بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

کله شق مهربون

MELM
کنکوری 1404
ارسال‌ها
84
امتیاز
224
نام مرکز سمپاد
سمپاد
شهر
ناکجا
سال فارغ التحصیلی
1404
اسمحي لي يالغرام العذب يالوجه السموح
ان لزمت الصمت أو حتى لبست الاقنعه
اعترف لك ما بقى من عالي الهمه سفوح
انحدر كلي مثل طفل تحدر مدمعه
 
ارسال‌ها
420
امتیاز
3,203
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
کاظم بهمنی:
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

...
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
 
ارسال‌ها
420
امتیاز
3,203
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
با لب سُرخٓت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می توانستی نتازی بر من اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی
 

majn0_0n

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
164
امتیاز
758
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1408
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علویست یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم
یاکدامیست سخن میکند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جانست نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه بهم درشکنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر بخود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
شمس تبریز اگر روی بمن ننمایی
والله این قالب مردار بهم درشکنم
 

Sari.B

سانای
ارسال‌ها
2
امتیاز
1
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سانای سیتی
سال فارغ التحصیلی
1406
نه
نمي‌توانم
پياده بنشينم و
حواس‌ات را پرت كنم
جانب دستاني
كه بوي ياس مي‌دهد.
من اكنون
تبعيدي سرزمينِ سنگ‌هايي چيده‌ام
با نام‌هايي از شيار و تَرَك،
گورستاني قلم
نشسته ‌رو‌در‌رويم،
بختكي
كه مدام نگاه‌ام مي‌كند و
چين و چروكِ پيشاني‌ام را
چون كتابِ وارونه‌اش
بازرسي مي‌كند.
نه
‌نمي‌توانم
چيني نشسته است بيشاني زمين
كه مي‌بايدم انكار كنم و
نه
نمي‌توانم
(اين قطعه ادبي از ايرج صف‌شكن هستش)
اگر جسمت بهاران است،
جان تو پاییز...
اگر راه را گم کرده‌ای،
عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز؛
عاشقی تو عاشقی!
محمد صالح علا (البته تنها تکه‌ای از این شعر بلند بالا هست.)
 

majn0_0n

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
164
امتیاز
758
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1408
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی

سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی

سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی بازار کسی

من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی

غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی

تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی

آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی

لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی

گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی
 

Miniall

سیسیِ عثل
ارسال‌ها
127
امتیاز
2,598
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1405
مدال المپیاد
قسمت نشد شرکت کنم :(
گر گرد کسی بسیار گردی
گر چه بس عزیزی خار گردی
 

🪶نیان

کاربر فعال
کنکوری 1404
ارسال‌ها
67
امتیاز
471
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1404
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می می‌نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
 

Hyazinthe

امید، آخرین نفس های من برای سبز ماندن است…!
ارسال‌ها
50
امتیاز
1,520
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Karaj
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
IUST
رشته دانشگاه
Applied mathematics
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی‌ثمر غورهٔ چشمی بچلانیم که چه

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
 

پلوتون

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
97
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کنگان
سال فارغ التحصیلی
1408
نزدیک ظهر بود غــزل اختراع شد

وقتی بهشت عـزوجل اختـراع شد

حوا که لب گشود عسل اختراع شد‌‌

در چشمهای خستة مردی نگاه کرد

لبخند زد و قنـد بدل اختراع شد

آهی کشید، آه دلش رفت و رفت و رفت

تا هالـه‌ای به دور زحل اختراع شد

حوا بلوچ بود ولی در خلیج‌ فارس

رقصید و در حجاز هبل اختراع شد

آدم نشسته بود ولی واژه‌ای نداشت

نزدیک ظهر بود غــزل اختراع شد

آدم و سعی کرد کمی منضبط شود

مفعول فاعلات فعل اختـراع شد

"یک دست جام باده و یکدست زلف یار"

این گونـه بود ها ! کـه بغل اختراع شد

یک شب میان شهـر خرامیـد و عطسـه زد

فرداش .... پنج دی .... و گسل اختراع شد!

_حامد عسگری
 
بالا