^
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
زلف تو دام بلا بود و نمیدانستیم
خنده ات سحر و ریا بود و نمیدانستیم

دل سپردیم به مه دیده به او دوخته ایم
که چه تصمیم خطا بود و نمیدانستیم

من از آن روز که دیوانه شدم فهمیدم
که در آن چشم چه ها بود و نمیدانستیم

گله بردی به من از پیلگی آدم ها!!!
نگو منظور به ما بود و نمیدانستیم!!!!

رو به من چشم به چشم مات شدی لب بستی
همه اش مکر و ادا بود و نمیدانستیم

با همه روی خوش و روی بد و تلخ به ما
گنه از جانب ما بود و نمیدانستیم

رخ تو دیدم از آن است که کافر شده ام
نقش تو کار خدا بود و نمیدانستیم

راه کج کردم و دل از تو بریدم اما
عشق تو درد و دوا بود و نمیدانستیم

*میدونم از لحاظ ادبیاتی اشتباه زیاد داره اما هیچوقت چیزیو که از درونتون تراوش میکنه و میریزه رو کاغذ رو تغییر ندین
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
از دریا نترسانم که من در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من غرق نگاهت میشوم

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم تنها به شوق دیدن توست



تو فقط باش تموم کم و کسرش با من
با تموم دوری و طاقت و صبرش با من
تو فقط تب کن از این عشق بلاتکلیفم
مردن و سوختن و باقی زجرش با من
تو دلت قدم زدم تو روز بارونی بخواب روزای بهاری و بارون و ابرش با من
پیرهن خاطره هاتو زیر بارون تن کن خوندن ترانه و پاییز و عطرش با من
تو فقط باش فقط باش تمومش با من
عاشقونه هامونو مثل یه قصه بنویس خوندنش با دل و جون سطر به سطرش با من
تو فقط دلت بخواد یه روزی مال هم بشیم التماسش به خدا حاجت و نذرش با من
روی زخمای دلم کاشکی تو مرهم باشی آرزون اینه همیشه تو کنارم باشی
آرزوم اینه فقط مال تو باشم ای کاش تو فقط باش فقط باش فقط با من باش
تو فقط باش فقط باش فقط باش
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

nils

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
10,166
نام مرکز سمپاد
‌‌فرزانگان
شهر
‌مشهد
سال فارغ التحصیلی
0
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند
بعضی هم به دریا نمی‌رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
سید علی صالحی
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را
مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

سعدی
 

sabili

ویالونسل
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,589
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رک بگویم از همه رنجیده ام
از غریب و اشنا ترسیده ام
با مرام و معرفت بیگانه اند
من به هر سازی که شد رقصیده ام
رد پای مهربانی نیست ، نیست
من تمام کوچه را دیده ام
سالها از بس که خوشبین بوده ام
هر کلاغی را کبوتر دیده ام
وزن احساس شمارا بارها و بارها
با ترازوی خودم سنجیده ام



(: من به اغوش خودم چسبیده ام (:
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

سعدی
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

سعدی
 
ارسال‌ها
8
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
علامه جعفری
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1401
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس
 

ehsan2562

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,397
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه

اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

شبی که ماه مراد از افق شود طالع

بود که پرتو نوری به بام ما افتد

به بارگاه تو چون باد را نباشد بار

کی اتفاق مجال سلام ما افتد

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم

که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز

کز این شکار فراوان به دام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی

بود که قرعه دولت به نام ما افتد

ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد



حافظ
 
آخرین ویرایش:

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است
سید علی صالحی
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,411
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید حافظ
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
خسته ام جانا از این زندان که نامش زندگی است
پس قشنگی های دنیا دست کیست؟
باختم درعشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهائی مگر تقدیر چیست؟
دل ناله کند از من، من ناله کنم از دل
یارب تو قضاوت کن ! دیوانه منم یادل؟
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت، نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...

آه، این درد مرا می فرسود:
«او به دل عشق دگر می ورزد؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست ...!

هوشنگ ابتهاج
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

مولانا
 
بالا