خاطرات ما از سوختن!

  • شروع کننده موضوع
  • #1
ارسال‌ها
2,309
امتیاز
63,827
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
خب ! :D بالاخره سوزوندن شتریه که جلوی در ِ هر کسی حداقل 5 بار میخوابه !! :))

حالا اینجا خاطرات خودتون رو از سوزوندن هاتون ، چه غذا ، چه لباس و یا هر وسیله ی قابل اشتعال :D دیگه ای بگید ! :D ;;)

من خودم یادمه یه بار مامانم گفت شیر رو بذارم رو گاز بجوشه ! بعد خواستیم بریم بیرون گفت زیر گازو خاموش کن ! :>

منم یادم رفت ، 5 ساعت بعد برگشتیم خونه دیدم از شدت دود خونه دیده نمیشه !! :)) قابلمه آتیش گرفته بود ... ! :-" :))
 

N.Y.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
523
امتیاز
3,789
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
TEH
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

مامان بزرگم نذری داشت تابه پیاز داغ و برداشتن گذاشتن زمین ما هم در حال شیطنت بودیم عقب عقب رفتیم از دست پسر خاله مان فرار کنیم پشت پام چسبید به تابه جیزززززززززززز
+
داداشم تازه یاد گرفته بود سینه خیز بره همینجوری رفت طرف بخاری دید راه واس ادامه نداره اومد دور بزنه فلاشر نزده دستشو گذاشت رو بخاری حالا منم محو فیلم اون اون طرف جیغ میکشه من این طرف میگم هیسسسس جای حساسشه
حالم از خودم بهم خورد بعدش دیدم دستش :-< خدارو شکر زود خوب شد
 

Parkoury

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
400
نام مرکز سمپاد
حلامه حلی 5
شهر
تهران
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

آخ نگو که دلم سوخته...... :D
یه بار آب جوش ریخت روم
یه بار مایه ماکارونی در حال پختن ریخت روم
و
..........................(این داستان ادامه دارد!)
ولی باحالتر از همه همون مایه ماکارونیه.
اون داشت رو اجاق می پخت بعد من جلوش خم شدم یه مداد بردارم از رو زمین بعد یه جاییم(حالا بماند دیگه.سِکرته)شروع کرد به خاریدن.بعد خواستم با دسته فر اجاق گازمون بخارونمش بعد خاروندن من همانا و خالی شدن مایع ماکارونی همانا(حالا بماند که روی همون منطقه مبارکه ریختش
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

توی آزمایشگاه تقریبا هزار بار رو دستم الکل ریخته نفهمیدم بعد چراغ الکلی روشن کردم سوخته دستم(میسوزه من نمیدونم چرا میگن نمیسوزه)
و البته مثلا رو میز الکل میریزه جا اینکه پاکش کنم آتیشش میزنم!
-------------
یبارم پلوپز رو زمین بود وقتی خیلی بچه بودم داشت رد که میشدم بقل پام چسبید بهش ینی آی چسبیدا!!!! نمیدونم چرا کنده نمیشد!!! مامانم کلی آب ریخت روش که سرد شه... و من در حال سوختن....
-------------
ولی یبار تو خیابون یه دختر بچه داشت تو ماشین میسوخت...(ماشین،هم) که البته نجات پیدا کرد...
 
ارسال‌ها
376
امتیاز
4,991
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فــرزانگان ۳
شهر
طــهـران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

پارسال بود که داشتم مانتوم رو اتو میزدم بهد بابام هی میگفت زود باش بریم دیر شده...هیچی دیگه منم عصبی اتو رو گذاشتم با یه مانتو دیگه برم بعد این افتاد رو فرش...بعد از ده دقیقه اومدم یه مثلث خوشگل سیاه رو فرش افتاده بود :D
 

lop ghermezi

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

وااااااااااااااااااااااای اصن اسم سوختن میاد آدم کلا جیگرش می سوزه....من بچه که بودم حدوده 5.6 ساله بودم که یکی از تفریحاته مهیجه من این بود که خودمو از پشته لوله ی بخاری رد کنم هیچی دیگه بخاریم داغ بود منم تازه دستمو شسته بودم قشنگ خیس بود....وااااااااااایییییییییی داشتم از پشتش رد میشدم که یهو دستم میچسبه به لوله وااااااااااااای اون دردش یه طرف صدای جیلیزو ویلیزشم یه طرف....بعد قشنگ از مچه دستم تا آرنجم چسبیده بود در نمیومد..خدارو شکر الان خوب شده..ولی خیلی بد بود! X_X X_X X_X X_X :D :D
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,583
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

خیره شده بودم به صفحه ی تلویزیون و داشتم فیلم تماشا میکردم. که 1 دفعه همسایه مون اومد و منو از بوی نامطبوعی مطلع کرد
1 نگاه به اطرافم انداختم و دیدم که مه غلیظی اطرافم رو پوشونده، دیدم اوضاع خرابه با اعتماد به سقف کامل برگشتم گفتم:« نمیدونم این بو از کجا میاد! :-?? »
همسایمون هم خدافظی کرد و رفت و من موندم با 1 خونه ی پر از دود و یک قابلمه پر از قورمه سبزی سوخته!
پنجره ی خونه رو باز کردم تا 1کم از بوش کم شه، که این بو به مشام همسایمون رسید و سیخ شد جلو در پنجرمون
- چیزی سوخته؟؟؟
من:« :-? :O X_X ^#^!»
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من بچه بودم عاشق این فشفشه ها بودم
بعد مثه اینکه یه بار که 2,3 سالم بوده یه دونه از این فشفشه ها روشن میکنم,بعد همینکه تموم میشه پرتش میکنم رو نی نی لای لایم
بعد چون خیلی داغ بود نی نی لای لای شروع کرد به سوختن,منم ترسیدم اومدم از اتاقم بیرون و درو پشت سرم بستم و تکیه دادم بهش,مامانم میگفت وقتی اومدم دیدم داره از تو اتاقت دود میاد بیرون و وقتی آتیش رو خاموش کردن دیدن که همه ی اتاقم...دقت کنید,همش سوخته =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من خودمو سوزوندم .. :|

بچـه ک بودم [ حدود 5،6 سال ] .. رفته بودیم بیرون ، داشتیم آتیش درس میکردیم .. بعد من و بچـه ـای دیگه ی خونواده داشتن چوب خشک و اینا میریختن تو آتیش !
عــاقا من یه چن تا چوب پیدا کرده بودیم ، جو گیر شدم با چوب ـا رفتم تو آتیش ..
بعد مامانم حواسش نبود .. منو ک دید یه داد ِ بلند زد گـف یکتــــــــــــا بیــــا بـــــیروووووون !
بنده گرخیدم مقداری ! :))
اومدم بیرون چیزیم نشده بود .. فقط یه کم گرمم بود و موهام و ابروهام تا 2 ماه بوی ذرت بوداده میداد :)) :-"
 

s123

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
914
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

عاغا من همین چن هفته پیش اتوی خیلی داغ رو گذاشتم رو مقنعم و جاش موند
هنوزم جاش هستا ولی خوب هرکی میبینه فک میکنه کثیف شده و کسی نمیفمه رد اتو هست \:D/ \:D/
واکنش دوستان:
هنوز وقت شوهر دادنت نرسیده ! :))
واکنش یکی از بچه ها که زنم حساب میشد :
من:ببین زن که خونه نباشه همینه
اون:خاک تو سرت ینی اینم من باید بشورم خوب برو پایین بشور دیگه
من: =)) رد اتویه ها!
اون:واقعا؟ :-"خوب بازم خاک بر سرت #-o
 

sz

کاربر فعال
ارسال‌ها
73
امتیاز
347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
مدال المپیاد
زيست
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

* اومدم قابلمه رو از رو گاز بردارم حواسم نبود داغه همين جوري برداشتم هر 10 تا انگشتم سوخت !
 

amyrsajjad

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
76
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
23 و 24 امین دوره المپیاد غیر متمرکز دانشجویی - قطب 4
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی ژئوتکنیک
اینستاگرام
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

یادمه یه بار اومدم ماهیتابه چدن رو از رو گاز بردارم دستمو یه کم جلو تر گرفتم شستم خورد به ابتدا ی دسته ی ماهیتابه
یه سانت آبله اومد روش :Dتادو ماه به هیچی نمی تونستم دست بزنم :D :D
 

fateme78

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
213
امتیاز
1,547
نام مرکز سمپاد
F@rz@NeG@N H!gh $ch00l
شهر
eMN@n$
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من یه بار می خواستم شمع روشن کنم....بعد نمی دونم چی جوری شد که موهام سوخت...بو کله پاچه میداد! :D
 

Alien

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
رشته دانشگاه
میخوام برم پزشکی
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

داداشم بم میگه اخرش تو از رو سوختن میمیری اخه خیلی سوختم
یکیش این بود داشتن طبقه بالامونو درست ایزوگام میکردن من تازه از مدرسه اومده بودم حواسم نبود خواستم رد بشم اون قیر پشت ایزوگام اب شد ریخت تو سرم و گردنم نفهمیدم از کجا خوردم فقط اون لحظه انگار با پتک زدن تو سرم م یهو پهن شدم رو زمین #-o :( :((
یه بار یکی از عموهام اومده بودن همه دور هم جمع بودیم اتیش درست کردیم دور هم باشیم خوش بگذرونیم مث چارشنبه سوری از رو اتیش میپریدیم منم یه پسر عمو دارم خیییییلی فضوله یه پلاستیک برداشت گذاشت تو اتیش حواسم بش نبود یهو اوردش بیرون چرخوندش از رو شانس بوووق من 10 نفر دیگه هم دورم بودن اما ریخت رو دست من تا همین یه ماه پیش خوب نشده بود الانم جاش خیلی بد مونده رو دستم :(( :( :-s

اون موقع که بچه بودم تازه راه رفتنو یاد گرفته بودم مامان قابلمه برنجو اورد گذاشت رو زمین برنج داغ داغ بود منم که نمیدونستم گرم بودن یعنی چی رفتم کنار مامانم یهم دستمو تا تههههه کردم تو قابلمه پر برنج که تازه از رو اجاق برداشتن دستم رف به کف قابلمه چسبید مامانم به زور درش اورد هوووووف [-( :-??

اخرش میدونم حرف داداشم عملی میشه
 

reyhane.kh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
1,986
نام مرکز سمپاد
دیبرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
برنز المپیاد نجوم و اخترفیزیک
دانشگاه
دانشگاه شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من یه بار داشتم یه آزمایش فیزیک تو خونه انجام میدادم؛یهو دیدم بو سوختن میاد..بعد فهمیدم این شمعه همهههه ی موهای جولومو سوزونده!

:-الـ

هنوزم اندازشون اندازه بقیه موهام نشده!:))

×غـذا ام که تخصص دارم در سوزوندنش!:))..خیلی خوبه!
 

farewel

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
327
نام مرکز سمپاد
farzanagan nahie1
شهر
kerman
مدال المپیاد
ای بابا بیخیالم نمیشه!!!!
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من بیشتر از درون میسوزم تا بیرون...
آخه مگه میفهمن اول باید فکر کرد بعد حرف زد!!فقط دهنشونو باز میکنن حالا هیشکی نیس ببندش!!! :rolleyes: X-(
 

Z76.dentist

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
373
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

مامانم داشت اوتو میزد بابامم کنارش بود اوتو اتصال میکنه اتیش میگیره مامانم حول میکنه میزارتش رو زمین البته به پشتش میره از برق بکشه بابام برمیداره به جلو میزارتش که اتیشش فرشو نسوزنه جای داغشو میزاره رو فرش!حالا نیم ساعت دارن دعوا میکنن که من نذاشتم تو بدگذاشتی! :))
 

Mahshad-nasr

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سيرجان
رشته دانشگاه
کاش می دونستم.
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

من يه بار اتو رو زدم به برق بعد همون موقع داداشم اومد تو اتاق و باهام حرفيد و اينا بعد كه حرفامون تموم شد نيگا كردم ديدم قسمت داغ اتو روى لباسمه ميخواستم داداشمو خفه كنم ~X(فقط موندم چطورى دوتامون بوى پارچه ى سوخته رو حس نكرديم :D

يه بارم اومدم اتو رو بردارم كه كف دستمو چسبوندم به قسمت داغش :-ss
 

soliloquize

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
169
امتیاز
2,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
مدال المپیاد
شیمی ...
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

بچه که بودم رفتیم خونه ی مامان بزرگم بعد خونشون سرد بود واسه اینکه گرمم شه رفتم کمرمو چسبوندم به بخاری ... جزقاله شدم ، کل کمرم سوخت :( :))

×اما خب گرمم شد دیگه :-"
 

maryam-rad

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
14
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شهریار
شهر
اندیشه شهریار
مدال المپیاد
فیزیک، المپیاد های ازمایشگاهی دوم استان تهران شدیم
پاسخ : خاطرات ما از سوختن !

سال دوم راهنمایی بودیم .
یه برگه بود که از اطلاعات شومش باید نابود میشد. 2 تا از بچه ها برگه رو با کبریت اونم توی دستشون سوزندن تا این که اتیش رسید به دستش و داشت میسوخت همون موقع یکی از بچه های نابغه که داشت از اون حوالی رد میشد برگشت کفت بندازش تو سطل اشغال . سطل اشغالمون اتیش گرفت و ما همه ی اب اپاش(برای پاک کردن تختخته استفاده میشود) رو ریختیم تو سطل اشغال و رفتیم ولی نگو که سطل اشغال خاموش نشده بود و ما یهو دیدیم گر گرفته جالا برو از ابدارخونه اب بیار و خاموش کن کل مدرسه بوی پلاستیک سوخته کرفت . خلاصه اتیش خاموش شد و زنگ تفریح رفتیم خوراکی بخریم دیدیم یکی میگه یکی میگه 103 سوخت اون یکی میگه رفت رو هوا . بابا فقط یه سطل اشغال یود.
 
بالا