بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

نسیم

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
195
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی از هر نوعش.
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

دردهای من

جا مه نیستند

تا زتن در آورم

"چا مه و چکا مه" نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند تازنای جان برآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه "مثل دردهای مردم زمانه نیست"

درد "مردم زمانه" است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی "تمام استخوان بودنم"

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرورمن

تکیه گاه بی پنا هی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا ؟

درد "دوستی" کجا ؟...
+++

درد حرف نیست...درد نام دیگر من است...
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب:
مرده ای را جان به رگ ها ریخت،
پا شد از جا در میان سایه و روشن،
بانگ زد بر من :مرا پنداشتی مرده
و به خاک روزهای رفته بسپرده؟
لیک پندار تو بیهوده است:
پیکر من مرگ را از خویش می راند.
سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است.
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم.
شادی ات را با عذاب آلوده می سازم.
با خیالت می دهم پیوند تصویری
که قرارت را کند در رنگ خود نابود.
درد را با لذت آمیزد،
در تپش هایت فرو ریزد.
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود.

مرده لب بربسته بود.
چشم می لغزید بر یک طرح شوم.
می تراوید از تن من درد.
نغمه می آورد بر مغزم هجوم.

hamoon جـــان شعرهاي شما خيلي قشنگ بودن... !+
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می‌خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم‌ها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می‌بندد
می‌کنم هر چه تلاش،
او به من می خندد .
نقش‌هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود .
طرح‌هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود .
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است .
جنبشی نیست در این خاموشی
دست‌ها پاها در قیر شب است

اين شعر سهراب رو هم تازه ديدم خيلي قشنگه ...

ولي كلا من شعراي سهراب رو زياد نمي فهمم ... مخصوصا اون قريه خاكش رو
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شب به گلستان تنها منتظرت بودم


باده نا کامی در هجر تو پیمودم


منتظرت بودم منتظرت بودم




آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم


وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم


منتظرت بودم منتظرت بودم




بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه


ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه


غمها به سر آمد


زنگ غم دوران از دل بزدودم


منتظرت بودم منتظرت بودم




پیش گلها شاد و شیدا


می خرامید آن قامت موزونت


فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت




در آن عشق و جنون مفتون تو بودم


اکنون از دل من بشنو تو سرودم


منتظرت بودم منتظرت بودم


منتظرت بودم منتظرت بودم
 

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

.
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

خب پس حالا که دوست داشتید یکی دیگه هم میدم.
امشب میخوام رو آسمون عکس چشاتو بکشم
اگر نگاهم نکنی ناز نگازو بگشم
ای کاش بدونی چشاتو به صد تا دنیا نمیدم
یه موج گیسوی تو را به صد تا دریا نمیدم
به آرزو هام می رسم وقتی که تو پیشم باشی

امیدوارم تکراری نباشه.بقیش اشو متاسفانه نمیدونم اگه کسی کاملشو داره اگه بزاره ممنون میشم.
شعر های شما هم خیلی قشنگ بود.
 

mr1991

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
21
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
مهندسي شهرسازي
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

چون طولانيه يه خرده شو ميذارم
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
 

پروانه

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

گرگ


چشمه هايخ بسته،
جنگل ،
خسته وخاموش وعريان بود
برف مي باريد،
آه يخ مي بست ومانندبلوري برزمين مي ريخت
ابربود و. . . ،
بادبود و. . . ،
برف سنگين زمستان بود
دشت . . . ،
درخواب سپيدخويش حيران بود
پيكريخ بسته ي مرغان ،
زلاي شاخه هاي خشك برف آجين ،
نمايان بود.
هيچ جاجنبنده اي ازجانمي جنبد
دشنه ی خورشیدهم یخ رانمی برید
ازپشت حجاب ابر.
دشت وکوه وآسمان،
نفرینی خشم خدایان بود
چشم تا می دید،
برف وبادوبوران بود
* * *
گرگ ،
این آزاده ی نستوه
بادهانی خشک وازخشکی شرار آلود
سربرآوردازشکاف کوه
توله هایش گرسنه،
ماندندبا مادر
* * *
جای پای گرگ برقلب سپید برف ،
برجا ماند وخود گم گشت . . .
مرگ بود وآخرین گلگشت
توله ها،
درلانه بامادر
گرسنه . . .
خسته . . .
بی یاور . . .
* * *
گرگ ،
سربالاگرفت وزیرلب غرید . . .
هرکجا . . . هرطور . . .
بایدزودترقوتی فراهم کرد
نه . . . هرگزنباید
زیربارهیچ آواری کمرخم کرد
* * *
نیمروزی ،
جنگل ودشت ودمن راگشت
هیچ جا،
جنبنده ای ازجانمی جنبید
عاقبت کج کردراه خویش
گرسنه . . . ،
سرگشته وخسته ،
به سوی شهرراه افتاد
دودی ازمطبخ به سوی آسمان میرفت
شیشه ها،
مات وبخارآلود با این حال ، نوری
ازچراغی کورپیدابود
بوئی هم . . . ،
مشام گرگ رالختی نوازش داد.
اماهرطرف،
دیواربودوآهن ودرهای بسته
گرگ ،
آمد پیش تر ،باپای خسته
پنجه ای بردرکشیدوامتحانی کرد
راههارابسته دیدوسربه زیرافکند
زیرلب غرید . . .
توله ها . . .
درلانه تنهایند
ی غذاتاشام می میرند
باید فکرچیزی کرد
برف میبارید . . .
رعدمیغرید . . .
باز راه افتاد . . .
جای دیگر . . .
جای دیگر . . .
بازهم دیوار . . . یادر . . .
بردربسته ،
نگاهی از سرنفرت فکندوبازراه افتاد
توله هادرلانه می میرند
آن سوتر . . .
نگاهی کردوآهی کرد
بازپشت خانه ای استاد
دودی ازمطبخ به سوی آسمان می رفت
شاید . . .
مادری ،
نو باوه خود راغذامی داد
چشم بردردوخت . . .
رعد می غرید . . .
برف می بارید . . .
گرگ می لرزیدازسرما
گوشهاراراست کرد وزیرلب نالید
هرکجا . . . هرطور
باید زودترقوتی فراهم کرد
توله ها . . . در لانه می میرند
* * *
تیغه ی خورشید
ازسرماشکست وزیربرف مغربی یخ بست
گرگ ،
برمی گشت
خسته ،
گرسنه
ازشهرسوی دشت.
بازتااعماق جنگل ،
پیش رفت وخسته تربرگشت
ماه پنهان بود.
شب چوطاووسی خرامان بود.
برف می باریدوبرهرگوشه گرد نقره میپاشید
گرگ دیگربار
تاستیغ کوه بالارفت
" هستی " ،
زیرچنگال سپیدبرف جان می کند
خستگی . . . باناتوانی . . . ،
دست یاری داد
شاید ، قهرمان را آورد دربند
* * *
درکنارلانه،
بوئی آشنا . . . پیچید
ماده گرگ گرسنه ،
بیرون جهیدازلانه خشم آلود
توله ها ،
دنبال مادر ،
ناله ای غم بار سر دادند
" قهرمان " . . . آمد
ولیکن دست خالی بود
ماده گرگ ازچشمهایش ،
هرچه باید ،خواند
" قهرمان " . . .
باخویش اندیشید . . . ،
مرگ هم ،
بایدکه زیباباشدورنگین
مرگ خونین بهترین مرگ است.
درهرعمر،
یک هنگام زیباپیش می آید
برای قهرمان مردن
* * *
لحظه ای ایستاد
هیچ جاجنبنده ای ازجانمی جنبید
برف می بارید . . .
رعد می غرید . . .
گرگ امانمی لرزید
توله هارابازبان لیسید
چشم درچشمان گرگ ماده بست وهرچه باید گفت
" سرنوشت اینست "
باید جان شیرینی فدا گردد،
تاازآن فواره ی جانهای شیرین تربپاگردد
هردوگرگ این بار رودررو استادند
توله هاسردر کنار هم
بدرس زندگانی گوش میدادند
دست سنگین شجاعت،
روی بازوی فداکاری،
به نرمی خال می کوبید ، درس زندگانی را
گرگ بودن گوهری گرگانه می خواهد
بارمردی شانه می خواهد
هردوگرگ ازروزگاری دورباهم یار،
استادند رودرروی هم اینبار.
هرکه غالب شد،
غذای تازه ای ازپیکرمغلوب خواهد خورد
توله ها هم سیر میگردند .
" زندگی اینست " ، " گرگ اینست "
گوهر گرگانه رنگین است وخونین است
اماگوهری والاست
جنگ خونین ساعتی پائید
" قهرمان "،
درخون خود غلطید
خطی ازخون برفهارارنگ آمیز کرد
رعد می غرید . . .
برف می بارید
ماده گرگ خسته ی پیروز،
ازلخت جگر، قوتی بکام توله هامی ریخت . . .
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!


منم همینطور:D
یکی دیگه:آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
...........................
یه سری دیگه ام هس حالا بعدا میذارم
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

خيلي قشنگ بود... من عاشق شعرهاي استخوندار هستم ... شعري كه با پنبه افكارمو سر ببره نمي خونم !

شب سرديست و من افسرده

راه دوريست و پايي خسته

تيرگي هست و چراغي مرده

مي كنم تنها از جاده عبور

دور ماندند ز من آدمها

سايه اي از سر ديوار گذشت

غمي افزود مرا بر غمها

فكر تاريكي و اين ويراني

بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني

نيست رنگي كه بگويد با من

اندكي صبر سحر نزديك است

هر دم اين بانگ بر آرم از دل

واي اين شب چقدر تاريك است

خنده اي كو كه به دل انگيزم

صخره اي كو كه بدان آويزم

قطره اي كو كه به دريا ريزم

مثل اين است كه شب تاريك است

ديگران را هم غم هست به دل

غم من ليك غمي نمناك است(همشو خودم تـــايپ كردما !!! )
 

peihaghi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,333
امتیاز
2,348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
مکانیک (ساخت تولید)
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

یه توپ دارم قلقلیه
 

جیران

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
822
امتیاز
1,145
نام مرکز سمپاد
فرزانگان خرم آباد
مدال المپیاد
المپیاد شیمی و زبان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

ای نگاهت نخی از مخمل و ا ابریشم
چندوقتیست که هر شب به تو می اندیشم ......
حوصله ندارم بقیشو تایپ کنم :D
 
  • لایک
امتیازات: N@R

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

It is Not My favourite Poem
من كلا از شعراي عاشقانه خوشم نمياد

ساقــــيا جام مي ام ده كه نگارنده ي غيب

نيست معلـــــوم كه در پــــــرده اسرار چه كرد

آن كه پر نقش زد اين دايره مينايي

كس نداست كه در گردش پرگار چه كرد
 

شذس

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
156
امتیاز
47
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوستر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان گونه زردش دلیل ناله زارش گواست
مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشده پای بند گردن جان در کمند زهره گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
 

شذس

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
156
امتیاز
47
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به نقل از Shokouh :
It is Not My favourite Poem
من كلا از شعراي عاشقانه خوشم نمياد

ساقــــيا جام مي ام ده كه نگارنده ي غيب

نيست معلـــــوم كه در پــــــرده اسرار چه كرد

آن كه پر نقش زد اين دايره مينايي

كس نداست كه در گردش پرگار چه كرد
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران

اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
 

Karo

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
1,791
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي
شهر
سنندج
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

طبال ! بزن ،بزن ! که نابود شدم
بر تار غروب زندگی ، پود شدم
عمرم همه رفت خفته در کوره ی مرگ
اتش زده استخوان بی دود شدم
 

Karo

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
1,791
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي
شهر
سنندج
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تا روح بشر به چنگ زر زندانیست
شاگردی مرگ ، پیشه ای انسانی است
جان ار ته دل ، طالب مرگ است ... دریغ
در هیچ کجا برای مردن جا نیست ؟
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به نقل از hamoon :
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلودو دور یا خزانی خالی از فریادو شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخو شیرین روز ها
روز پوچی همچون روزان دگر سایه ای از امروزها دیروز ها!

منم اين شعر رو دوست دارم + ولي دبيرمون ميگفت شعراي فروغ فرخزاد خيلي از روي حس شاعريش نيست كه قشنگه بلكه از روي

شكســــتت عشقي كه خورده
 

parasto jooon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
637
امتیاز
3,481
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

زیبا تر از شعر کوچه ی فریدون مشیری جوابیه که هما میر افشار بهش داده....
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم ......صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟؟؟؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی.....
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم..................تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی............نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم.....
بی تو من در همهی شهر غریبم.......بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی................
تو همه بود و نبودی......تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم..
گر بمیرم ز غم دل به تو هرگز نستیزم...............
من و یک لحظه جدایی نتوانم....نتوانم..بی تو من زنده نمانم.......
 

جیران

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
822
امتیاز
1,145
نام مرکز سمپاد
فرزانگان خرم آباد
مدال المپیاد
المپیاد شیمی و زبان
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

وای من چند تا شعر رو خیلی خیلی دوس دارم
یکیش کوچه مشیری
یکیش تو به من خندیدی و همینطور جوابش
یکی دیگش هم اینه:
اي نگـــاهت نخــي از مخمل و از ابــــريشم

چند وقت است که هر شب به تــو مي انديشم

به تو آري ، به تـو يعني به همان منظر دور

به همان سبـــز صميمي ، به همبن باغ بلــور

به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري

کــه سراغش ز غزلهـــاي خودم مي گيـــري

بـــه همان زل زدن از فاصله دور به هــــم

يعنــي آن شيوه فهمانـــدن منظـــور به هــــم

بـــه تبسم ، بـــه تکلم ، بـــه دلارايي تـــــــو

بـــه خموشي ، به تماشــا ، به شکيبايي تــــو

به نفس هاي تـــو در سايــه سنگين سکــوت

به سخنهاي تـــــو با لهجه شيــرين سکـــوت

شبحي چند شب است آفت جـــــانم شده است

اول اســـــــم کســــي ورد زبـــــانم شده است

در من انگــــار کسي در پي انکار مـن است

يک نفر مثل خودم ، عـاشق ديـــدارـمن است

يک نفر ساده ، چنان سـاده که از سادگي اش

مي شـــود يک شبـــه پي برد بـه دلدادگي اش

آه اي خـــواب گران سنگ سبکبــار شــــــده

بر ســـــــر روح مـــن افتــاده و آوار شــــــده

در مــن انگار کسي در پي انکار مـــن است

يک نفر مثل خودم ، تشنه ديـــدار مـــن است

يک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزيش

مي توان پل زد از احساس خدا تا دل خويش

رعشه اي چند شب است آفت جانم شده است

اول اســـــم کســي ورد زبــــانم شــــده است

آي بي رنگ تر از آينــه يک لحظه بايست

راستي اين شبح هر شبه تصوير تو نيست؟

اگر اين حادثه هر شبه تصوير تــو نيست

پس چرا رنگ تــو و آينه اينقــدر يکيست؟

حتــــم دارم که تــويي آن شبح آينـــه پوش

عــاشقي جرم قشنگي ست به انکار مکـوش

آري آن سايه که شب آفت جـــانم شده بود

آن الفبـــــا که همــه ورد زبانــم شـــده بود

اينک از پشت دل آينـــه پيـــدا شــده است

و تماشاگه اين خيــل تماشــــــا شـــده است

آن الفبـــاي دبستــــاني دلخــواه تـــــويــي

عشـق من آن شبح شــــاد شبانگاه تـــــويي



میدونم طولانیه ولی بخونین قشنگه
 
بالا