جهان خارجی؟!

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

بریم مرحله بعدی

پس یعنی قبول کردی که تصورات ما یک سره خیال نیست. مخلوطی از واقعیت و خیاله. درسته؟!؟!
چون همین یه دونه تصورت واقعیه.

(می خوام تصریح کنی تا خیالم راحت باشه.)

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

خوب بعضی چیزا از واقعیت تو خواب هم هستند.منظورت اینه؟

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

خوب بعضی چیزا از واقعیت تو خواب هم هستند.منظورت اینه؟

(الان چرا می خندی؟! :) )
آره درسته. بعضی چیزها از واقعیت توی خواب هم هستند
اما خواب بودن غیر از خیالی بودنه

برای اینکه این جمله رو بفهمی یه سوالی ازت می پرسم:
فرض کن شما یه خوابی دیدی که توش 10 تا اتفاق افتاده. بعد از خواب اون ها می نویسی به عنوان اینکه این ها خیالی بودند
بعد از یه مدتی می بینی که از اون 10 تا اتفاق مثلا 4 تاشون در بیرون از خوابت هم اتفاق افتادند. دیگه نمی گی 10 اتفاق خیالی رو خواب دیدم. بلکه به جاش می گی که 10 اتفاق رو خواب دیدم که 6 تاشون تا به حال خیالی بوده 4 تاشون واقعی بوده.

می دونی منظورم چیه؟ یعنی یه تصور، زمانی خیالیه که واقعیتی نداشته باشه. همین که واقعیت نداره که دیگه نمی تونه خیالی باشه.
اصلا خیالی بودن یعنی اینکه واقعیتی نداره. واقعیت داشتن با خیالی بودن تناقض داره. پس نمی تونی بگی که «یک چیز خیالی واقعیت دارد.» چون یه چیز نمی تونه در عین حال که خیالیه واقعی هم باشه.

نکته مهم: (اگر این جمله را بگویی که «یک چیز خیالی واقعیت دارد.» قطعا تناقض دارد مگر اینکه منظورت از چیز خیالی، از جهت این باشه که قبلا خیالی بوده و الان واقعیت داره. یعنی وحدت زمانی نداشته باشند. مثل همون 4 اتفاق توی خواب که قبل از اتفاق افتادن خیالی بودند اما بعدش واقعیت پیدا کردند. از نظر زمانی چون وحدت ندارند پس تناقض ندارند.)

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

خوب یه دفعه به جای تایپ این همه مینوشتی یه چیز خیالی واقعی نمیشه دیگه
خوب به کجا میخوای برسی؟

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

خوب یه دفعه به جای تایپ این همه مینوشتی یه چیز خیالی واقعی نمیشه دیگه

lگه من این جمله رو می نوشتم که می گفتی: هیشکی هیچ چی نمی فهمه

خوب به کجا میخوای برسی؟

پس باید قبول کنی که تصورت از خودت واقعیت داره.
پس تصورات تو، بعضی هاش خیالیه بعضی هاش واقعیه.
(اگه قبول کنی دنیا رو برات آباد می کنم!!! )
دوست دارم تصریح کنی به این مطلب

 

[fahime1993]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

لطفا ادامه بدین چون این بحث برای من جالبه و یه مدتی به این که ما و جهان ِ ما واقعیت دارن مشکوک بودم ولی زیاد راجع بهش فکر نکردم
تا اینجام همه ی بحث ُ فهمیدم غیر از این "حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است" این ُ تا حدودی فهمیدم ُ تا حدودی نفهمیدم
سوال دیگه اینکه اصولا میشه کلمه ی خوابُ=خیال گرفت؟؟
یعنی خواب خیالی ِ ؟ بهتر بگم خوابی که تا حالا واقعیت پیدا نکرده باشه خیالی ِ ؟

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

لطفا ادامه بدین چون این بحث برای من جالبه و یه مدتی به این که ما و جهان ِ ما واقعیت دارن مشکوک بودم ولی زیاد راجع بهش فکر نکردم
تا اینجام همه ی بحث ُ فهمیدم غیر از این "حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است" این ُ تا حدودی فهمیدم ُ تا حدودی نفهمیدم
سوال دیگه اینکه اصولا میشه کلمه ی خوابُ=خیال گرفت؟؟
یعنی خواب خیالی ِ ؟ بهتر بگم خوابی که تا حالا واقعیت پیدا نکرده باشه خیالی ِ ؟

به یه نفر دیگه هم اینجاست (بالاخره یه پرنده پر زد )

lگه من این جمله رو می نوشتم که می گفتی: هیشکی هیچ چی نمی فهمه
پس باید قبول کنی که تصورت از خودت واقعیت داره.
پس تصورات تو، بعضی هاش خیالیه بعضی هاش واقعیه.
(اگه قبول کنی دنیا رو برات آباد می کنم!!! )
دوست دارم تصریح کنی به این مطلب

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه قبول نمیکنم
شاید یه خوابی باشه کلا هیچی واقعیت نداشته باشه

 

[fahime1993]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

به یه نفر دیگه هم اینجاست (بالاخره یه پرنده پر زد )نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه قبول نمیکنم
شاید یه خوابی باشه کلا هیچی واقعیت نداشته باشه

بله منم حضور به هم رسانیدم
نه فک می کنم شما منظور من ُ نفهمیدین...من از آقا پویا سوال کردم وایستین خودشون ج بدن
بعد مطلب دیگه این ِ که من با عقلم همه ی استدلالاتونُ قبول دارم..ولی با قلبم ...(شاید از نظر شما همون وجدان :د) قبول ندارم...هر چقدم خودمُ نیشگون بگیرم نمی تونم به خودم اثبات کنم که من واقعیم!!!!!!؟؟؟ با این وجود شما "احساس درد" رُ گرفتین اثباتی واسه واقعی بودن ِ ما ؟؟
یادم ِ اون شعر تو کتاب دین و زندگی پیش دانشگاهی از مولوی که کسی که اعتقاد به جبر داشتُ کتک زده بودن(یا یه همچین چیزی یادم نمیاد دقیق) تا به این قضیه پی ببره که اختیار وجود داره...حالام شما اینُ در مورد این قضیه میگین ...ولی من زیاد قبول ندارم...

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه قبول نمیکنم
شاید یه خوابی باشه کلا هیچی واقعیت نداشته باشه

ببخشید. بنده اساسا یه سوال برام پیش اومد:
شما کلا چیزی رو قبول می کنید؟!

ببین. من اگه صد بار هم ثابت کنم که تو یه تصور داری که واقعیت هم داره باز تو آخرش می نویسی:

شاید یه خوابی باشه که هیچ واقعیتی نداشته باشه

اصلا اون خوابی که می گی بخوره تو سر من این دنیایی که ما توش هستیم بعضی چیز هاش واقعیت دارند. می خوای بپذیر می خوای نپذیر. اصلا کی گفته تو واقعی هستی
کی گفته که خوابی اصلا تو هیچی نیستی. احتمال داره اصلا «تو» هم نباشه. درست نمی گم؟ پس باید با این احتمال قیدت رو بزنم و بی خیالت بشم؟!؟! :-\

مرد مومن!! تو رو خدا این قدر حرفت رو تکرار نکن.
حداقل یه اشکال بکن
من خودم که این ها رو تایپ می کنم کلی اشکال به ذهنم می رسه وسطش می شینم فکر می کنم که جوابی داره یا نه و پیداش می کنم. ادعایی نیست. کند ذهنی خودم بوده اما من چند سال به این ها فکر کردم. بعد شما هی ادعات رو تکرار می کنی. یعنی به معنای واقعی کلمه دهن من رو سرویس نموده ای!!!
(نیاز بود یه کم باهات تند رفتار کنم که به خودت بیای... ببخشید )

طفا ادامه بدین چون این بحث برای من جالبه و یه مدتی به این که ما و جهان ِ ما واقعیت دارن مشکوک بودم ولی زیاد راجع بهش فکر نکردم
تا اینجام همه ی بحث ُ فهمیدم غیر از این "حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است" این ُ تا حدودی فهمیدم ُ تا حدودی نفهمیدم

اول از همه ممنون که یکی پیدا شد ادعا کنه حرف ها رو می فهمه.
ثانیا اون بخش «حکایت گری محمول بر صمیمه تصورات ما است» خیلی سخته. قبول دارم. من یه سالی طول کشیدم تا فهمیدمش. اگه همون مقدمه اولی که خدمتتون عرض کردم رو خوب بفهمید می تونید متوجه بشید. متأسفانه بنده هم متن دقیقی پیدا نکردم که این مباحث رو به زبون فارسی روان گفته باشه همه اش یا عربیه یا انگلیسی. مجبور شدم به زبان ثقیل خودم بنویسم. شرمنده آقای ThE sTaR هم هستیم :-[ اگر دوست داشتید (و چاره ای نداشتید ) بفرمایید بیشتر توضیح بدم.

اینکه اصولا میشه کلمه ی خوابُ=خیال گرفت؟؟
یعنی خواب خیالی ِ ؟ بهتر بگم خوابی که تا حالا واقعیت پیدا نکرده باشه خیالی ِ ؟

نمی دونم منظورتون رو درست فهمیدم یا نه
اون جوری که فهمیدم، جوابتون رو در حد توانم عرض می کنم (چقدر مودب!! )
خیالی بودن، وصف تصورات ماست و خواب بودن، وصف حالت ماست زمانی که اون تصور رو درک می کردیم.
واضحه؟
یعنی ما به تصور می گیم «خیالی» اما به حالتی که در اون زمان درک می کنیم می گیم «خواب» یا «بیداری»
یعنی تصور می تونه خیالی باشه چه در زمان بیداری درک بشه چه در زمان خواب.
و حالت انسان می تونه خواب باشه و چیزی که تصور می کنه خیالی باشه یا واقعی.
یعنی هم وجه اشتراک دارند و هم وجه افتراق.

بعد مطلب دیگه این ِ که من با عقلم همه ی استدلالاتونُ قبول دارم..ولی با قلبم ...(شاید از نظر شما همون وجدان :د) قبول ندارم...هر چقدم خودمُ نیشگون بگیرم نمی تونم به خودم اثبات کنم که من واقعیم!!!!!!؟؟؟ با این وجود شما "احساس درد" رُ گرفتین اثباتی واسه واقعی بودن ِ ما ؟؟
یادم ِ اون شعر تو کتاب دین و زندگی پیش دانشگاهی از مولوی که کسی که اعتقاد به جبر داشتُ کتک زده بودن(یا یه همچین چیزی یادم نمیاد دقیق) تا به این قضیه پی ببره که اختیار وجود داره...حالام شما اینُ در مورد این قضیه میگین ...ولی من زیاد قبول ندارم...

این تیکه که قرمز شده رو دقت کنید!
اثبات در مورد عقله. وقتی بحث قلب میشه و باور آدمی باید دنبال روشی بود که با احساس توام باشه. الفاظی که ما برای اثبات عقلی استفاده می کنیم فقط معنا رو توی ذهن حاضر می کنه. اما در مورد قلب یا وجدان یا دل یا علم حضوری یا هر چیز دیگه ای.... نمیشه با الفاظ چیزی براتون اثبات کنم.

این خودش یه معضل و مسئله پیچیده ای هستش که چه کنیم که به یه گزاره ای که با عقل ثابت کردیم اعتقاد و باور هم پیدا کنیم. من هنوز به جواب کاملی نرسیدم و تا به حال ندیدم که کسی این مسئله رو خوب و دقیق و منطقی بحث کنه. (معمولا بحث از وجدان و دل و قلب که میرسه، علما عزیزمون دیگه منطق یادشون میره )

اما در مورد این مسئله، پیشنهاد می کنم سعی کنید کاملا با اثباتش درگیر بشید و واقعا بفهمید. (توجه دارید که فهم از یک گزاره می تونه مراتبی داشته باشه) شاید با ممارست و درک کاملی از این استدلال به آرامش قلبی هم برسید.
بیشتر دست بذارید روی اینکه «من» نباشم و با خودتون کنار بیاید که همین یه گزاره رو تصور کنید که «من نیستم» (من وجدانم قبول نمی کنه که این گزاره رو بپذیرم اصلا راه نداره!!)
موفق باشید.

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

ببین همینه که میگم ما هیچ علامتی نداریم که بخوایم اثبات کنیم تو خواب نیستیم

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

ببین همینه که میگم

الان من چیکار کنم؟

موفق باشید.
(آقای ThE sTaR این نکته رو از بنده داشته باشید: از میان تمام اعصار فقط افرادی حرفی برای گفتن دارند که تعصب به حرفی نداشتند نه افرادی که با تعصب حرف جدیدی می زدند.)

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟


نه اینکه تو تعصب نداشتی؟

می خوای بپذیر می خوای نپذیر

حالا چرا ناراحت میشی؟

ببین. من اگه صد بار هم ثابت کنم که تو یه تصور داری که واقعیت هم داره باز تو آخرش می نویسی:
نقل قول

شاید یه خوابی باشه که هیچ واقعیتی نداشته باشه

ببین تو اگه بیای یه چیزیو اثبات کنی من یه مثال درست بیارم که اونو نقض کنه دیگه اون اثباتت ارزشی نداره چرا؟ چون نقض شده
حالا تو شما که نمیتونی از رو این حرف من بپری چجوری میخوای از بقیه مراحل بگذری؟

 

[Pouya]

والسلام!!!!

نه اینکه تو تعصب نداشتی؟

خدا شاهده من تمام سعی ام رو کردم که تعصب نداشته باشم... اگه جایی این طور به نظر رسیده ببخشید...

ببین تو اگه بیای یه چیزیو اثبات کنی من یه مثال درست بیارم که اونو نقض کنه دیگه اون اثباتت ارزشی نداره چرا؟ چون نقض شده
حالا تو شما که نمیتونی از رو این حرف من بپری چجوری میخوای از بقیه مراحل بگذری؟

bullshit!!!

ببخشید. بنده در حد فکر خودم، هر چقدر به حرف های شما نیگا می کنم فقط ادعا می بینم نه مثال نقض... خیلی شرمنده ام که متوجه حرف هاتون نمیشم. ولی بر اساس اون چیزی که بنده اطلاع دارم یه مثال وقتی می تونه یه استدلال رو نقض کنه که در حقیقت یکی از مفروضات و مقدمات استدلال رو زیر سوال ببره
ولی بر اساس فهم خودم از نوشته های شما، مثال شما تکرار ادعاست. نه مثال نقض

استدلال بنده و حرف های شما مثل این بود که من با یه نفر دعوا کنم سر این که توی یه حوض گل آلود، ماهی هست یا نه؟
اولش طرف مقابلم بگه که: ما هیچی از این آب نمی بینیم پس نمیشه استدلال کرد که این حوض آب داره چون نمیشه استدلال کرد پس هر کس استدلالی هم بکنه من نمی تونم بپذیرم چون توش ماهی دیده نمی شه. (انگار عقل رو از طرف گرفته باشند بلا نسبت شما)

بعدش من هر چی هم استدلال کنم که چون (1) این آب قبلا ماهی داشته و (2) کسی هم ازش ماهی نگرفته پس (3) این آب گل آلود ماهی داره
باز هم طرف بحثم میگه که: من کاری ندارم به استدلال شما. توی این آب ماهی دیده نمیشه من نمی تونم قبول کنم!!! چون این حوض مثل اتاق تاریکی می مونه که هیچ چیز توش نیست پس شما نمی تونید چیزی رو ثابت کنید.

اگه قرار باشه این طرف حساب بنده، مثال نقض بیاره باید مثلا بگه: من قبول ندارم که این آب قبلا ماهی داشته (جمله (1) رو نقض کنه) یا بگه که من کسی رو دیدم که از این آب ماهی گرفت (یعنی جمله (2) رو نقض کنه) اما اگه مثال بیاره تا بگه حرف من می تونه درست نباشه که استدلال رو رد نکرده.

نوه و نتیجه هات قربونت برند ایشالله! مگه هر مثالی، استدلال رو نقض می کنه. مثال شما فقط ثابت می کنه «امکان دارد دنیا واقعیت نداشته باشد» خب که چی؟ اگه امکان نداشت که ما اصلا سرش بحث نمی کردیم. (مثال ها فقط امکان را ثابت می کنند نه قطعیت رو، شاید ذهن عوام با مثال قانع بشه اما ذهن منطقی با مثال قانع نمیشه)

شما صد بار بگو که این دنیایی که الان توش هستیم تاریکِ تاریکه. من دارم زور می زنم که با عقلت یه گوشه روشن بهت نشون بدم باز هم شما روت رو اون ور می کنی و میگی: نه!!! نه!!! این اتاق تاریک تاریکه.

شما یه دفعه برای من ثابت کن که این دنیای ما کجاش شبیه یه جای تاریکه... فقط یه دلیل بیار! محض رضای خدا، به جای حرف تکراری زدن حداقل یه چیزی بگو که باهات بحث کنم.

(من خیلی زودتر از اینها می تونستم بیخیالت بشم و بحث نکنم. چون احساس کرده بودم که ادامه دادن این بحث دیگه برای من نفعی نداره. خواستم به شما کمکی کرده باشم. منت هم نمی ذارم خودم خواستم... اگه خواستی می تونی بگی دیگه بحث نکنم. مثلا بگو من حرف هاش شما رو نمی فهمم یا بگو تعصب دارم... نمی دونم... هرچی دوست داری بگو... خود دانی


نگاه کن چقدر حرف خودت رو تکرار کردی: :-$

ما از کجا میتونیم بفهمیم تو واقعیتم یا تو رویاییم؟
حتی اگه این جهان رویا باشه ما که تو جهان واقعی زندگی نکردیم که نشونه ای داشته باشه که اینجا اونو نقض کنه
هر چیزی هم اینجا وجود داشته مال همین جهانه و فکر نمیکنم چیزی باشه که این جهانو تو خود این جهان نقض کنه.
شما وقتی تو خوابی از کجا میفهمی تو خوابی؟از جایی که یه چیزی رو میبینی که با علم تناقض داره یعنی با جهانی که واقعن توش زندگی میکنی تناقض داره.

اصلا اینارو بیخیال شو فک کن تو تو یه جای تاریک از بدر تولد وجود داشتی نه صدایی نه بوقی هیچی.میتونی بفهمی بیرون از این تاریکی چی وجود داره؟پس هر استدلالی هم که بکنی با هر چیزی از درک هایی بوده که قبلا داشتی و تو درک قبلیت از همون تاریکیه و تو چیزی رو نمیتونی اثبات کنی جز وجود داشتن تاریکی.نسبت ما به جایی هم که الان هستیم همینه.

به عبارتی منظورم از تاریکی این بود که شما هر کاری بکنی تو این جهان اگه تو خواب باشی هیچ اطلاعی از بیرون نمیتونی به دست بیاری مثله یه تاریکیه که نمیتونه وجود نور اون بیرونو استدلال کنه چرا؟چون درکی از نور نداره.
خوب تو وقتی درکی از واقعیت نداری نمیتونی درکی پیدا کنی.
تو نمیتونی از چیزایی که تو این جهان فهمیدی اون جهانو اثبات کنی

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه قبول نمیکنم
شاید یه خوابی باشه کلا هیچی واقعیت نداشته باشه

ببین همینه که میگم ما هیچ علامتی نداریم که بخوایم اثبات کنیم تو خواب نیستیم

[-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-( [-(

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟


خوب قاطی میکنی ها
میدونی چرا این حرفو میزنم؟چون هر استدلالی اوردی با یه شاید نقض میشد و همه ی این شاید ها یکی بود البته نقض که نه استدلال تو به یه شاید تبدیل میشد.
کجا این دنیا یا خواب شبیه حوضه 1. تو نمیدونستی این اب ماهی داره2. تو نمیدونستی کسی ماهی گرفته یا نه3 . نمیدونی این اب ماهی داره یا نه
خوب تو اونجا نبودی یا الان یادت نمیاد. چجوری میتونی با نداشته هات یه چیزو اثبات کنی.
الان یه سوال ازت میپرسم قبول داری اون فرد توی تاریکی وجود جهان خارجیو نمیتونه اثبات کنه؟

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

مثال حوض ربطی به جهان خارجی نداشت، فقط می خواستم بگم موضع گیری های شما چه جوریه و ربطی به استدلال نداره.

چون هر استدلالی اوردی با یه شاید نقض میشد و همه ی این شاید ها یکی بود البته نقض که نه استدلال تو به یه شاید تبدیل میشد.

هیچ استدلالی با شاید نقض نمیشه
اساسا حرفت اشتباهه

«شاید» فقط زمانی می تونه که استدلال رو نقض کنه که استدلال ضروری باشه که یه بحث دیگه است و اصلا ربطی به ما نداره
تازه، این در صورتی هستش که «شاید» در مورد مقدمات استدلال باشه نه نتیجه
اگه نتیجه «شاید» نداشت که اصلا سرش بحث نمی شد
مثلا: آب، آب هست
هیچ وقت نیاز به استدلال نداره. چون هیچ «شاید» در این گزاره راه نداره.
گزاره ای نیاز به استدلال داره که درست یا غلط بودنش احتمال داشته باشه
شما هم با گفتن «شاید» در مورد نتیجه، فقط همین نکته رو تذکر می دید که نتیجه می تونه غلط باشه. (عمه کوزت هم می دونه که میتونه غلط باشه به درک که می تونه! )

اگه «شاید» می تونه استدلال رو نقض کنه من هم عینا همین ادعا رو می کنم:
ما توی یه جایی زندگی می کنیم که نمی تونیم چیزی احساس نکنیم. توی یه دنیایی زندگی می کنیم که هر کسی یه درکی داره و همه چیز روشنه. توش هیچ تناقضی وجود نداره. «شاید» این دنیا عین واقعیت همه اشیا باشه و حقیقت رو کاملا ما لمس و احساس می کنیم. «شاید» این طور باشه. پس شما هر چی هم استدلال کنی که این دنیا خوابه و نمیشه ثابت کرد که واقعیت داره من باز هم میگم: شاید واقعیت محض باشه
آخرت مسخره است!!! خب من هم این جوری میگم. بحث کردن که تکرار ادعا نیست. (

(مشکل شما اینه بدون این که حرف ها رو بفهمی ازشون رد می شی. چون اگه می فهمیدی واضحه که حرف های تو اساسا ربطی به استدلالات نداشت. توی یه استدلال و بحث گزاره های جدید مطرح می کنند و بحث در مورد نتیجه نمیشه. چون تفسیر ادعا و بیان کردن و تمثیلش مشکلی رو حل نمی کنه. من می تونم برات 4563987345398 مثال بزنم که به ادعای بنده تشبیه شده)


ببین! من دیگه حرفی ندارم. ظاهرا شما هم ادعایی غیر از این «شاید» نداری. اگه صلاح می دونی، ختم بحث رو اعلام کن.
(باز خوبه star-crossed پیدا شد حرف ها رو فهمید به یه دردی خوردم)

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

چرا زود جوش میاری؟ارومممممممممم.فقط یه بحثه.
من یه چیزی فهمیدم تو هیچکدوم از حرف های منو نفهمیدی
من از نظر خودم تمام حر فاتو فهمیدم
هر شایدی در مورد هر استدلالی میتونه اون استدلالو به اگر تبدیل کنه مثلا:تو با هزار تا استدلال میای میگی ما واقعیت داریم من میگم اگه این جهان خواب باشه چی؟تو میگی اگر خواب نباشد واقعیت است.

اگه «شاید» می تونه استدلال رو نقض کنه من هم عینا همین ادعا رو می کنم:
ما توی یه جایی زندگی می کنیم که نمی تونیم چیزی احساس نکنیم. توی یه دنیایی زندگی می کنیم که هر کسی یه درکی داره و همه چیز روشنه. توش هیچ تناقضی وجود نداره. «شاید» این دنیا عین واقعیت همه اشیا باشه و حقیقت رو کاملا ما لمس و احساس می کنیم. «شاید» این طور باشه. پس شما هر چی هم استدلال کنی که این دنیا خوابه و نمیشه ثابت کرد که واقعیت داره من باز هم میگم: شاید واقعیت محض باشه
آخرت مسخره است!!! خب من هم این جوری میگم. بحث کردن که تکرار ادعا نیست. (

حدودا حرف منه
تو که هیچکدوم از حرفامو نفهمیدی از خیلی از سوالهامم پریدی.
بازم میگم ارووووووووووووووووووم.فقط یه بحثه

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

نمی دونم چرا فکر می کنی من ناراحت شدم یا عصبانی شدم.
اتفاقا این دو تا پست قبلی رو وقتی می نوشتم با داداش کوچیکم داشتیم نوشته هات رو می خوندیم و بهت می خندیدیم

هر شایدی در مورد هر استدلالی میتونه اون استدلالو به اگر تبدیل کنه مثلا:تو با هزار تا استدلال میای میگی ما واقعیت داریم من میگم اگه این جهان خواب باشه چی؟تو میگی اگر خواب نباشد واقعیت است.حدودا حرف منه
تو که هیچکدوم از حرفامو نفهمیدی از خیلی از سوالهامم پریدی.

Bullshit!!!

خیلی متأسفم من نوشته هاتون رو می فهمم ولی منظورتون رو نمی فهمم (عمرا اگه فرقش رو بفهمی مطمئنم دوباره برمی گردی می خونی )
بحث تموم شد
موفق باشید.

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

به ریش خودت بخند
نه این دفعه رو فهمیدم

 

[Pouya]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

نه این دفعه رو فهمیدم

ثابت کن!!

(خیلی زور نزن! چون هر چی هم بگی، من جواب می دم: اما «شاید» تو به زور بفهمی... پس هیچ وقت نمی تونی ثابت کنی )

 

[علیرضا32]

پاسخ : جهان خارجی؟!!؟

اخه برا منم اتفاق افتاده حرف یکیو بفهمم اما ندونم بخواد به کجا برسه