جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

mostafa84

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
350
امتیاز
2,557
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تویسرکان
سال فارغ التحصیلی
1402
تو این مثلث غریب
ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر میرسم
از اون ور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه
خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ
صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم
باید که از اینجا برم
فرصت موندم ندارم
---
من از تبار غربتم
از آرزو های محال
قصه ما تموم شده
با یه علامت سوال
 
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,600
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است

نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم

هوشنگ ابتهاج
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
2,432
امتیاز
20,174
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
زیست
هی...! می‌خوای فلسفه من از زندگی رو بشنوی...؟
تو اون بلا رو سرش بیار قبل از این که اون این کار رو بکنه....
 

zeynabgol

چسبیده به انجمن
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,999
امتیاز
45,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
هر وقت شعر شد آیینت،
برای خوندنش برای گفتنش برای نوشتنش وضو گرفتی،
هر وقت شعر رو با قلبت گفتی با خونت با گوشتت با استخونت حسش کردی،
وقتی خودت شعر شدی موزون و چند لایه،
اونوقت بگو شاعری، عاشقی...
 
ارسال‌ها
167
امتیاز
6,537
نام مرکز سمپاد
‌‌‌‌
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
 

Roxan

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
793
امتیاز
10,435
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
لعلِ سیرابِ به خون تشنه، لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان، کار من است

شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است

ساروانْ رخْت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
شاهراهیست که منزلگهِ دلدارِ من است

بندهٔ طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا
عشق آن لولی سرمست، خریدار من است

طَبلِهٔ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش
فیضِ یک شَمِّه ز بوی خوشِ عطارِ من است

باغبان، همچو نسیمم ز درِ خویش مران
کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است

شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود
نرگس او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است

آن که در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت
یارِ شیرین سخنِ نادره گفتارِ من است
 
ارسال‌ها
179
امتیاز
4,601
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
نقره زمین شناسی
کسی از ظاهر این کوه، حالش را نمیفهمد...!
به ظاهر ساکتم، در سینه‌ام آتشفشان دارم...:)
بسی زیبا
 
ارسال‌ها
56
امتیاز
1,336
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
مدال طلای المپیاد نانو
دانشگاه
دانشگاه تهران
اندیشه و علم و قلم اسباب بلوغ است
نسلی پر از اندیشه آزاد بسازیم...
 

شیما؛

Shimolii
ارسال‌ها
318
امتیاز
5,673
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1403
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود

چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟

رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!



خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .

گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...
اینها همه لالایی خواباندن ما بود !

ای کاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!
 
بالا