جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

Sana81

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
1,701
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1400
اگر معلم شیمی شدید راستگو باشید
و گرماده ترین واکنش رو
" بغل "معرفی کنید ...
#ندا_جمشیدی
--
دردها هیچوقت خنده دار نبودند...
کوچک که بودیم بارها در گوشمان خواندند
بعدها به اشک هایی که برای امروزت
ریخته‌ای خواهی خندید!
بزرگتر که شدیم خندیدیم ،
اما نه به دردهایمان. به زخم هایی که از
یاد نبرده بودیم و لابلای هر اتفاق یکی
پس از دیگری مرور میشدند
واِلا دردهای ما هیچگاه خنده دار نبودند
و نیستند...
# حاتمه ابراهیم زاده
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

armin_att

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
516
امتیاز
12,843
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهر ری
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
تقریبا برق
می روم... اما نمیپرسم ز خویش
ره کجا...؟ منزل کجا...؟ مقصود چیست؟
بوسه میبخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
 

Zahra_a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
859
امتیاز
9,404
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
99
رشته دانشگاه
داروسازی
به گمانم ذهنیتی که ادم ها از خود برای هم به یادگار میگذارند از همه چیز بیشتر اهمیت دارد وگرنه همه امده‌اند که یک روز بروند...
 

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
359
امتیاز
10,630
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
نقِّل فوادک حیث شئتَ من الهوی
ما الحبُّ الا الحبیب الاول
کم منزلِِ فی الارض یالفه الفتی
و حنینه ابدا لاول منزل .....
ابوتمام



تمام شد ...
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,284
امتیاز
23,071
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا

من گریه و سوز دل نمی‌دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا

رباعیات خاقانی
---
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
---
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
ارسال‌ها
687
امتیاز
21,589
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دنبال کلماتی می‌گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله میزند برای تو بازگو کنند، اما در همه‌ی چشم‌اندازِ اندیشه و خیالِ من، جز تصویر چشم‌های زنده و عاشق خودت هیچی نیست.


احمد شاملو
مثل خون در رگ‌های من
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,284
امتیاز
23,071
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند
تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست

اي داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست

آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست

«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آيا»زياد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظي کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست.
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,605
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
طلایimc
دانشگاه
دامغان
رشته دانشگاه
داروسازی
چارلی چاپلین :
من هر چقدر با کار طنز کوشش کردم تا مردم "بفهمند"
اما آنها فقط "خندیدند"!

امام سجاد (ع) :
پدرم با مردان زمان خویش در خون غلطید تا مردم "بفهمند"
اما آنان فقط "گریه کردند"!
 

Karin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Urmia
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
زن ،
مردی ثروتمند نمی‌خواهد !
یا خوش چهره و یا حتی شاعر !
او مردی را می‌خواهد ،
که بفهمد چشم‌هایش را ..
و اگر ناراحت شد ،
به سینه‌اش اشاره کند و بگوید :
اینجا وطنِ توست ...!
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,284
امتیاز
23,071
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه


با دکلمه گوش بدین 8->
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه كه از دنیا بیرون است
اسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیك است
كه چو بر می كشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همین یك قدمی می ماند
كورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد



كه هوا هم اینجا زندانی ست

هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
كز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من كه چنین خون ‌آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است كه هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
كه زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟



ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
كی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان كه كبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب كه هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش


تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من


ه.الف.سایه

unnamed_1_.jpg
 
آخرین ویرایش:
بالا