جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[Amin rouhi]

... هر که در خود کاوه ای دارد نهان
ای برادر کاوه ات را وا رهان!
کاوه را آزاد کن تا برجهد
خیره سر را تیغ بر گردن نهد
ای خوشا روزی که خلق دادخواه
بگسلد از دست و پا زنجیر شاه
بانگ نی _ ه.ا.سایه

 

["Mehrab"]

دوست مَشمار،
آنکه در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی

دوست آن دانم
که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

 

[ma_221]

ببین ز جور تو مارا چه زخم ها بر تن است
پروین اعتصامی

 

[fatemeh.sh]

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم...

 

[ma_221]

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
سعدی

 

[پرنیان.ک]

ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم
همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

 

["Mehrab"]

در دیاری که دَر او نیست
کسی یار کسی

کاش یا رَب که نَیفتد به
کسی کار کسی

شهریار

 

[a.khakpour77]

کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت...

 

[Amin rouhi]

... ای آرزوی آرزو ، وان پرده را بردار زو
من کس نمی دانم جز او ، مستان سلامت می کنند
...
آن میر غوغا را بگو ، وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو ، مستان سلامت می کنند ...

 

[sabili]

عشق یعنی در میان غصه های زندگی
یک نفر باشد که آرامت کند

 

["Mehrab"]

مواظب باشید تو شلوغیای دور و برتون، آدمِ روزای تنهاییتون رو گم نکنید...

 

[پرنیان.ک]

خستگی را آغوش تو در می کند
وقتی نیستی اجالتا چای می نوشیم
چه کنیم؟

 

["Mehrab"]

هر کَس
به تَعَلُقی گرفتار...
سعدی

 

[moonelin]

ماییم و موج سودا
شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا
خواهی برو جفا کن

 

[Shkf.tv]

تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزو های تو باشم...

(محمدرضا شفیعی کدکنی)

 

[Mahshid_]

گیرم از چنگ
جان به در ببری
گیرم از تن فرار خواهی کرد
عقل من هم فدای چشمانت
با جنونم چکار خواهی کرد؟

علیرضا اذر

 

["Mehrab"]

حسرت واقعی را آن روزی میخوری که می بینی به اندازه سن و سالت زندگی نکرده ای...

 

["Mehrab"]

با که بايد گفت اين حال عجيب...؟

فریدون مشیری

 

[پرنیان.ک]

چه مبارک است این غم
که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم
ندهم به هییییچ شادی
"ابتهاجِ جان"

 

["Mehrab"]

مـــا به فرمانِ دل او
هر چه گوید آن ڪنیم

مولانا