• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Sunshineツ

bright
کنکوری 1403
ارسال‌ها
237
امتیاز
7,994
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403
شعرها توی بهترین زمان ممکن میان سراغ آدم و چیزی که نیاز داره بشنوه رو در زیباترین حالت توصیف می‌کنن.

نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن‌ماه و روشن‌بین نگاهی کرده ام پیدا
به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا
من آن بخت‌سپید خود که گم شد سال‌ها از من
کنون در گوشهٔ چشم سیاهی کرده ام پیدا
به آهی کز دل آوردم گرفتم دامن همت
خداوندا چه دامن‌گیر آهی کرده ام پیدا
برای زندگانی موجبی در خود نمی‌دیدم
کنون گر عمر باشد تکیه گاهی کرده ام پیدا

گدای عشقم و عرض نیاز بی‌نیازی را
بلند ایوان ناز پادشاهی کرده ام پیدا
از این پس شهریارا از غم دنیا نیاندیشم
که چون آغوش پیر خود پناهی کرده ام پیدا
 
ارسال‌ها
102
امتیاز
2,460
نام مرکز سمپاد
---
شهر
---
سال فارغ التحصیلی
1404
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

حکیم مولانا
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
345
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
ای پیکِ پِی‌ْخجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دل‌ نشان دوست

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد
یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست

ای یار آشنا علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست

گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار
ما سر فدای پای رسالت رسان دوست

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست

رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

گر دوست بنده را بکُشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست

گر آستین دوست بیفتد به دست من
چندان که زنده‌ام سر من و آستان دوست

بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست

بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد
وآن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
 

Aynazi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
6,250
نام مرکز سمپاد
_
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
پلیمر
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
بسان رَهنوردانی که در افسانه‌ها گویند
گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز...
 

Iridium

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
Bsh
شهر
Sr
سال فارغ التحصیلی
111
مدال المپیاد
IRMO Ag
دانشگاه
Iums
رشته دانشگاه
پزشکی
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
همه زندگی اینست که خاموش نمیرید
 

Iridium

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
Bsh
شهر
Sr
سال فارغ التحصیلی
111
مدال المپیاد
IRMO Ag
دانشگاه
Iums
رشته دانشگاه
پزشکی
عاشقان در طلبت گرد جهان می پویند
عارفان از دو جهان وصل تو را می جویند
بده آن باده که مرغان سحر می گویند
دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم
ای خوشا پای گل و فصل بهارو لب رود
صوفی از رقص نیاسوده و مطرب ز سرود
 

ɐudɐrgnilɐ⋊.∀

هرچه هستی بمان و داراباش هرچه داری ببخش و مسکین شو
ارسال‌ها
343
امتیاز
1,769
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبایی ناحیه 1 (طلایه داران سابق)
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
برنز المپیاد فیزیک*
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی برق قدرت - فیزیک محض
هر چه هستی بمان و دارا باش...👑
هر چه داری ببخش و مسکین شو🕊
 
  • لایک
امتیازات: D3la

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
345
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
هر نفس آواز عشق، می‌رسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که راست؟

ما به فلک بوده‌ایم، یار مَلَک بوده‌ایم
باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا؟ عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافله‌سالار ما فخر جهان مصطفی‌ست
-مولانا
 

Iridium

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
Bsh
شهر
Sr
سال فارغ التحصیلی
111
مدال المپیاد
IRMO Ag
دانشگاه
Iums
رشته دانشگاه
پزشکی
جلال الدین محمد مولوی
مولانا
عاشقی بودست در ایام پیش
پاسبان عهد اندر عهد خویش

سالها در بند وصل ماه خود
شاهمات و مات شاهنشاه خود

عاقبت جوینده یابنده بود
که فرج از صبر زاینده بود

گفت روزی یار او که امشب بیا
که بپختم از پی تو لوبیا

در فلان حجره نشین تا نیم‌شب
تا بیایم نیم‌شب من بی طلب

مرد قربان کرد و نانها بخش کرد
چون پدید آمد مهش از زیر گرد

شب در آن حجره نشست آن گرمدار
بر امید وعدهٔ آن یار غار

بعد نصف اللیل آمد یار او
صادق الوعدانه آن دلدار او

عاشق خود را فتاده خفته دید
اندکی از آستین او درید

گردگانی چندش اندر جیب کرد
که تو طفلی گیر این می‌باز نرد

چون سحر از خواب عاشق بر جهید
آستین و گردگانها را بدید

گفت شاه ما همه صدق و وفاست
آنچ بر ما می‌رسد آن هم ز ماست

ای دل بی‌خواب ما زین ایمنیم
چون حرس بر بام چوبک می‌زنیم

گردگان ما درین مطحن شکست
هر چه گوییم از غم خود اندکست

عاذلا چند این صلای ماجرا
پند کم ده بعد ازین دیوانه را

من نخواهم عشوهٔ هجران شنود
آزمودم چند خواهم آزمود

هرچه غیر شورش و دیوانگیست
اندرین ره دوری و بیگانگیست

هین بنه بر پایم آن زنجیر را
که دریدم سلسلهٔ تدبیر را

غیر آن جعد نگار مقبلم
گر دو صد زنجیر آری بگسلم

عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر رد ناموس ای عاشق مه‌ایست

وقت آن آمد که من عریان شوم
نقش بگذارم سراسر جان شوم

ای عدو شرم و اندیشه بیا
که دریدم پردهٔ شرم و حیا

ای ببسته خواب جان از جادوی
سخت‌دل یارا که در عالم توی

هین گلوی صبر گیر و می‌فشار
تا خنک گردد دل عشق ای سوار

تا نسوزم کی خنگ گردد دلش
ای دل ما خاندان و منزلش

خانهٔ خود را همی‌سوزی بسوز
کیست آن کس کو بگوید لایجوز

خوش بسوز این خانه را ای شر مست
خانهٔ عاشق چنین اولیترست

بعد ازین این سوز را قبله کنم
زانک شمعم من بسوزش روشنم

خواب را بگذار امشب ای پدر
یک شبی بر کوی بی‌خوابان گذر

بنگر اینها را که مجنون گشته‌اند
هم‌چو پروانه بوصلت کشته‌اند

بنگر این کشتی خلقان غرق عشق
اژدهایی گشت گویی حلق عشق

اژدهایی ناپدید دلربا
عقل هم‌چون کوه را او کهربا

عقل هر عطار کاگه شد ازو
طبله‌ها را ریخت اندر آب جو

رو کزین جو برنیایی تا ابد
لم یکن حقا له کفوا احد

ای مزور چشم بگشای و ببین
چند گویی می‌ندانم آن و این

از وبای زرق و محرومی بر آ
در جهان حی و قیومی در آ

تا نمی‌بینم همی‌بینم شود
وین ندانمهات می‌دانم بود

بگذر از مستی و مستی‌بخش باش
زین تلون نقل کن در استواش

چند نازی تو بدین مستی بس است
بر سر هر کوی چندان مست هست

گر دو عالم پر شود سرمست یار
جمله یک باشند و آن یک نیست خوار

این ز بسیاری نیابد خواریی
خوار کی بود تن‌پرستی ناریی

گر جهان پر شد ز نور آفتاب
کی بود خوار آن تف خوش‌التهاب

لیک با این جمله بالاتر خرام
چونک ارض الله واسع بود و رام

گرچه این مستی چو باز اشهبست
برتر از وی در زمین قدس هست

رو سرافیلی شو اندر امتیاز
در دمندهٔ روح و مست و مست‌ساز

مست را چون دل مزاح اندیشه شد
این ندانم و آن ندانم پیشه شد

این ندانم وان ندانم بهر چیست
تا بگویی آنک می‌دانیم کیست

نفی بهر ثبت باشد در سخن
نفی بگذار و ز ثبت آغاز کن

نیست این و نیست آن هین واگذار
آنک آن هستست آن را پیش آر

نفی بگذار و همان هستی پرست
این در آموز ای پدر زان ترک مست
 

Sanaii

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
188
امتیاز
642
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
؟؟؟آباد
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
دامپزشکی
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده‌ست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن


(هیچ کسی جز این،نمیتونه زندگی کنه)
 

Feriall

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
678
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1407
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
 

Iridium

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,260
نام مرکز سمپاد
Bsh
شهر
Sr
سال فارغ التحصیلی
111
مدال المپیاد
IRMO Ag
دانشگاه
Iums
رشته دانشگاه
پزشکی
من از چشمان خود آموختم رسم رفاقت را

که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید
 
ارسال‌ها
295
امتیاز
2,200
نام مرکز سمپاد
علامه اسلامی
شهر
Tehran
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
مکتب تتلویه
رشته دانشگاه
هرزه شناسی
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوعه ولی لب هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ، هیچ کس این جا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند :…نشد


فاضل نظری
 
ارسال‌ها
220
امتیاز
3,569
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
برای دوستای المپیادیم دعا میکردم D:
ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل
دلرا ز چین زلفت برمشک ناب منزل

تا در درون چشمم خرگاه زد خیالت
مه را بسان ماهی بینم در آب منزل

باید که رحمت آرد آنکو شراب دارد
برتشنه‌ئیکه باشد او را سراب منزل

ره چون برم به کویت زانرو که نادر افتد
در آشیان عنقا کرده ذباب منزل

یک ذره مهر رویت خالی نگردد از دل
زیرا که گنج باشد کنج خراب منزل

بنگر در اشک مستان عکس جمال ساقی
همچون قمر که سازد جام شراب منزل

خواجو که غرقه آمد در ورطهٔ جدائی
بر ساحل وصالت بیند بخواب منزل

خواجوی کرمانی, غزلیات
خواجوی کرمانی
 
ارسال‌ها
295
امتیاز
2,200
نام مرکز سمپاد
علامه اسلامی
شهر
Tehran
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
مکتب تتلویه
رشته دانشگاه
هرزه شناسی
هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد
مي تواند خبر از مصر به كنعان ببرد

آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت:
يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد

واي بر تلخي فرجام رعيت پسری
كه بخواهد دلي از دختر يك خان ببرد

ماهرویی دل من برده و ترسم اين است
سرمه بر چشم كشد، زيره به كرمان ببرد

دودلم اينكه بيايد من معمولي را
سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد

مرد آنگاه كه از درد به خود ميپيچد
ناگزير است لبي تا لب قليان ببرد

شعر كوتاه ولي حرف به اندازه ی كوه
بايد اين قائله را "آه" به پايان ببرد

شب به شب قوچي ازين دهكده كم خواهد شد
ماده گرگي دل اگر از سگ چوپان ببرد


حامد عسکری
 

valter

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
87
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1404
یه توپ دارم قلقلیه.. سرخ و سفید و آبیه

میزنم زمین هوا میره؛ نمیدونی تا کجا میره!! ♪#♪

من این توپو نداشتم؛ مَشقامو خوب نوشتم..

بابام بهم عیدی داد! یه توپ قلقلی داد
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
پشه ای در استکان آمد فرود

تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

کودکی از شیطنت بازی کنان

بست با دستش دهان استکان

پشه دیگر طعمه اش را لب نزد

جست تا از دام کودک وارهد

خشک لب می گشت، حیران، راه جو

زیر و بالا، بسته هرسو، راه او

روزنی می جست در دیوار و در

تا به آزادی رسد بار دگر

هرچه بر جهد و تکاپو می فزود

راه بیرون رفتن از چاهش نبود

آنقدر کوبید بر دیوار سر

تا فروافتاد خونین بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ

لیک آزادی گرامی تر ای عزیز


فریدون مشیری - آزادی
 
ارسال‌ها
75
امتیاز
195
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی آمل
شهر
آمل
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
SUA
رشته دانشگاه
CE
گر دست دهد خاکِ کفِ پایِ نگارم
بر لوحِ بَصَر خطِّ غباری بنگارم

بر بویِ کنارِ تو شدم غرق و امید است
از موجِ سرشکم که رسانَد به کنارم

پروانهٔ او گر رسدم در طلبِ جان
چون شمع همان دَم به دَمی جان بِسِپارَم

امروز مَکَش سر ز وفایِ من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

زلفین سیاهِ تو به دلداریِ عُشّاق
دادند قراری و بِبُردَند قرارم

ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کان بویِ شفابخش بُوَد دفعِ خُمارم

گر قلبِ دلم را نَنَهد دوست عیاری
من نقدِ روان در دَمَش از دیده شمارم

دامن مَفِشان از منِ خاکی که پس از من
زین در نتواند که بَرَد باد غبارم

حافظ لبِ لَعلَش چو مرا جانِ عزیز است
عمری بُوَد آن لحظه که جان را به لب آرم
 

firelight

کاربر فعال
ارسال‌ها
20
امتیاز
242
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
..‌.
سال فارغ التحصیلی
1406
یوسف شدم امّا به زلیخا نرسیدم
هر جا اثرت بود به آنجا نرسیدم

آنقدر ز من دوری و آنگونه که باید
با سر بدوم سوی تو،با پا نرسیدم

کوتاه که شد موی تو،خون شد جگر من
یک باغِ انارم که به یلدا نرسیدم

آن ماهی سرخم که به امّیدِ رهایی
از تُنگ پریدم وَ به دریا نرسیدم

عمری ست که سر کرده دل من به صبوری
عمری ست که از غوره به حلوا نرسیدم

دردا که من از کودکی ام اُنس گرفتم
با واژه ی «ای کاش»،«نشد» با «نرسیدم»

-کنعان محمدی
 

nikii13

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1408
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
 
بالا