مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حافظ
رنج تن دور از تو ای تو راحت جان های ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا
 
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
 
ز دوشت دوش برخوردار بودم
دلم امشب هوای دوش دارد!

ابن حسام خوسفی
دل برفت از دست و ترسم در ره عشق تو جان هم
ترک من گوید به زودی چون رفیق نیمه راهی
 
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور :D
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور:D
:D =)) :-"
 
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست ،خدایا به سلامت دارش
شمه ‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایت ها که از فرهاد و شیرین کرده‌ اند
 
دیشب لب رود ، شیطان زمزمه داشت
شب بود و چراغک بود، شیطان ، تنها ، تک بود
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم
 
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم
منِ اواره در این پستو ها ، تک و تنها ماندم ...
منِ دلتنگ در این کوچه بازارِ وفا ؛ تک و تنها ماندم ...
 
Back
بالا