پاسخ : جهان خارجی؟!!؟
به نقل از ThE sTaR :
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه قبول نمیکنم
شاید یه خوابی باشه کلا هیچی واقعیت نداشته باشه
ببخشید. بنده اساسا یه سوال برام پیش اومد:
شما کلا چیزی رو قبول می کنید؟!
ببین. من اگه صد بار هم ثابت کنم که تو یه تصور داری که واقعیت هم داره باز تو آخرش می نویسی:
شاید یه خوابی باشه که هیچ واقعیتی نداشته باشه
اصلا اون خوابی که می گی بخوره تو سر من
این دنیایی که ما توش هستیم بعضی چیز هاش واقعیت دارند. می خوای بپذیر می خوای نپذیر. اصلا کی گفته تو واقعی هستی
کی گفته که خوابی اصلا تو هیچی نیستی. احتمال داره اصلا «تو» هم نباشه. درست نمی گم؟ پس باید با این احتمال قیدت رو بزنم و بی خیالت بشم؟!؟! :-\
مرد مومن!! تو رو خدا این قدر حرفت رو تکرار نکن.
حداقل یه اشکال بکن
من خودم که این ها رو تایپ می کنم کلی اشکال به ذهنم می رسه وسطش می شینم فکر می کنم که جوابی داره یا نه و پیداش می کنم.
ادعایی نیست. کند ذهنی خودم بوده اما من چند سال به این ها فکر کردم. بعد شما هی ادعات رو تکرار می کنی. یعنی به معنای واقعی کلمه دهن من رو سرویس نموده ای!!!
(نیاز بود یه کم باهات تند رفتار کنم که به خودت بیای... ببخشید
)
به نقل از star-crossed :
طفا ادامه بدین چون این بحث برای من جالبه و یه مدتی به این که ما و جهان ِ ما واقعیت دارن مشکوک بودم ولی زیاد راجع بهش فکر نکردم
تا اینجام همه ی بحث ُ فهمیدم غیر از این "حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است" این ُ تا حدودی فهمیدم ُ تا حدودی نفهمیدم
اول از همه ممنون که یکی پیدا شد ادعا کنه حرف ها رو می فهمه.
ثانیا اون بخش «حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است» خیلی سخته. قبول دارم. من یه سالی طول کشیدم تا فهمیدمش. اگه همون مقدمه اولی که خدمتتون عرض کردم رو خوب بفهمید می تونید متوجه بشید. متأسفانه بنده هم متن دقیقی پیدا نکردم که این مباحث رو به زبون فارسی روان گفته باشه همه اش یا عربیه یا انگلیسی. مجبور شدم به زبان ثقیل خودم بنویسم. شرمنده آقای ThE sTaR هم هستیم :-[ اگر دوست داشتید (و چاره ای نداشتید
) بفرمایید بیشتر توضیح بدم.
به نقل از star-crossed :
اینکه اصولا میشه کلمه ی خوابُ=خیال گرفت؟؟
یعنی خواب خیالی ِ ؟ بهتر بگم خوابی که تا حالا واقعیت پیدا نکرده باشه خیالی ِ ؟
نمی دونم منظورتون رو درست فهمیدم یا نه
اون جوری که فهمیدم، جوابتون رو در حد توانم عرض می کنم (چقدر مودب!!
)
خیالی بودن، وصف تصورات ماست و خواب بودن، وصف حالت ماست زمانی که اون تصور رو درک می کردیم.
واضحه؟
یعنی ما به تصور می گیم «خیالی» اما به حالتی که در اون زمان درک می کنیم می گیم «خواب» یا «بیداری»
یعنی تصور می تونه خیالی باشه چه در زمان بیداری درک بشه چه در زمان خواب.
و حالت انسان می تونه خواب باشه و چیزی که تصور می کنه خیالی باشه یا واقعی.
یعنی هم وجه اشتراک دارند و هم وجه افتراق.
به نقل از star-crossed :
بعد مطلب دیگه این ِ که من با عقلم همه ی استدلالاتونُ قبول دارم..ولی با قلبم ...(شاید از نظر شما همون وجدان :د) قبول ندارم...هر چقدم خودمُ نیشگون بگیرم نمی تونم به خودم اثبات کنم که من واقعیم!!!!!!؟؟؟ با این وجود شما "احساس درد" رُ گرفتین اثباتی واسه واقعی بودن ِ ما ؟؟
یادم ِ اون شعر تو کتاب دین و زندگی پیش دانشگاهی از مولوی که کسی که اعتقاد به جبر داشتُ کتک زده بودن(یا یه همچین چیزی
یادم نمیاد دقیق) تا به این قضیه پی ببره که اختیار وجود داره...حالام شما اینُ در مورد این قضیه میگین ...ولی من زیاد قبول ندارم...
این تیکه که قرمز شده رو دقت کنید!
اثبات در مورد عقله. وقتی بحث قلب میشه و باور آدمی باید دنبال روشی بود که با احساس توام باشه. الفاظی که ما برای اثبات عقلی استفاده می کنیم فقط معنا رو توی ذهن حاضر می کنه. اما در مورد قلب یا وجدان یا دل یا علم حضوری یا هر چیز دیگه ای.... نمیشه با الفاظ چیزی براتون اثبات کنم.
این خودش یه معضل و مسئله پیچیده ای هستش که چه کنیم که به یه گزاره ای که با عقل ثابت کردیم اعتقاد و باور هم پیدا کنیم. من هنوز به جواب کاملی نرسیدم و تا به حال ندیدم که کسی این مسئله رو خوب و دقیق و منطقی بحث کنه. (معمولا بحث از وجدان و دل و قلب که میرسه، علما عزیزمون دیگه منطق یادشون میره
)
اما در مورد این مسئله، پیشنهاد می کنم سعی کنید کاملا با اثباتش درگیر بشید و واقعا بفهمید. (توجه دارید که فهم از یک گزاره می تونه مراتبی داشته باشه) شاید با ممارست و درک کاملی از این استدلال به آرامش قلبی هم برسید.
بیشتر دست بذارید روی اینکه «من» نباشم و با خودتون کنار بیاید که همین یه گزاره رو تصور کنید که «من نیستم» (من وجدانم قبول نمی کنه که این گزاره رو بپذیرم اصلا راه نداره!!)
موفق باشید.