saeid01
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 914
- امتیاز
- 1,261
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی کاشان
- شهر
- کاشان
پاسخ : یادی از کاربران قدیمی و رفته سایت ...
بچه ها من انقد خوشالم اینارو خوندم بعضیاشو ، باورتون نمیشه ، چقد باهاتون خاطره دارم واقعن و چقد ناراحتم که بعــــضی وقتا
یه جوابایی می دادم که کلف بود )))حالا کار نداریم ، بیاین ُ من اسم نبرم ، ولی خب ، خیلی ارادت دارم به خیلیاتون آرمان حالا
میخوای نگو چه فحشایی دادم . من تا دعوا میشد زنگ می زدم بذرکار، میگفتم ممد بیا که دعواس ، بعد میومدم اینجا یه دو کلمه
حرف میزدم وهیزم میریختم رو آتیش، بعد میرفتم تو ژانر این ریش سفیدا به ممدمطهری میگفتم ممد ببین تورو خدا این جوونارو نگا
خب ترتیب که مهم نیس ، ولی خب ، آرمان ، نیما ، شادی و پگاه ( اصفهون ) ، دیگه کی ، آها اوه جریان نیما و امیر یادتونه
؟ )) حالا بگذریم
از سارا چه خبر ؟
ولی، علیمون ، که اذیتش کردیم ، آخه خیلی حرف میزد ، بعد فرازمون ، که نصف عمر ممد مطهری از استرس فراز رف )
امیر و نیما، که من رفتم مشهد واقعن استفبال تو همایششون عالی بود . فرشادمون که رف خارج ، اچ آی وی مثبت برگشت
دیگه من الان خب شاید یادم نباشه !
ندامون ، که من هنوزم بعد 4-5 سال بهش میگم ، دیگه رفته رجایی سایـــَش سنگینه مدیر ، مهرانــمون ، که یه رگ قزوینی داره ،
دیگه خدمتت عرض کنم ، محسنمون که من به شخصه دوسش داشتم اگه چیزی بهش گفتم ، هسپراید که خب، یه شب و باهم
بودیم تو کویر ، بعد امین موزی ، که حالا شماها نمی شناسین ولی خوبه . بچه ها چیرا نگفتین من انقد قشنگم ؟ هی گفتین
عکاس چرا
سهامون ، خواهرمون .
حالا ما یه دوری بزنیم یادمون بیاد
بچه ها من انقد خوشالم اینارو خوندم بعضیاشو ، باورتون نمیشه ، چقد باهاتون خاطره دارم واقعن و چقد ناراحتم که بعــــضی وقتا
یه جوابایی می دادم که کلف بود )))حالا کار نداریم ، بیاین ُ من اسم نبرم ، ولی خب ، خیلی ارادت دارم به خیلیاتون آرمان حالا
میخوای نگو چه فحشایی دادم . من تا دعوا میشد زنگ می زدم بذرکار، میگفتم ممد بیا که دعواس ، بعد میومدم اینجا یه دو کلمه
حرف میزدم وهیزم میریختم رو آتیش، بعد میرفتم تو ژانر این ریش سفیدا به ممدمطهری میگفتم ممد ببین تورو خدا این جوونارو نگا
خب ترتیب که مهم نیس ، ولی خب ، آرمان ، نیما ، شادی و پگاه ( اصفهون ) ، دیگه کی ، آها اوه جریان نیما و امیر یادتونه
؟ )) حالا بگذریم
از سارا چه خبر ؟
ولی، علیمون ، که اذیتش کردیم ، آخه خیلی حرف میزد ، بعد فرازمون ، که نصف عمر ممد مطهری از استرس فراز رف )
امیر و نیما، که من رفتم مشهد واقعن استفبال تو همایششون عالی بود . فرشادمون که رف خارج ، اچ آی وی مثبت برگشت
دیگه من الان خب شاید یادم نباشه !
ندامون ، که من هنوزم بعد 4-5 سال بهش میگم ، دیگه رفته رجایی سایـــَش سنگینه مدیر ، مهرانــمون ، که یه رگ قزوینی داره ،
دیگه خدمتت عرض کنم ، محسنمون که من به شخصه دوسش داشتم اگه چیزی بهش گفتم ، هسپراید که خب، یه شب و باهم
بودیم تو کویر ، بعد امین موزی ، که حالا شماها نمی شناسین ولی خوبه . بچه ها چیرا نگفتین من انقد قشنگم ؟ هی گفتین
عکاس چرا
سهامون ، خواهرمون .
حالا ما یه دوری بزنیم یادمون بیاد