بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

dr.eniac

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,641
امتیاز
7,850
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
دانشگاه
علوم‌پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
دندان‌پزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق می‌رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته‌ای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می‌جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را پاچین عفاف می‌دریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را مانند نبات می‌مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه می‌تپیدند
درهای بهشت بسته می‌شد مردم همه می‌جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می‌دمیدند
طیر از وکرات و وحش از جحر انجم ز سپهرمی رمیدند
این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند




ایرج میرزا​
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

خلوت یک شاعر از حیدر زاده
طولانیه یه تیکشو مینویسم:
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم-رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود...
---------------------------------------------------------------------------------
گویند مخور باده به شعبان-نه رواست نه نیز رجب که آن مه خاص خداست
شعبان و رجب مه خدایست و رسول ما در رمضان خوریم کان خاصه ی ماست :D
---------------------------------------------------------------------------------
یک روز ز بند عالم آزاد نیم یک دم زدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار در کار جهان هنوز استاد نیم
 

FarnazZ

FarnazZ
ارسال‌ها
418
امتیاز
974
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من این شعر فریدون مشیری رو خیلی دوست دارم :شعر کوچه x:


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ، باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید ، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ، ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت ، من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ، لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم ، بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید ، یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم ، نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ، بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
 

راد

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
المپیاد زیست
دانشگاه
دانشگاه هاروارد یا کمبریج
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

..... كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است چه رنجي ميبردآن كس كه انسان است و از احساس سرشار است
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

یبن تمام من شدی اوج صدای من شدی
بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه میزنم به کوه تکیه میکنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه میکنم
منو به دست من بکش به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن
نگو به من گناهتو به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست
هنوز میپرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی
به ماه بوسه میزنم به کوه تکیه میکنم
به من نگاه ببین به عشق تو چه میکنم
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

او از عشق تو خبر داد وَ بغضم ترکید

گوشی از دست من افتاد و بغضم ترکید



گفتم این حس به خدا دست خودم نیست ولی

از همین ثانیه آزاد. . . و بغضم ترکید



قول دادم که من از سهم خودم میگذرم

بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید



رفت و من ماندم و یک عالمه دلتنگی محض

توی آن وضعیت حاد و بغضم ترکید



هر چه کردم پس از آن حادثه دیدم دل من

هیچ غیر از تو (نمی خواد) و بغضم ترکید



آمدم زنگ زدم از تو بپرسم که چرا

تو مرا ساده قلمداد. . . و بغضم ترکید



* * *


بعد از آن سال فقط آه کشیدم شب و روز

تیر و شهریور و مرداد و بغضم ترکید



تا دو شب پیش که پیچید توی شهر شما

که فلانی شده داماد و بغضم ترکید !




زهرا شعبانی
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

در آسمان شهر غمت دود می شوی!

تهران شدی، شکسته و نابود می شوی !



در جنگلی که شیر که نه!. . . موش هم نداشت

بیخود در انتظار رابین هود می شوی !



بر این زمین خشک که دریا نمانده است!

با این همه شتاب چرا رود می شوی ؟!



آن قدر می کشند تو را روی جلگه ات

تا لاشه ای کثیف و گل آلود می شوی:



«ضحاک» شهر ما ستمش جور دیگری ست

گاهی برای باغچه اش کود می شوی !



از بس درون خون خودت غلت می زنی

بدبین به هر چه «قصه ی بهبود» می شوی


* * *

حالا که در محاق امیدی به ماه نیست؛

و بی خیال جنگل شروود می شوی



یک گوشه در سکوت خودت چرت می زنی

در انتظار لحظه ی بدرود می شوی
 

سیما

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
312
امتیاز
2,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
دانشگاه
ایشالا که شهید بهشتی :)
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت

"حمید مصدق خرداد 1343"
 

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

همهی شعرای خیام x: x: x:

یکیم شعرای خودم
http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,12711.320.html :-$
 

mahshid_f

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
5,940
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی دستی است که بر گردن یاری بوده است
از خیام..............
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی زمین زیر پر ماست

در اوج چو پرواز کنیم از نظر تیز
می بینیم اگر ذره ای اندر ته دریاست

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگردوز
وز ابر مر او را به کف خاک فروکاست

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

گفتا عجبا این که ز چوبست و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست!

زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

حجت تو منی را ز سر خویش برون کن
بنگر به عقابی که منی کرد و چه ها خاست
 

STEDERKA

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبایی بناب
شهر
بناب
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

تو،
بمان با من تنها
تو.
در رگ ساغر هستی تو بجوش.
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست.
آخرین
جرعه ی
این جام تهی را
تو بنوش!!! =(( =(( =((
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من یه چند تا شعر واستون گذاشتم،اگه شما هم شعر قشنگی دیدین بذارید،لطفا!

تا نشد رسوای عالم،کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق،اندر نزد من رسوا نیست
ای دل،از حال من و بلبل چه می پرسی برو
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
قلب «عشقی»بین چون سرتاسر ایران زمین
از جفای گلرخان یک گوشه اش آباد نیست.
(میرزاده عشقی)

ما کجا و نعمت الوان کجا صحبت خان و بگ و اعیان کجا
دختر آخر،ما کجا و نان کجا عکس را بنگر اندر آینه
آخ اجب سرماست امشب ای ننه
می خورد هر شب جناب مستطاب
ماهی و قرقاول و جوجه کباب
ما برای نان جو در انقلاب
وای اگر ممتد شود این دامنه
آخ اجب سرماست امشب ای ننه
(نسیم شمال)

تا من شدم از هوا قرین هوسی
جز ناله ز بنده نیامد نفسی
فریاد رسم نیست به غیر از تو کسی
فریاد ز دست چون تو فریاد رسی
(ارزقی هروی)

اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را داده ای صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
(باباطاهر)
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن،گروهی این پسندند
(بابا طاهر)
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

بچه ها لطفا نظر بدین یا خودتون شعر بذارین! [-o<
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

در سفره های خالی از نان درد می زایند

بار امانت بیشتر بر برگ و بار توست



بیغوله ها یی سرد و خاموشی پر از انسان

یک مستند از ماجرای روزگار ِ توست



دستان خوب و کوچکش در انتظار توست

او اهل درد آباد. . . از ایل و تبار توست



چشمان معصوم و نگاه کوچکش هرشب

در انتظار مهربانی در کنار توست



در جاده های سرد و خالی ازغرور امشب

فردا شب و شبهای دیگر در جوار توست



اینجا کویر فقر و چشمانی که می خشکند

شاید به سمت جوششی از چشمه سار توست



در سفره های خالی از نان درد می زایند

بار امانت بیشتر بر برگ و بار توست



بیغوله ها یی سرد و خاموشی پر از انسان

یک مستند از ماجرای روزگار ِ توست



حالا تصور کن که دستت ابر ِ ایثار است

حالا تصور کن که دستی بیقرار توست



فردا اگر عید است باید یک تکانی خورد

فردا که فصل نسترن های بهار توست




اکرم بهرامچی
 
  • لایک
امتیازات: po0ya

مهرناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,051
امتیاز
3,242
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
NeYshaBerliN
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

همه می پرسند

چيست در زمزمه مبهم آب؟

چيست در همهمه دلکش برگ؟

چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند

که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟

چيست در خلوت خاموش کبوترها؟

چيست در کوشش بي حاصل موج؟

چيست در خنده جام

که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،

نه به اين آبي آرام بلند،

نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،

نه به اين خلوت خاموش کبوترها،

من به اين جمله نمي انديشم.

من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل يخ را با باد،

نفس پاک شقايق را در سينه کوه،

صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاينده هستي را در گندم زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

همه را مي شنوم؛ مي بينم.

من به اين جمله نمي انديشم.

به تو مي انديشم.

اي سرپا همه خوبي!

تک و تنها به تو مي انديشم.

همه وقت، همه جا،

من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.

تو بدان اين را، تنها تو بدان.

تو بيا؛

تو بمان با من، تنها تو بمان.

جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.

من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.

اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛

ريسماني کن از آن موي دراز؛

تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.

پاسخ چلچله ها را تو بگو.

قصه ابر هوا را تو بخوان.

تو بمان با من، تنها تو بمان.

در دل ساغر هستي تو بجوش.

من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛

آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش

فریدون مشیری




می روم خسته و افسرده وزار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می روم که در آن نقطه ی دور

شست وشویش دهم از رنگ گناه

شست وشویش دهم ازلکه ی عشق


زین همه خواهش بیچا و تباه

می روم تا ز تو دورش سازم

زتو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

به خدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد وازشاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

فروغ فرخ زاد





مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسی د

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ای زامروزها دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوای مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد و درد

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله میزد خون شعر

خاک می خواند مرا هردم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تیره ی دنیای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذ ها و دفترهای من

در اتاق کوچکم پا می نهند

بعد من ،با یاد من بیگانه ای

در بر آئینه می ماند به جای

تار مویی،نقش دستی ,شانه ای

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هرچه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افق ها دور و پنهان می شود

می شتابند از پی هم بی شکیب

روزها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند به چشم راه ه

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک !

بی تو دور از ضربه های قلب تو

قلب من میپوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نا م ننگ

و بازهم فروغ عزیز x:
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

در كارگه كوزه گري رفتم دوش
ديدم دوهزار كوزه گويا و خموش
ناگاه يكي كوزه برآورد خروش
كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش
(خيام)

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
به پوست كشيده شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند
كسي مرا به مهاني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است
(فروغ فرخ زاد)
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!


دلتنگی ام را از تو پنهان می کنم ، برگرد

هر جور باشد چهره خندان می کنم ، برگرد



با اینکه از این گریه های غم گریزی نیست

بعد از تو آن را زیر باران می کنم ، برگرد



بوی نوازش های دستان تو را دارد

گیسوی خود را تا پریشان می کنم ، برگرد



آرام می گیرد در آغوشم به جای تو

بغض غریبی را که مهمان می کنم ، برگرد



از من سراغ بوسه هایت را نمی گیرند

وقتی لبانم را پشیمان می کنم ، برگرد



بی تو دلم را می سپارم دست پاییز و

این خانه را مانند زندان می کنم ، برگرد



قصدت اگر خاموشی این جسم بی جان است

کار تو را این بار آسان می کنم ، برگرد




مرضیه خدیر
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا جان ها چو بر بندند بربندند
به زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
الخ
 
بالا