جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد
منه رند و سه وجب زلف پر از فر چه شود:)
 
عشقِ ویرانگرِ او در دلم اردو زده است
هرچه من قلبِ هدف را نزدم او زده است

بیستون بود دلم عشق چه آورده سرش
که به ارگِ بمِ ویران شده پهلو زده است؟...:)
 
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب میگیرد و شهری ز غمش بیدارند!
 
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی...:)
 
برای من ماجرای مردی را نقل کرده اند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق میخوابید ؛ تا از آسایشی لذت نبرد که رفیقش از آن محروم شده بود.
چه کسی آقای عزیز ، برای ما بر زمین خواهد خفت؟

-آلبرکامو
 
چیکه ..چیکه ..چیکه اب میچکه
از دوش اب داره اب میچکه ...
حالا بیا برو زیر دوش
تا خیس شی مث یدونه موش
شلپ شلوپ اب تنی شلپ شلوپ اب تنی

چقده قشنگی عا از همه رنگی عا
لپتو بکشم عا بچه قشنگممممم عا
دوش دورودو دوش دورودو

شعرها از استاد <چرا> پخش شده از سریال رنگین کمان
 
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب میگیرد و شهری ز غمش بیدارند!
چه کنم با دل سرد تو... بجز خو کردن؟
برف دی را چه نیازی ست به پارو کردن ؟
دلبری از تو بعید است ...تو خود زیبایی
که روا نیست پس از معجزه... جادو کردن!
 
چو ازاین کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه‌ها، به باران
برسان سلام مارا...
 
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت
یا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
(سعدی)
 
من به زیبایی مهتاب قسم خوردم و به تلخی این خاطره ها…
به غروبی که گذشت
به طلوعی که دمید
به صدای شبِ تنهایی و غم
که به جایی نرسید
که تو برمیگردی
و من از هجمه ی تنهایی و بی مهری این شهر شلوغ
می توانم به جهان تو پناهنده شوم…
 
میخواهم اقلا یکنفر باشد . .
که من با او از همه چیز همان طور حرف بزنم
که با خودم حرف می‌زنم !
 
به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
(سعدی)
 
صبح دیدم که گزیدی لب خود را از غم
گفتنی نیست... ولی حق مرا میخوردی!:(
 
Back
بالا