جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

Hami J

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
596
نام مرکز سمپاد
علامه حلی یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
برنز نجوم
آی آدم ها
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند...
 
ارسال‌ها
56
امتیاز
444
نام مرکز سمپاد
حضرت محمد(شهید بهشتی1)
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
نه :)
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است •
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست •
_______________________________________
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه.
 
ارسال‌ها
56
امتیاز
444
نام مرکز سمپاد
حضرت محمد(شهید بهشتی1)
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
نه :)
در طلبت رها شدم درد شدم دوا شدم
من نه منم شما شدم تا ز خودم جدا شدم
نغمه منم نوا منم شوق منم شعف منم
سوز فراغ نے منم شور سماع دف منم
 

Ayda-kz

صحیح
ارسال‌ها
145
امتیاز
1,858
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
طلای المپیاد Overthinking
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است •
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست •
_______________________________________
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه.
بیا بنویسیم مث درس...مث مشق ...تو کتاب تاریخ فردا
بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم ...زیر بار دردا ...و غم ها
بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده
ولی ما میدونیم شب تار اخرش سپیده
.
.
هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده
واسه ی ذره زندگی... اینهمه نمرده:)
 

Ayda-kz

صحیح
ارسال‌ها
145
امتیاز
1,858
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
طلای المپیاد Overthinking
بیا بنویسیم مث درس...مث مشق ...تو کتاب تاریخ فردا
بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم ...زیر بار دردا ...و غم ها
بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده
ولی ما میدونیم شب تار اخرش سپیده
.
.
هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده
واسه ی ذره زندگی... اینهمه نمرده:)
همیشه بر ان بودم که دلی را نشکنم
اما
وقتی به خودم مینگرم...
تکه تکه ام: )
 

Ayda-kz

صحیح
ارسال‌ها
145
امتیاز
1,858
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
طلای المپیاد Overthinking
مرگ از دیارمان رد شد و گفت:
سال‌ها پیش روحتان را قبض کردم؛ شما چگونه زیستده اید!؟
غم به مرگ‌ نگاهی کرد و گفت:
روح!؟ این قبلیه سالهاست در کالبدشان من را بجای روح یدک میکشند.
 
ارسال‌ها
179
امتیاز
4,598
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
نقره زمین شناسی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
و غمی زوزه کشان
سوزکنان
در شیار پلک هایم
داد کشد
زار زند
مرا بر در و دیوار زند
به دل غم زده ام یکه دو پندار زند
که دلِ بیچاره!
به چه دلبستی چنین؟
ز چه بیماری چنین؟...:)
 
ارسال‌ها
56
امتیاز
444
نام مرکز سمپاد
حضرت محمد(شهید بهشتی1)
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
نه :)
(همه شب جوی روان شد چشم ما
عالم اشک صفایی دارد
دل ما تنگ شد و سوخت بسی
آه دل تنگ چه دردی دارد)

فی البداهه از خودم
 
ارسال‌ها
427
امتیاز
2,710
نام مرکز سمپاد
[.unk]
شهر
[.unk]
سال فارغ التحصیلی
333
نی حدیث راه پرخون می کند
قصه ی عشق مجنون می کند

در غم ما روز ها بی گاه شد
روز ها با سوز ها همراه شد

روز ها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای که چون تو پاک نیست
 
ارسال‌ها
427
امتیاز
2,710
نام مرکز سمپاد
[.unk]
شهر
[.unk]
سال فارغ التحصیلی
333
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمعِ پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

آن طفل که چون پیر از این قافله درماند
وآن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت

از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت

ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت

رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت

رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

این عمر سبکسایه ی ما بسته به آهی است
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

هوشنگ ابتهاج


پ.ن : برگام چرا تا الان نمیدونستم چنین شعر خفنی سروده شده... @_@
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
2,412
امتیاز
19,294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
انجا که ازادی وجود ندارد، اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد اجازه نمی دادند کسی رای بدهد!
مارک تواین
 
ارسال‌ها
56
امتیاز
444
نام مرکز سمپاد
حضرت محمد(شهید بهشتی1)
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
نه :)
بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید

پرده‌هایش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید

همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید و السلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

چون که گل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کاین سخن بیرون بود

آینه غماز نبود چون بود

آینه‌ت دانی چرا غماز نیست

زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست
 

_Violoncello_

کاربر فعال
ارسال‌ها
54
امتیاز
228
نام مرکز سمپاد
...
شهر
دزفول
سال فارغ التحصیلی
1406
در کوچه‌سار شب
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کند
کسی به کوچه‌سار شب، در سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی ست پر ستم، که اند او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی‌شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی‌زند!

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی‌زند!

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

سایه؛ سیاه‌مشق۲؛تهران،دی۱۳۳۷
 

خودشیفته

شاپرکی با شوق پرواز
کنکوری 1404
ارسال‌ها
163
امتیاز
2,346
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
04
شبی شاید رها کردم جهانِ چون سرابم را
کسی اینجا نمی فهمد من و حالِ خرابم را

اگر چه سخت بیزارم ازاین تقدیرِ سَرخورده
ولی میگیرم از دنیا همه حق و حسابم را

شدم مأیوس باظلمی که ازاطرافیان دیدم
همان هایی که میدیدندغَمِ پشتِ نقابم را

چراسهم من ازدنیا عذاب و دل شکستن شد!؟
کسی می داند آیا این سوالِ بی جوابم را!؟

میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد...
به شدّت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را

هجوم واژه ها در ذهن و دستی بر قلم دارم
«که تسکین می دهد داروی شعرم اضطرابم را
 
بالا