مشاعره

[baharekh]

موسی که عصای خود چو اژدرها کرد
اعجاز بر هدایت دلها کرد

در ما نظری کن ای ساقی
ساز عشقم بشکست و دل پاره پاره شد

 

[Hecate]

در ما نظری کن ای ساقی
ساز عشقم بشکست و دل پاره پاره شد

هیچکس مارا نمیارد به خاطر ای عجب
یاد عالم میکنیم اما فراموشیم ما

 

[f.hn]

از تمام عشقمان فاصله اش سهم من است
هر کجا می روم از قصه ی عشقی سخن است

 

[baharekh]

از تمام عشقمان فاصله اش سهم من است
هر کجا می روم از قصه ی عشقی سخن است

تو را دیدم و لبیک گفت دلم
نمیدانم این لبیک گویی سر انجامش چیست

 

[Hecate]

تو را دیدم و لبیک گفت دلم
نمیدانم این لبیک گویی سر انجامش چیست

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

[_SAEED]

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها

 

[baharekh]

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها

هوای تو را دارد دلم
این فراغ چیست گریبان گیرم کرده است؟

 

[_SAEED]

هوای تو را دارد دلم
این فراغ چیست گریبان گیرم کرده است؟

تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نمازآرم به هر وادی که من هستم

 

[baharekh]

تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نمازآرم به هر وادی که من هستم

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

[_SAEED]

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

مجو مجو پس از این زنهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی

 

[Hecate]

مجو مجو پس از این زنهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت

 

[_SAEED]

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت

تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من

 

[Niliam]

تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من

نه من آنم که تو را زود فراموش کنم
نه تو آنی که مرا خسته و خاموش کند ...

 

[./.]

نه من آنم که تو را زود فراموش کنم

نه تو آنی که مرا خسته و خاموش کند ...

دست از طلب فروکش پاسخ نمی دهد کس
افسوس از دیاری کآقا شود در آن خس

 

[Hecate]

دست از طلب فروکش پاسخ نمی دهد کس
افسوس از دیاری کآقا شود در آن خس

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

 

[MarMari]

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست، مشكل نشيند

 

[Hecate]

مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست، مشكل نشيند

دلم را چشمهایش تیر باران کرد تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد

 

[MarMari]

دلم را چشمهایش تیر باران کرد تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد

ديدم آن چشمه ي هستي كه جهانش خوانند
آن قدر آب كزان دست توان شست نداشت

 

[./.]

ديدم آن چشمه ي هستي كه جهانش خوانند
آن قدر آب كزان دست توان شست نداشت

تیر بصر با هر نظر صیدی دگر انداخته
کار بسی پیر و چوان با ابروانش ساخته

 

[Hecate]

تیر بصر با هر نظر صیدی دگر انداخته
کار بسی پیر و چوان با ابروانش ساخته

هرجا نقش پای تو بر خاک مانده است
عشقت مرا به خاک همانجا کشانده است