- ارسالها
- 6
- امتیاز
- 1,325
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- دامغان
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
يا رب امروز ز هر روز پریشفته ترمدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
منتم می نهی ار آن نگهت افکنیم
يا رب امروز ز هر روز پریشفته ترمدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیديا رب امروز ز هر روز پریشفته ترم
منتم می نهی ار آن نگهت افکنیم
دوست داشتنت گناه باید یا که اشتباهمن نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرددوست داشتنت گناه باید یا که اشتباه
گناه میکنم تورا حتی به اشتباه
دیر است که دلدار پیامی نفرستادهر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
اینو هزار بار تو مشاعره گفتم-_- شعر با ه دیگه یادم نمیاد ://
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بماندهدیگه طاقتی نمونده که بخوام جدا بمونم
شعرای پر از منو تو با خودم تنها بخونم
کاش خدا منو ببینه، ببینه چه گیجو خستم
دستمو محکم بگیره بگه که نترس من هستم
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدامرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده
نیما یوشیج
تاب بنفشه میدهد طرّهٔ مشکسای توهر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جایی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
وه چه بیرنگ و بینشان که منمتاب بنفشه میدهد طرّهٔ مشکسای تو
پردهٔ غنچه میدرد خندهٔ دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
حافظ
مائیم و نوای بینوائیوه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
تا بدین منزل پا نهادم پای رامیکشم دردی که درمانیش، نیست
میروم راهی که پایانیش نیست
-سلمان ساوجی
من که با هر داغ پيدا ساختمتا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از
این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
سهراب سپهری
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟لب فرو بسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتم زده در سینه ی من نوحه گر است
ناآمده رفتن این چه سازستتا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟
بندهء من شو و برخور ز همه سیم تنان
تا درخت اميد سبز شدیناآمده رفتن این چه سازست
ناکشته درودن اینچه رازست
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزییا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
در کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشلاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
بـه تماشای من آن لاله عذار آمده باشد
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهناندر کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش