بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

saman7

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی برق
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو
چنان در آینه‌ات مشغولم
که جهان از کنارم می‌گذرد
بی‌ آن‌که سر برگردانم
 

saman7

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی برق
منِ خسته
چون ندارم
نفسی قرار بی تو
به کدام دل صبوری کنم
ای نگار بی تو
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه‌ام، مستم
باز می‌لرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه‌ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست...
لحظه دیدار نزدیک است

آقا اخوان ثالث
 

_Violet_

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
722
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من

من خودم بودم و یك حس غریب

كه به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم دستی كه صداقت می كاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم هر پنجره ای

كه به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی كسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افكار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

كه مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ

كه روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم

كه چه جرمی دارد

دستهایی كه تهیست

و چرا بوی تعفن دارد

گل پیری كه به گلخانه نرست

روزگاریست غریب

تازگی می گویند

كه چه عیبی دارد

كه سگی چاق رود لای برنج

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند

سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود.




جبران خلیل جبران
 

Atbin

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
238
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
سمرقند و بخارا
سال فارغ التحصیلی
1400
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدن یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است ...
مسیحای جوانمرد من ، ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است .. آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور

:RedHeart اخوان ثالث :RedHeart
 

Mehrasa~

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1401
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟
بي وفا، بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟


نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟

وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پريشان مي كند
درشگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا ؟

شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا ؟

شهریار...
 

Ghazal84

کاربر فعال
ارسال‌ها
21
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گچساران
سال فارغ التحصیلی
1402
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

سهراب سپهری
 
ارسال‌ها
160
امتیاز
2,293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
علو‌م‌ تغذیه
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید .....
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش

بزم است و رقص است و طرب مطرب نوایی ساز کن
در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن
مجنون بوی لیلی ام در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه اش زنجیر در پایم کنید


نوری به چشم دوستان خاری به چشم دشمنان
می سوزم از سودای او این شعله را افزون کنید
چندان که خون اندر سبو از روح جانم می رود
ای عاشقان از قلب من پیمانه ها پر خون کنید
ای عاشقان از قلب من پیمانه ها پر خون کنید
 

AHN

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
127
نام مرکز سمپاد
فارابی
شهر
بندرلنگه
سال فارغ التحصیلی
97
دوش چه خورده ای دلا،راست بگو ،نهان مکن/چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خورده ای ،نقل خلاص خورده ای/بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
کلید را...
در جمجه‌ام ...
بچرخان و داخل شو...
به آغوش اعصابم بیا ...!
در تاریکی سرم بنشین ...
اتاق را بگرد و هرچه را که ...
سال هاست پنهان کرده ام ...
از دهانم بیرون بریز پرده ها را کنار بزن...
چشم ها را بشکن و متن را از نقطه‌ای که...
در آن اسیر شده آزاد کن ... !
 
ارسال‌ها
545
امتیاز
13,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
می روم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما/ دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در آن نقطه ی دور/ شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق/ زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم/ ز تو ، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده بگورش سازم/تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد ، می رقصد اشک/ آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ، ای چشمه ی جوشان گناه/ شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم/ دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس/ که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست/ می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار/ ای امید عبث بی حاصل

فروغ فرخزاد
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

تا پای مبارکش ببوسم

قاصد که پیام دلبر آورد

ما نامه بدو سپرده بودیم

او نافه مشک اذفر آورد

هرگز نشنیده‌ام که بادی

بوی گلی از تو خوشتر آورد

سعدی
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
آدمی می شناسم از دوزخ
خوف و تشویش دارد و من نه

بس که می ترسد از عذاب خدا
هول از آتیش دارد و من نه

دائما ذکر گوید و ، تسبیح
در کف خویش دارد و من نه

قلبی آکنده از خدا و سری
باطل اندیش دارد و من نه

بس عجول است در رکوع و سجود
گویی او جیش دارد و من نه

تا رسد ز آسمان به او الهام
دو سه تا دیش دارد و من نه

گوئیا با خدا بُود فامیل
او که این کیش دارد و من نه

بهر ماموریت ز بیت المال
هی سفر پیش دارد و من نه

توی هر شهر از بلاد فرنگ
قوم یا خویش دارد و من نه

برنگشته ز انگلیس هنوز
سفر کیش دارد و من نه

بهر حج تمتع و عمره
کوپن و فیش دارد و من نه

زندگی تخته نرد اگر باشد
او دو تا شیش دارد و من نه

پانزده تا مغازه ، یک پاساژ
توی تجریش دارد و من نه

در دزاشیب باغ و در قلهک
خانه از خویش دارد و من نه

یازده تا عیال ، صیغه و عقد
بی کم و بیش دارد و من نه

گر چه با گرگ ها بود دمخور
ظاهر میش دارد و من نه

دانی او این همه چرا دارد ؟
چون که او ریش دارد و من نه
 
ارسال‌ها
545
امتیاز
13,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
کوره‌ها سرد شدن
سبزه‌ها زرد شدن
خنده‌ها درد شدن

از سرِ تپه، شبا
شیهه‌ی اسبای گاری نمیاد،
از دلِ بیشه، غروب
چهچهِ سار و قناری نمیاد،

دیگه از شهرِ سرود
تک‌سواری نمیاد.

دیگه مهتاب نمیاد
کرمِ شب‌تاب نمیاد.
برکت از کومه رفت..
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
زندگى موسیقى گنجشک‌هاست

زندگى باغ تماشاى خداست

زندگى یعنى همین پرواز‌ها

صبح‌ها

لبخند‌ها

آواز‌ها

زندگی ذره‌ی کاهی‌ست

که کوهش کردیم

زندگی نام نکویی‌ست

که خوارش کردیم

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ تلخ فراوان دارد،

دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,510
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
یَرِگه کار مُ وُ تو دِرَه بالا میگیره
ذِرَه ذِرَه دِره عشقت تو دِلُم جا میگیره

روز اول به خودُم گفتُم ایَم مثل بقی
حالا کم کم می بینُم کار دِرَه بالا میگیره

چند شبه واز مثل چل سال پیش از ای، مرغ دلُم
تو زمستون بِهَنه سبزَه و صحرا میگیره

هر کی عاشق شده پنهون مِکِنه مثل مویه
که سوار شتره و پوشتیشه دولا میگیره

پیری و معرکه گیری که مِگَن حال مویه
دِرَه کم کم ای کیتاب صیفحه ی پینجاه میگیره
 

【Epiphany】

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
216
امتیاز
7,515
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
2121
دوست دارم که یک شبه
شصت سال را سپری کنم،
بعد بیایم و با عصایی در دست،
کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بیایی،
مرا نشناسی،
ولی دستم را بگیری و
از ازدحام خیابان عبورم دهی!
حالا می روم که بخوابم!
خدا را چه دیده ای!
شاید فردا
به هیبت پیرمردی برخواستم!
تو هم از فردا،
دست تمام پیرمردان وامانده در کنار خیابان را بگیر!
دلواپس نباش!
آشنایی نخواهم داد!
قول می دهم آنقدر پیر شده باشم،
که از نگاه کردن به چشم هایم نیز،
مرا نشناسی!
شب بخیر!

یغما گلرویی
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

به خودت نگیر شیشه‌ پنجره

تمیزت می‌کنند

که کوه را بی‌غبار ببینند

و آسمان را بی‌لکه

به خودت نگیر شیشه

تمیزت می‌کنند که دیده نشوی!
 
ارسال‌ها
545
امتیاز
13,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا میتوانی

حضرت مولانا
 
بالا