فلسفه اخلاق

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
شما خودتون گفتید که احکام کلّی مخصوص متافیزیکه و شما متافیزیسین نیستید.
و وقتی شما، قائل به کلیّت در هیچ حکمی نیستید، یعنی در همه ی احکام نسبی هستید! از این واضح تر!
میشه روش اسم نسبی گذاشت، ولی این همون "نسبی گرایی" که تعریف خاصی داره نیست.
همچنین اگر یادتون باشه در بحث معرفت‌شناسی به این نتیجه رسیدیم که شما هیچ ملاکی که بشه با اون، یک معرفت رو بر دیگری ترجیح بدید، ندارید.
ملاک نهایی شما، یک سری پیش فرض هستش.
خب این پیش فرض ها می تونه نسبت به هرکسی تغییر کنه.
یعنی نسبی هستش.
چندین ملاک ارائه دادم! هیچکدوم هم نسبت به دلخواه افراد نسبی نیستن. سادگی، انسجام، مطابقت با شواهد و...دلبخواهی و متغیر در افراد نیستن. کل دانشمندان و اجماع علمی و حوزه های دیگه، از همین ها استفاده میکنن!
انسان‌ها گونه‌ای از موجودات هستند که برای بقا به اخلاق نیاز دارند.

یعنی افراد گونه‌ی انسان به یکدیگر نیاز دارند، و بدون یکدیگر، یا نابود می‌شوند یا به زندگی آنها به سختی می‌گذرد.
همچنین قواعد این زندگی انسانی هم در درون خود آنها است. یعنی فقط می دانند که باید کارهایی را بکنند، بدون اینکه بدانند چرا باید آن کارها را بکنند. و اینگونه مشکل اختلافات اجتماعی هم حل میشود.




که در زندگی و بقا و ... به تنهایی به مشکل برمی‌خورند و نمی توانند به اهداف خود برسند، به زندگی جمعی روی آوردند.
خب زندگی جمعی پر از تزاحمه و برای حل این تزاحمات به برنامه‌ای پر از باید و نباید نیاز دارند.
این برنامه‌ی باید و نبایدی ، همون اخلاقه.
خب این اخلاق به ملاک نیاز داره.
برای حل این قضیه هم انسان‌ها میرن سراغ یک ملاک همگانی. یعنی سراغ چیزی که همشون قبول داشته‌باشند.
خب چه چیزی رو همه قبول دارن؟ بدیهیات اخلاقی!
تا الان مشکلی نمیبینم و فکر میکنم درست منظورمو رسونده باشید. البته دقیقترشو میشه در ادامه و برداشتتون از این موضوعات فهمید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #82

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
چندین ملاک ارائه دادم! هیچکدوم هم نسبت به دلخواه افراد نسبی نیستن. سادگی، انسجام، مطابقت با شواهد و...دلبخواهی و متغیر در افراد نیستن. کل دانشمندان و اجماع علمی و حوزه های دیگه، از همین ها استفاده میکنن!

خب منم همونجا در بحث معرفت شناسی گفتم که این ملاک ها قراردادیه. یعنی دانشمندان و مردم، این ملاک ها به نظرشون خوب اومده. امّا اینکه چرا این ملاک ها رو انتخاب کردند، دلیلی نداره.فقط به صورت دسته جمعی احساس خوبی داشتن! ممکنه یه روزی مردمی با فهم های عمیق تر بیان و ملاک های دیگه ای بیارن!

تا الان مشکلی نمیبینم و فکر میکنم درست منظورمو رسونده باشید. البته دقیقترشو میشه در ادامه و برداشتتون از این موضوعات فهمید.
خب، با فرض این مبنا چندتا سوال پیش میاد، که یکی یکی میگم:

ما چندتا قاعده ی عام و همگانی داریم که به صورت بدیهی، مقبول همه باشه؟
آیا با این تعداد، میشه یک نظام اخلاقی کارآمد داشت؟
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
خب منم همونجا در بحث معرفت شناسی گفتم که این ملاک ها قراردادیه. یعنی دانشمندان و مردم، این ملاک ها به نظرشون خوب اومده. امّا اینکه چرا این ملاک ها رو انتخاب کردند، دلیلی نداره.فقط به صورت دسته جمعی احساس خوبی داشتن! ممکنه یه روزی مردمی با فهم های عمیق تر بیان و ملاک های دیگه ای بیارن!
نتیجه عملی و عینی. همین که شما الان میتونید با وسیله ای که از این علم بدست اومده با کامپیوتر تایپ کنید، برید بیمارستان، مجرم رو پیدا کنید و....
حالا اگه کسی مدعی بشه این موضوعات عینی، همچنان واقعیت ناب نیستن، خب واقعا نمیشه ادعاشو یقینا رد کرد! اما میشه برتری تبیین واقعی بودن این هارو نسبت به تببین های دیگه در اینباره(شیطان فریبکار، مغز درون خمره و....) نشون داد. با همون استنتاج بهترین تبیین و سادگی(تیغ اوکام)
توجه کنید که ما برای این بررسی، نیازمند ملاک هایی از سنخ اندیشه، و نه واقعی، هستیم. چون داریم درباره خودِ واقعیت حرف میزنیم و طبعا ملاکی خارج از اون میخوایم. اصلا کل این بحث ها، با منطق امکان پذیره که خودِ واقعیت نیست، بلکه قوانین اندیشیدن و هرگونه فکریه، حتی خودِ شکاکیت.
ما چندتا قاعده ی عام و همگانی داریم که به صورت بدیهی، مقبول همه باشه؟
آیا با این تعداد، میشه یک نظام اخلاقی کارآمد داشت؟
درباره تعداد رو من نمیدونم. اما در اینباره، نظرسنجی ای جهانی انجام شده که اتفاقا درباره اعمال مختلف، رتبه بندی هم داره.
درباره سوال دوم، خودِ این ها بطور مستقیم چندان کافی نیستن. اما با واکاوی بیشتر و پیدا کردن نکات مشترکشون، میشه مبنای یک نظام اخلاقی قرارداد. همونطور که برای نظریه پردازی درباره مفاهیم عرفی، این یک راهه که چنتا مصداق تصدیق شده رو در نظر میگیریم و از نکته مشترکشون استفاده میکنیم(یا هم بطور سلبی، مصداق های نبود رو بررسی میکنیم).
 
  • شروع کننده موضوع
  • #84

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
نتیجه عملی و عینی. همین که شما الان میتونید با وسیله ای که از این علم بدست اومده با کامپیوتر تایپ کنید، برید بیمارستان، مجرم رو پیدا کنید و....
حالا اگه کسی مدعی بشه این موضوعات عینی، همچنان واقعیت ناب نیستن، خب واقعا نمیشه ادعاشو یقینا رد کرد! اما میشه برتری تبیین واقعی بودن این هارو نسبت به تببین های دیگه در اینباره(شیطان فریبکار، مغز درون خمره و....) نشون داد. با همون استنتاج بهترین تبیین و سادگی(تیغ اوکام)
توجه کنید که ما برای این بررسی، نیازمند ملاک هایی از سنخ اندیشه، و نه واقعی، هستیم. چون داریم درباره خودِ واقعیت حرف میزنیم و طبعا ملاکی خارج از اون میخوایم. اصلا کل این بحث ها، با منطق امکان پذیره که خودِ واقعیت نیست، بلکه قوانین اندیشیدن و هرگونه فکریه، حتی خودِ شکاکیت.

خب شما همونجا هم نتونستید منطقتون رو اثبات کنید.

خب حالا فعلا شما رو واقع‌گرا در نظر میگریم. (البته با توجّه به نقدهایی که در معرفت‌شناسی به شما وارد شد.)

بریم سراغ بررسی خود مکتب اخلاقی.

درباره تعداد رو من نمیدونم. اما در اینباره، نظرسنجی ای جهانی انجام شده که اتفاقا درباره اعمال مختلف، رتبه بندی هم داره.
درباره سوال دوم، خودِ این ها بطور مستقیم چندان کافی نیستن. اما با واکاوی بیشتر و پیدا کردن نکات مشترکشون، میشه مبنای یک نظام اخلاقی قرارداد. همونطور که برای نظریه پردازی درباره مفاهیم عرفی، این یک راهه که چنتا مصداق تصدیق شده رو در نظر میگیریم و از نکته مشترکشون استفاده میکنیم(یا هم بطور سلبی، مصداق های نبود رو بررسی میکنیم).


من ادعام اینه که این بدیهیات خیلی کم هستند و اختلافات فکری مردم، از اشتراکاتشون بیشتره.
برای مثال، در خیلی از قوانین اخلاقی هیچ اشتراکی وجود ندارد. مثلا بحث حجاب (برای زن و مرد). بعضی از انسان ها از حجاب خوششان می آید و آن را خوب میدانند. برخی دیگر نیز از آن متنفر هستند. یا در جزئیات آن اختلاف دارند. مثلا حجاب زن با مرد متفاوت است و هرکدام راجع به حجاب خود، طور خاصی فکر می کنند. حتّی در آمریکا که حجاب اجباری نیست، مردان حجاب بیشتری برای خود می پسندند تا زنان. این اختلافات را نمی شود با بدیهیات اخلاقی حل کرد.

همچنین برخی از این بدیهیات، باهم تعرض دارند. مثلا عده ای با عنوان اینکه باید آزاد باشیم، سقط جنین را مجاز می دانند و عده ای با عنوان حق حیات، سقط جنین را مجاز نمی دانند.

اینها مسائلی هستند که با بدیهیات اخلاقی قابل حل نیستند.
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
من ادعام اینه که این بدیهیات خیلی کم هستند و اختلافات فکری مردم، از اشتراکاتشون بیشتره.
برای مثال، در خیلی از قوانین اخلاقی هیچ اشتراکی وجود ندارد. مثلا بحث حجاب (برای زن و مرد). بعضی از انسان ها از حجاب خوششان می آید و آن را خوب میدانند. برخی دیگر نیز از آن متنفر هستند. یا در جزئیات آن اختلاف دارند. مثلا حجاب زن با مرد متفاوت است و هرکدام راجع به حجاب خود، طور خاصی فکر می کنند. حتّی در آمریکا که حجاب اجباری نیست، مردان حجاب بیشتری برای خود می پسندند تا زنان. این اختلافات را نمی شود با بدیهیات اخلاقی حل کرد.

همچنین برخی از این بدیهیات، باهم تعرض دارند. مثلا عده ای با عنوان اینکه باید آزاد باشیم، سقط جنین را مجاز می دانند و عده ای با عنوان حق حیات، سقط جنین را مجاز نمی دانند.

اینها مسائلی هستند که با بدیهیات اخلاقی قابل حل نیستند.
اینجور اختلافات با ملاک حل میشه. مثلا یکی به حق حیات استناد میکنه و...
بحث من اینه که این ملاک، از راه صورتبندی منطقی همون بدیهیات اخلاقی بدست میاد. یعنی میبینیم که چه چیزی باعث شده که انجامشون بدیم و به چه دلیلی(دلیل منظورم همون ملاک عقلانیه. نه کارکرد زیست شناختی) و با چه توجیهی، اونارو انجام میدیم.
یعنی ما در اخلاقی بودن یک کار، شک داریم. برای حل مشکل، میبینیم که چه چیزائیو به عنوان اخلاقی قبول داریم. بعد همونارو بررسی میکنیم که نکات مشترک اون بدیهیات چیه؟ چه اصول و نظامی، میتونن به خوبی اونارو توجیه کنن و نگه دارن؟ بعد همین نکات مشترک رو ملاک در نظر میگیریم و باهاشون موارد پیچیده تر رو بررسی میکنیم. این یکی از راه های ریج و معمول درباره نظریه پردازی مفاهیم عرفیه(مثل اخلاق، آزادی، عدالت و...)
من انکار نمیکنم که در حالت کلی، تفاوت ها بیشترن. ولی بحثم اینه که بدیهیات هم وجود دارن، و از روی صورتبندی منطقی همونا، میشه اخلاق رو جامع تر کرد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #86

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
اینجور اختلافات با ملاک حل میشه. مثلا یکی به حق حیات استناد میکنه و...
بحث من اینه که این ملاک، از راه صورتبندی منطقی همون بدیهیات اخلاقی بدست میاد. یعنی میبینیم که چه چیزی باعث شده که انجامشون بدیم و به چه دلیلی(دلیل منظورم همون ملاک عقلانیه. نه کارکرد زیست شناختی) و با چه توجیهی، اونارو انجام میدیم.
یعنی ما در اخلاقی بودن یک کار، شک داریم. برای حل مشکل، میبینیم که چه چیزائیو به عنوان اخلاقی قبول داریم. بعد همونارو بررسی میکنیم که نکات مشترک اون بدیهیات چیه؟ چه اصول و نظامی، میتونن به خوبی اونارو توجیه کنن و نگه دارن؟ بعد همین نکات مشترک رو ملاک در نظر میگیریم و باهاشون موارد پیچیده تر رو بررسی میکنیم. این یکی از راه های ریج و معمول درباره نظریه پردازی مفاهیم عرفیه(مثل اخلاق، آزادی، عدالت و...)
من انکار نمیکنم که در حالت کلی، تفاوت ها بیشترن. ولی بحثم اینه که بدیهیات هم وجود دارن، و از روی صورتبندی منطقی همونا، میشه اخلاق رو جامع تر کرد.

در مورد جزئیات میشه حرفتون رو قبول کرد. (فعلا قبول می کنم تا ببینم نقدی پیدا میشه یانه.)
امّا در مقام کسی که میخواد برای یک جامعه نظر بده، باید یک ملاکی وجود داشته باشه که بتونه بین اختلافات مردم قضاوت کنه.
شما اختلافات بین آزادی و حق حیات رو چگونه حل میکنید؟
این اختلاف، بین دو بدیهی هستش. چطوری میخواید بین دو بدیهی قضاوت کنید؟
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
شما اختلافات بین آزادی و حق حیات رو چگونه حل میکنید؟
این اختلاف، بین دو بدیهی هستش. چطوری میخواید بین دو بدیهی قضاوت کنید؟
مثال خوبیه:
اولا حق حیات یکم مبهمه و در واقع بدیهی هم نیست. انسان کمِ کمش، حتی گیاهخوار مطلق هم که باشه، داره حق حیات باکتری هارو نقض میکنه و انجام ندادنش غیر ممکنه! وقتی چیزی تا این حد غیر ممکن ونقض شدنیه، نمیتونه مبنای اخلاق باشه.
چیزی که واقعا ازش حرف زده میشه، اختیار و احساسه. یعنی اگه ما بدون درخواست و اختیار یک انسان(یا هر موجودی)، بهش صدمه بزنیم طوری که یک درک قابل توجه و زیاد از این صدمه داشته باشه(زجر کشیدن)، اینه که بی اخلاقیه و میشه هم انجامش نداد.
بر این اساس، چون جنین طی دوره هایی(فکر میکنم 3 ماه اول) درک و احساس خاصی نداره، میشه اون رو سقط کرد(تا اینجا بین دو بدیهی، تناقضی رخ نداده).
و نکته بعدی اینکه اگه کسی تصمیم به سقط بچه بگیره، یعنی دوسش نداره و علاقه ای به نگهداری ازش نداره، و این خودش یعنی که بچه به احتمال زیاد، با مشکلات تربیتی و احساسی زیادی روبرو میشه که چه بسا تاثیر زیادشون، تا همیشه روش بمونه. در واقع به دنیا اوردنش، به احتمال زیاد، زجر پایدارتر و بیشتری براش داره تا اینکه همون اول سقط بشه!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #88

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
اولا حق حیات یکم مبهمه و در واقع بدیهی هم نیست. انسان کمِ کمش، حتی گیاهخوار مطلق هم که باشه، داره حق حیات باکتری هارو نقض میکنه و انجام ندادنش غیر ممکنه! وقتی چیزی تا این حد غیر ممکن ونقض شدنیه، نمیتونه مبنای اخلاق باشه.
این اشکال بعدی من بود که بعدا به صورت مبسوط بهش می پردزام.
چیزی که واقعا ازش حرف زده میشه، اختیار و احساسه. یعنی اگه ما بدون درخواست و اختیار یک انسان(یا هر موجودی)، بهش صدمه بزنیم طوری که یک درک قابل توجه و زیاد از این صدمه داشته باشه(زجر کشیدن)، اینه که بی اخلاقیه و میشه هم انجامش نداد.
بر این اساس، چون جنین طی دوره هایی(فکر میکنم 3 ماه اول) درک و احساس خاصی نداره، میشه اون رو سقط کرد(تا اینجا بین دو بدیهی، تناقضی رخ نداده).

بعد از سه ماه چی؟

و نکته بعدی اینکه اگه کسی تصمیم به سقط بچه بگیره، یعنی دوسش نداره و علاقه ای به نگهداری ازش نداره، و این خودش یعنی که بچه به احتمال زیاد، با مشکلات تربیتی و احساسی زیادی روبرو میشه که چه بسا تاثیر زیادشون، تا همیشه روش بمونه. در واقع به دنیا اوردنش، به احتمال زیاد، زجر پایدارتر و بیشتری براش داره تا اینکه همون اول سقط بشه!

این بدیهی نیست. یعنی اینکه زندگی اون بچّه پس از تولدش چطوری میشه، بدیهی نیست!
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
بعد از سه ماه چی؟
در اونصورت، سقط دیگه دلبخواهی نیست و شرایطی داره. اگه شرایط برقرار نباشه و سقط نشه و بچه به دنیا بیاد، و خانواده هم نخوانش و میدونن که نمیتونن زندگی خوبی براش بسازن، میتونن به جاهایی مثل یتیم خانه و...بدنش تا دستکم کمی از مشکل حل بشه.
این بدیهی نیست. یعنی اینکه زندگی اون بچّه پس از تولدش چطوری میشه، بدیهی نیست!
درسته. این یه احتمال قریب به یقینه که توسط خودِ والدین یا نهاد های دیگه قابل تشخیصه که توانایی نگهداری از بچه و شادکامی اون رو دارن یا نه.
اما نکته بدیهی اینه که زجر کشیدن کمتر، بهتر از بیشتره. صحبت بر سر اطلاق هر کدوم بر شرایطه که امری نسبیه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #90

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
در اونصورت، سقط دیگه دلبخواهی نیست و شرایطی داره. اگه شرایط برقرار نباشه و سقط نشه و بچه به دنیا بیاد، و خانواده هم نخوانش و میدونن که نمیتونن زندگی خوبی براش بسازن، میتونن به جاهایی مثل یتیم خانه و...بدنش تا دستکم کمی از مشکل حل بشه.
خب طبق چه ملاکی آزادی زن رو فدای کودک می کنید؟

درسته. این یه احتمال قریب به یقینه که توسط خودِ والدین یا نهاد های دیگه قابل تشخیصه که توانایی نگهداری از بچه و شادکامی اون رو دارن یا نه.
اما نکته بدیهی اینه که زجر کشیدن کمتر، بهتر از بیشتره. صحبت بر سر اطلاق هر کدوم بر شرایطه که امری نسبیه.

دقت کنید که اصل این بدیهیات رو همه قبول دارند.
مثلا بعید می دونم که کسی با آزادی مخالف باشه.
امّا تعریف آزادی، حدود آزادی و ... بدیهی نیست.
همچنین مصادیق هم بدیهی نیست.
برای همین در تعارضات کلّی دو اصل بدیهی و یا تعارضات مصداقی دو اصل یا یک اصل، قضاوت تقریبا غیرممکنه.

إن شاءالله فردا یا پس فردا ادامه میدم.
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
خب طبق چه ملاکی آزادی زن رو فدای کودک می کنید؟
از بین بردن حیات کودک، زمانی که دارای قوای ادراکی نسبتا پیشرفته ست، زجر بیشتری داره تا صرف تحمل به دنیا اوردن. توجه کنید که در اینجا، برخلاف مراحل اولیه، بچه به اونقدری از درک رسیده که علاوه بر مادر، باید در ملاحظه اخلاقی قرار بگیره و نوعی استقلال نسبی داره.
دقت کنید که اصل این بدیهیات رو همه قبول دارند.
مثلا بعید می دونم که کسی با آزادی مخالف باشه.
امّا تعریف آزادی، حدود آزادی و ... بدیهی نیست.
تعریف رو میشه از روی مصداق های قابل قبول و همچنین ملاک های دیگه ای که در تعریف "هر" چیزی به کار میبریم، انجام داد.
حدود هم عموما با استفاده از بدیهیات دیگه انجام میشن که در اینباره، توجه میکنیم که هر کدوم از اون اصول در هر حالت خاص، "چقدر نقض میشن" و "چه نتایجی دارن". حدود با توجه به اینا تعیین میشن.
همچنین مصادیق هم بدیهی نیست.
واضحه که همه مصادیق اینطور نیست. اصلا دلیل اینکه دنبال ملاک هستیم هم همینه. اما همواره، برای هرکدوم از این تعاریف عرفی، یک حداقل مصادیق بدیهی و متفوق القول وجود داره. اگه نداشت که اون کلمه باید بی معنی و بی کاربرد میشد. همچنین هرکسی میتونه هر تعریف دلبخواهی ارائه بده و امکان هرگونه قضاوت و توافق صلب میشه(در حالی که در نبود بدیهیات اخلاقی، بنظر نمیرسه گونه انسان به عنوان موجودی اجتماعی، تابحال میتونسته دووم چندانی بیاره!).
 
  • شروع کننده موضوع
  • #92

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
تعریف رو میشه از روی مصداق های قابل قبول

اگر هیچ مصداق مشترکی وجود نداشت چی؟

واضحه که همه مصادیق اینطور نیست.
کی گفته ؟ از کجا معلوم؟

بدیهی ترین حقوق اخلاقی مثل حق حیات، مصداق بدیهی ندارند.
مثلا بعضیا حق حیات رو برای حیوانات هم قائل هستند.
بعضی ها فقط برای انسان ها.
بعضی ها فقط برای گروهی از انسان ها.
بعضی ها هم فقط برای خودشون.

مثال هاش هم تو تاریخ و حتّی الآن هم فراوان وجود داره.
مثلا داعشی ها مثل آب خوردن آدم میکشتند و میکشن!
یا وهّابی های عربستان!
یا مثلا صلیبی ها در جنگ صلیبی!
یا جنگ های مذهبی در اروپا!

یا همین الآن تو ایران، آمریکا و خیلی جاهای دیگه هم خیلی ها راحت آدم میکشن. برای پول های اندک.

------------------------
بحث حجاب هم همینطوره. واقعا یک مصداق بدیهی براش وجود نداره.

اون مصادیق بدیهی که غربی ها میگفتن هم همین الآن مورد بازاندیشی قرار گرفتن! یعنی حتّی در یک جامعه، در یک دوره ی صدساله، یک مصداق بدیهی یافت نشده که ثابت بمونه!
--------------------------

نکته ی دیگر اینکه این بدیهیات که میگید، خیلی راحت میشه ازش سوء استفاده کرد. مثلا همین اروپایی، به اسم آزای و حقوق بشر، کشورهای آسیایی و آفریقایی را مورد غارت و کشتار قرار داده اند.

-----------------------------
(در حالی که در نبود بدیهیات اخلاقی، بنظر نمیرسه گونه انسان به عنوان موجودی اجتماعی، تابحال میتونسته دووم چندانی بیاره!).

الآن برده داری و استعمار و قتل و جنگ و غارت و .... از اصول بدیهی هستند؟!

چندهزار ساله که جهان انسانی داره با همین ها اداره میشه و هنوز منقرض نشدن!
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
اگر هیچ مصداق مشترکی وجود نداشت چی؟
شباهت خانوادگی، که همچنان مشکلی نداره. مصداق های رایج تر و قابل قبول تر(مثلا ممکن تر) رو انتخاب میکنیم.
اگر هیچ مصداق مشترکی وجود نداشت چی؟


کی گفته ؟ از کجا معلوم؟

بدیهی ترین حقوق اخلاقی مثل حق حیات، مصداق بدیهی ندارند.
مثلا بعضیا حق حیات رو برای حیوانات هم قائل هستند.
بعضی ها فقط برای انسان ها.
بعضی ها فقط برای گروهی از انسان ها.
بعضی ها هم فقط برای خودشون.

مثال هاش هم تو تاریخ و حتّی الآن هم فراوان وجود داره.
مثلا داعشی ها مثل آب خوردن آدم میکشتند و میکشن!
یا وهّابی های عربستان!
یا مثلا صلیبی ها در جنگ صلیبی!
یا جنگ های مذهبی در اروپا!

یا همین الآن تو ایران، آمریکا و خیلی جاهای دیگه هم خیلی ها راحت آدم میکشن. برای پول های اندک.

------------------------
بحث حجاب هم همینطوره. واقعا یک مصداق بدیهی براش وجود نداره.

اون مصادیق بدیهی که غربی ها میگفتن هم همین الآن مورد بازاندیشی قرار گرفتن! یعنی حتّی در یک جامعه، در یک دوره ی صدساله، یک مصداق بدیهی یافت نشده که ثابت بمونه!
--------------------------

نکته ی دیگر اینکه این بدیهیات که میگید، خیلی راحت میشه ازش سوء استفاده کرد. مثلا همین اروپایی، به اسم آزای و حقوق بشر، کشورهای آسیایی و آفریقایی را مورد غارت و کشتار قرار داده اند.

-----------------------------


الآن برده داری و استعمار و قتل و جنگ و غارت و .... از اصول بدیهی هستند؟!

چندهزار ساله که جهان انسانی داره با همین ها اداره میشه و هنوز منقرض نشدن!
درباره مسائلی مثل جنگ که در طول تاریخ بودن، باید بگم که اینها بیش از اونکه ناشی از ضعف و ندونستن اخلاقیات باشن، از یک هستی شناسی غلط نشئت میگیرن.
مثلا گروهی، خودش رو از نظر ژنتیکی/الهی و.....برتر و دارای حق بیشتر میدونسته. در حالی که نسبت به گروه خودشون، روابط خوبی داشتن. اگه نداشتن که خودشون نابود میشدن و توان پیروزی هم نداشتن! حتی در وحشیانه ترین جنگ ها، اتحاد و کمک متقابل همرزم هاست که از عوامل کلیدی پیروزی در جنگه. وگرنه اگه خیانت به قصد منافع فردی رایج تر میبود، دشمن که هیچی، از درون فرو میپاشیدن! وجود خودِ این اصول بدیهین، حوزه گستره اونهاست که میتونه متغیر باشه.
حالا توجه رو بذاریم روی همین روابط درون گروهی. ما در اونجا، همچنان بدیهیات اخلاقی رو میبینیم که گروه رو سرپا نگه داشته. اگر اون نوع هستی شناسی های غلط وجود نداشتن، مطمئنا خیلی کمتر شاهد اینجور جنگ ها میبودیم.
همونطور که در یکی از ویدیوهایی هم که در اینجا نشون دادم، خود بیان اولیه قاعده زرین در ما هست، مسئله زمانیه که به دلایلی غلط(و البته بعضا یکسری شرایط بد و جبری زمان)، پای استثناها وسط کشیده میشن. با گروه خودمون(قبیله-کشور و...) روابط اخلاقی داریم، اما با دلایل احمقانه، ظلم به بقیه توجیه میشه.
درباره برون رفت از این وضعیت، اولا که باید دوباره به صورتبندی چیزی که داریم رعایتش میکنیم برگردیم، همون قاعده زرین. مثلا ما نمیخوایم به خودمون ظلم شه، و باید بدونیم که ما انسان هائم فرق حقوقی و اخلاقی خاصی نداریم و ارزش یکسانی داریم(نفی همون هستی شناسی های غلطی که نابرابری و تبعیض رو توجیه میکنن).
یه بخشش هم ضرورت های عینیه. مثلا الان برای تولید، برخلاق قبل، نیازی به برده داری نداریم(بخاطر پیشرفت صنایع و تکنولوژی)
ویدیو در این باره بیان جالبی داشت. بازی های مجموعا صفر(بکه برد یکی نیازمند باخت دیگریه و باعث تعارض میشن. در اینجا منظور از "بازی" همون روابط و شرایطه) نسبت به قبل دارن کمتر میشن و همین، نزدیکی جمعی رو ساده تر میکنه.
در واقع ملاک ها و مصداق های اصلی پابرجا هستن، اما گسترش در طول زمان اتفاق میفته. یا با تغییر شرایط عینی و راحت تر شدن زندگی اخلاقی، یا با از بین رفتن ایدئولوژی های غلط توجیه کننده نابرابری.

در آخر، در اینباره مایلم به عنوان مثال، بازهم به کانت مراجعه کنم. اون یکی از مهمترین تقریرها از قاعده زرین اخلاق رو بدست داد(واضحه که فهم خوبی از این قانون داشته)، ولی همزمان یک عقیده غلط هم درباره برتری نژاد سفید بر سایر نژاد ها داشت، و چه بسا به همین دلیل هم برده داری رو موجه میدونسته. اینطور نیست که درک از اون اصل اخلاقی(مثلا قاعده زرین) متفاوت بوده باشه، بلکه مشکل استثنا کردن افرادی خاص از قاعده ست، یا بخاطر یک ایدئولوژی غلط یا شرایط عینی ای که زندگی اخلاقی به اون صورت رو سخت و چه بسا غیر ممکن میکرد.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #94

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
شباهت خانوادگی
الآن این چیه؟

درباره مسائلی مثل جنگ که در طول تاریخ بودن، باید بگم که اینها بیش از اونکه ناشی از ضعف و ندونستن اخلاقیات باشن، از یک هستی شناسی غلط نشئت میگیرن.
مثلا گروهی، خودش رو از نظر ژنتیکی/الهی و.....برتر و دارای حق بیشتر میدونسته. در حالی که نسبت به گروه خودشون، روابط خوبی داشتن. اگه نداشتن که خودشون نابود میشدن و توان پیروزی هم نداشتن! حتی در وحشیانه ترین جنگ ها، اتحاد و کمک متقابل همرزم هاست که از عوامل کلیدی پیروزی در جنگه. وگرنه اگه خیانت به قصد منافع فردی رایج تر میبود، دشمن که هیچی، از درون فرو میپاشیدن! وجود خودِ این اصول بدیهین، حوزه گستره اونهاست که میتونه متغیر باشه.
حالا توجه رو بذاریم روی همین روابط درون گروهی. ما در اونجا، همچنان بدیهیات اخلاقی رو میبینیم که گروه رو سرپا نگه داشته. اگر اون نوع هستی شناسی های غلط وجود نداشتن، مطمئنا خیلی کمتر شاهد اینجور جنگ ها میبودیم.
همونطور که در یکی از ویدیوهایی هم که در اینجا نشون دادم، خود بیان اولیه قاعده زرین در ما هست، مسئله زمانیه که به دلایلی غلط(و البته بعضا یکسری شرایط بد و جبری زمان)، پای استثناها وسط کشیده میشن. با گروه خودمون(قبیله-کشور و...) روابط اخلاقی داریم، اما با دلایل احمقانه، ظلم به بقیه توجیه میشه.
درباره برون رفت از این وضعیت، اولا که باید دوباره به صورتبندی چیزی که داریم رعایتش میکنیم برگردیم، همون قاعده زرین. مثلا ما نمیخوایم به خودمون ظلم شه، و باید بدونیم که ما انسان هائم فرق حقوقی و اخلاقی خاصی نداریم و ارزش یکسانی داریم(نفی همون هستی شناسی های غلطی که نابرابری و تبعیض رو توجیه میکنن).
یه بخشش هم ضرورت های عینیه. مثلا الان برای تولید، برخلاق قبل، نیازی به برده داری نداریم(بخاطر پیشرفت صنایع و تکنولوژی)
ویدیو در این باره بیان جالبی داشت. بازی های مجموعا صفر(بکه برد یکی نیازمند باخت دیگریه و باعث تعارض میشن. در اینجا منظور از "بازی" همون روابط و شرایطه) نسبت به قبل دارن کمتر میشن و همین، نزدیکی جمعی رو ساده تر میکنه.
در واقع ملاک ها و مصداق های اصلی پابرجا هستن، اما گسترش در طول زمان اتفاق میفته. یا با تغییر شرایط عینی و راحت تر شدن زندگی اخلاقی، یا با از بین رفتن ایدئولوژی های غلط توجیه کننده نابرابری.

در آخر، در اینباره مایلم به عنوان مثال، بازهم به کانت مراجعه کنم. اون یکی از مهمترین تقریرها از قاعده زرین اخلاق رو بدست داد(واضحه که فهم خوبی از این قانون داشته)، ولی همزمان یک عقیده غلط هم درباره برتری نژاد سفید بر سایر نژاد ها داشت، و چه بسا به همین دلیل هم برده داری رو موجه میدونسته. اینطور نیست که درک از اون اصل اخلاقی(مثلا قاعده زرین) متفاوت بوده باشه، بلکه مشکل استثنا کردن افرادی خاص از قاعده ست، یا بخاطر یک ایدئولوژی غلط یا شرایط عینی ای که زندگی اخلاقی به اون صورت رو سخت و چه بسا غیر ممکن میکرد.
این حرف شما درست نیست.
شما گفتی ملاک‌های اخلاقی، امور بدیهی هستند.
من هم در جواب گفتم که ما مصداق بدیهی نداریم. یعنی در حقیقت این ملاک شما بی ثمر هستش.
چون مصداق بدیهی برای افراد و اقوام مختلف، طبق شرایطی که دارن، فرق میکنه.

در نتیجه شما نمی تونی یک قاعده‌ی جهانی ایجاد کنی. مثلا بگی فلان کار در همه جا بد است و فلان کار در همه جا خوب است.


شرایط عینی ای که زندگی اخلاقی به اون صورت رو سخت و چه بسا غیر ممکن میکرد.

اصلا مشکل همینه. شرایط عینی، باعث میشه که مردم تصوّر واحدی از مصداق بدیهی نداشته باشن. در نتیجه ملاک بداهت بی ثمر میشه.

نظر ژنتیکی/الهی و.....برتر و دارای حق بیشتر میدونسته.

افراد رو چه کار میکنید؟
بعضی ها هستند که فقط دنبال منافع شخصی خودشون هستن و تا زور نباشه، زیر بار هیچ اخلاقی نمیرن!
مثل حیوون هستند.
از این آدم ها کم ندیدم.



خیلی از اوقات، این اتحاد، ناشی از اخلاق نیست. بلکه ناشی از ضرورت و ناچاریه.

مثل چندتا دزد که برای اینکه کارشون پیش بره، به همدیگه خیانت نمی کنند. این خیانت نه به خاطر اخلاق، بلکه به خاطر حفظ منافع شخصی خودشونه. اگر یک موقعی، منافعشون اقتضا بکنه که به هم خیانت بکنن، از این کار دریغ نمی کنند.
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
الآن این چیه؟
.
نظریه ای درباره معنا از ویتگنشتاین متاخر. به این شکل که ممکنه همیشه یک تعریف متعین و دقیق برای یک کلمه وجود نداشته باشه، هرچند مصداق های پرکاربرد مختلفی داره.
مثلا کلمه میز بجای اینکه اشاره به ویژگی های مشترک همه میزها کنه، به چندین ویژگی که بین همه مصداق ها مشترک نیستن، اطلاق بشه.
این حرف شما درست نیست.
شما گفتی ملاک‌های اخلاقی، امور بدیهی هستند.
من هم در جواب گفتم که ما مصداق بدیهی نداریم. یعنی در حقیقت این ملاک شما بی ثمر هستش.
چون مصداق بدیهی برای افراد و اقوام مختلف، طبق شرایطی که دارن، فرق میکنه.

در نتیجه شما نمی تونی یک قاعده‌ی جهانی ایجاد کنی. مثلا بگی فلان کار در همه جا بد است و فلان کار در همه جا خوب است.

اصلا مشکل همینه. شرایط عینی، باعث میشه که مردم تصوّر واحدی از مصداق بدیهی نداشته باشن. در نتیجه ملاک بداهت بی ثمر میشه..
هیچ مشکل مفهومی ای وجود نداره.
بداهت، اطلاق میشه به یکسری رفتارها و ویژگی های عام. اینکه در هر دوره، که با دانش اون زمان هم رابطه داره، مجموع "همه" مصداق ها چی باشن، فرق داره با خود تعریف اصلی.
قاعده چیزیه شبیه به این: نباید بی دلیل کسیو زجر داد --- آنچه برخود نمیپسندی بر دیگری نیز مپسند(که یک فرض برابری داره) و...
اما مثلا ممکنه ما زمانی نمیدونستیم که حیوانات هم میتونن زجر بکشن و به دلیل نبود این دانش، اونارو جزء قاعده اول حساب نمیکردیم.
یا عقیده غلطی داشتیم که سفید پوستان باهم برابرن، اما از بقیه نژادها برترن و اصل دوم شامل سایر نژادها نیست و....
خود اصل ثابته. یکسری مصداق های بدیهیم داره که معنی دار و تصور پذیرش میکنه. اما میزان این جامعیت، خودش صرفا اخلاقی و بایدی نیست، بلکه با دانش و ایدئولوژی زمانه رابطه داره.
افراد رو چه کار میکنید؟
بعضی ها هستند که فقط دنبال منافع شخصی خودشون هستن و تا زور نباشه، زیر بار هیچ اخلاقی نمیرن!
مثل حیوون هستند.
از این آدم ها کم ندیدم.
البته نامیدن حیوون درست نیست چون حیواناتی با پیوندهای گروهی محکم و ازخودگذشتگی داریم. مثل گرگ ها
اما درباره خودخواهی فردی، همچنان تفاوت خاصی نداره. همچنان همون قاعده زرین برقراره. یعنی کسی که برای ساده ترین منافع خودش، ضرری زیاد به دیگران میزنه، در پس پرده، نوعی تقدم و خودبرتربینی داره که هیچ دلیلی براش نیست(درست مثل نژاد پرستی. قبلا روی یه گروه خاص بود، حالا یه فرد خاص). بقیه هم از حس رنج دارن و برتر یا پست تر نیستن، پس از انجایی که خودشم نمیخواست جای قربانی باشه، نباید قربانی کنه، چون هیچکدوم واقعا پست تر یا بهتر نیست. وگرنه دچار تناقض شده.
خیلی از اوقات، این اتحاد، ناشی از اخلاق نیست. بلکه ناشی از ضرورت و ناچاریه.
پایه اصلی اخلاق هم همینه! ما موجوداتی هستیم که بقامون وابسته به گروهه. این گروه هم برای انسجام و حفظ منافع افرادش به حد متعادل، توانایی زیستی خاصی در افرادش هستن که وقتی مدون بشن، به شکل قواعد اخلاقی در میان. این توانایی زیستی، همون دگرخواهی و همدلیه که انگیزه برای کمک کردن رو ایجاد میکنه و پیوند اعضای گروه رو محکم میکنه. طوری که حتی ممکنه به فداکاری جانی منجر بشه.
میبینیم که این موضوع، با مثال دزدها، یسری تفاوت داره و یسری شباهت. شباهت در اینکه بالاخره گروه برای منافعن افراد وجود داره(مثل کندو عسل) و قواعدی داره. تفاوت اینجاست که در گروه دزدها، این قواعد کاملا صوری و قراردادین، اما در اخلاق بصورت حس همدردی وجود داره. همچنین تشکیل گروه برای منافع در حالت اول، چندان اختیاری و واضح نیست اما در دومی، کاملا واضح و اختیاریه. ممکنه تفاوت های دیگه ایم باشه...
پدیداری اولیه اخلاق هم از روی یک ضرورت و ناچاری بود، اما نه ناشی از تصمیمی کاملا اختیاری مثل عضو گروه دزدا شدن.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #96

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
نظریه ای درباره معنا از ویتگنشتاین متاخر. به این شکل که ممکنه همیشه یک تعریف متعین و دقیق برای یک کلمه وجود نداشته باشه، هرچند مصداق های پرکاربرد مختلفی داره.
مثلا کلمه میز بجای اینکه اشاره به ویژگی های مشترک همه میزها کنه، به چندین ویژگی که بین همه مصداق ها مشترک نیستن، اطلاق بشه.
به بحث ربطی نداره.

هیچ مشکل مفهومی ای وجود نداره.
بداهت، اطلاق میشه به یکسری رفتارها و ویژگی های عام. اینکه در هر دوره، که با دانش اون زمان هم رابطه داره، مجموع "همه" مصداق ها چی باشن، فرق داره با خود تعریف اصلی.
قاعده چیزیه شبیه به این: نباید بی دلیل کسیو زجر داد --- آنچه برخود نمیپسندی بر دیگری نیز مپسند(که یک فرض برابری داره) و...
اما مثلا ممکنه ما زمانی نمیدونستیم که حیوانات هم میتونن زجر بکشن و به دلیل نبود این دانش، اونارو جزء قاعده اول حساب نمیکردیم.
یا عقیده غلطی داشتیم که سفید پوستان باهم برابرن، اما از بقیه نژادها برترن و اصل دوم شامل سایر نژادها نیست و....
خود اصل ثابته. یکسری مصداق های بدیهیم داره که معنی دار و تصور پذیرش میکنه. اما میزان این جامعیت، خودش صرفا اخلاقی و بایدی نیست، بلکه با دانش و ایدئولوژی زمانه رابطه داره.

مشکل دقیقا همینه که بدیهیات اخلاقی بسیار کلّی هستند و هیچ وقت نمیشه مصداق واحدی که همه قبولش داشته باشن پیدا کرد.

تفاوت مصادیق در جوامع مختلف، یا در زمان های مختلف ولی در یک جامعه، به معنای بی فایده بودن ملاک شماست و هیچ وقت نمیتونه اختلافات رو حل کنه.


پایه اصلی اخلاق هم همینه! ما موجوداتی هستیم که بقامون وابسته به گروهه. این گروه هم برای انسجام و حفظ منافع افرادش به حد متعادل، توانایی زیستی خاصی در افرادش هستن که وقتی مدون بشن، به شکل قواعد اخلاقی در میان. این توانایی زیستی، همون دگرخواهی و همدلیه که انگیزه برای کمک کردن رو ایجاد میکنه و پیوند اعضای گروه رو محکم میکنه. طوری که حتی ممکنه به فداکاری جانی منجر بشه.
میبینیم که این موضوع، با مثال دزدها، یسری تفاوت داره و یسری شباهت. شباهت در اینکه بالاخره گروه برای منافعن افراد وجود داره(مثل کندو عسل) و قواعدی داره. تفاوت اینجاست که در گروه دزدها، این قواعد کاملا صوری و قراردادین، اما در اخلاق بصورت حس همدردی وجود داره. همچنین تشکیل گروه برای منافع در حالت اول، چندان اختیاری و واضح نیست اما در دومی، کاملا واضح و اختیاریه. ممکنه تفاوت های دیگه ایم باشه...
پدیداری اولیه اخلاق هم از روی یک ضرورت و ناچاری بود، اما نه ناشی از تصمیمی کاملا اختیاری مثل عضو گروه دزدا شدن.

وقتی شما نمی تونید، ملاکتون رو به صورت جزئی، طوری که همه قبول کنند ارائه کنید، در حقیقت ملاکتون بی ثمر هستش، چون نمی تونه اختلافات رو حل کنه.
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
به بحث ربطی نداره.
اتفاقا ربط داره. خیلی وقتا برای تعریف مفاهیم عرفی، مجبوریم از این روش استفاده کنیم.
مشکل دقیقا همینه که بدیهیات اخلاقی بسیار کلّی هستند و هیچ وقت نمیشه مصداق واحدی که همه قبولش داشته باشن پیدا کرد.

تفاوت مصادیق در جوامع مختلف، یا در زمان های مختلف ولی در یک جامعه، به معنای بی فایده بودن ملاک شماست و هیچ وقت نمیتونه اختلافات رو حل کنه.


وقتی شما نمی تونید، ملاکتون رو به صورت جزئی، طوری که همه قبول کنند ارائه کنید، در حقیقت ملاکتون بی ثمر هستش، چون نمی تونه اختلافات رو حل کنه.
کلی بودن قواعد اخلاقی هیچ مشکلی ایجاد نمیکنه. مثلا تقریبا همه از اینکه فردی بی جهت شکنجه بشه ناراحت میشن. از روی این، به بد بودن رنج و آزار خصوصا بی دلیل، پی مبریم. این یه اصل کلی و ثابته و هیچ مشکلیم نداره.
اما چه موجوداتی میتونن رنج و آزار رو احساس کنن؟ این یک حکم اخلاقی نیست. یک گزاره توصیفیه که پاسخ دادن بهش با علم میسره. مثلا ددکارت فکر میکرد حیوانات هیچ درکی از رنج و احساس ندارن(هنوز هم خیلیا همین فکرو میکنن)، که بطلانش ثابت شده.
"مصداق اولیه" و "ملاک کلی" ثابت موندن، این گستره و مصداق های پیچیده تره که از زمان دکارت تا الان تغییر کرده.
دکارتی ها حقوق حیوانات رو رعایت نمیکردن، نه به این دلیل که سادیست بودن و هیچ ایراد اخلاقی ای در آزار نمیدیدن(حکم اخلاقی)، بلکه چون فکر میکردن حیوانات درکی ندارن(دانش غلط).
 
  • شروع کننده موضوع
  • #98

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
کلی بودن قواعد اخلاقی هیچ مشکلی ایجاد نمیکنه.

مشکلی ایجاد نمیکنه ولی بی ثمر هستش!

مثلا تقریبا همه از اینکه فردی بی جهت شکنجه بشه ناراحت میشن. از روی این، به بد بودن رنج و آزار خصوصا بی دلیل، پی مبریم. این یه اصل کلی و ثابته و هیچ مشکلیم نداره.
نه، این قضیه کلیّت نداره. بعضی ها از رنج دیگران لذّت می برن و دوست دارن بقیه رو شکنجه کنند! کم هم نیستند! مثلا خیلی از نیروهای امنیتی مثل ساواک و سیا و بعثی ها و ...

دکارتی ها حقوق حیوانات رو رعایت نمیکردن، نه به این دلیل که سادیست بودن و هیچ ایراد اخلاقی ای در آزار نمیدیدن(حکم اخلاقی)، بلکه چون فکر میکردن حیوانات درکی ندارن(دانش غلط).

بعضی ها هستند که با علم به رنج انسان ها یا حیوانات، اونها رو شکنجه می کنند. مثلا خیلی از همین گاوبازها، گله داران و ...
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
792
امتیاز
4,709
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
مشکلی ایجاد نمیکنه ولی بی ثمر هستش!
در علوم دقیقی مثل فیزیک بله. ولی اتفاقا در علوم انسانی و فلسفه، ازش استفاده زیادی هم میشه. چون مفاهیم آنچنان دقیقا تعریف شده نیستن و تحول تاریخی و پارادایمی زیادی داشتن.
نه، این قضیه کلیّت نداره. بعضی ها از رنج دیگران لذّت می برن و دوست دارن بقیه رو شکنجه کنند! کم هم نیستند! مثلا خیلی از نیروهای امنیتی مثل ساواک و سیا و بعثی ها و ...
بعضی ها هستند که با علم به رنج انسان ها یا حیوانات، اونها رو شکنجه می کنند. مثلا خیلی از همین گاوبازها، گله داران و ...
بدیهیه که ما در یک بحث عام، لزومی نداره افراد خاص و بدون کنترل و بیماران روانی رو در نظر بگیریم. مثل سادیست ها و مازوخیست ها. که البته خیلی از افرادی هم که در محیط هایی خشن قرار میگیرن، استعداد زیادی در انواع بیماری های روانی دارن. لذت از انجام عمل، معیار مناسبی برای بررسی حتی اعتقاد خود فرد به خوب و مجاز بودن اون عمل نیست، چه برسه به تعیین ملاک!
با در نظر نگرفتن لذت های روانپریشانه و خاص، و همچنین لذت بطور عام(چرا که شاید خود فرد هم به بدبودنش معترف باشه. مثل کسی که میدونه عادت بدی داره اما ازش لذت میبره)، درباره کسانی هم که رنج دادن برخی گروه ها و افراد رو(حیوانات،سیاهپوستان، مخالفان عقاید و...) موجه میدونن، حتی افراد غیر خودشون، این نه از عدم کفایت و حتی بی اعتقادی به مفاهیم اخلاقی مثل ازار ندادن بیهوده یا قاعده زرین، بلکه از یک "ایدئولوژی و شبه دانش غلط" که استثنارو موجه میکنه، نشئت میگیره.
بخوام عامیانه تر بگم، مسئله اصلی این مواردی که میگید نه "قواعد اخلاقی آدمیزاد"، بلکه "آدم حساب کردن یا نکردن" یه گروه یا فرده! که این بخودی خود نه از سنخ "باید"، بلکه از سنخ "هست"، هست. مفاهیمی مثل برتری نژادی، عقیدتی، برگزیدگی الهی، شان و...که مبنای نابرابری و استثنا کردن قواعد اخلاقی میشن. همه اینها توصیفین، توصیفاتی غلط. همیشه هم چنین چیزهایی در بعد عقیدتی و نظری، توجیه گر جنگ و نابرابری و بی اخلاقی بودن. واضح یا بعضی وقتا کمی پنهان. حتی گاهی به اینجور توجیهات، اسم جالبی داده میشه به نام "انسانیت زدایی". خود یه تروریست داعشی هم کشتن رو بخودی خود، خوب نمیدونه(اعضای گروه و همفکران خودشو نمیکشه و حتی روابط خوبی باهاشون داره. یا حتی بیخیال این بشیم، دستکم دیگه خودش که دوست نداره سربازان دشمن، سرشو با زجر و تحقیر قطع کنن!)، اما گروه خودش رو دارای مسئولیت الهی(آدم بودن!)، و بقیه رو گمراه و بی لیقات(آدم حساب نکردن!) میدونه و کشتنشون رو روا و نیک.
یک نمونه جالب و واضح، که افلاطونم بهش اعتقاد داشت، تفاوت در درصد تشکیل انسان ها از طلا و نقره و برنز بود که مثلا اگه طلا بیشتر بود(؟؟!!) میشدن لایق پادشاهی و برنز هم برده!
مشکل و اختلاف اصلی، نه خود اصول، بلکه اسثنا کردن و تغییر شمولیت کلی اونهاست.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #100

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
مشکل و اختلاف اصلی، نه خود اصول، بلکه اسثنا کردن و تغییر شمولیت کلی اونهاست.
خب خود این اختلافات، به کلّی نظریه ی شما رو بی ثمر میکنه.

یادتون نره که ملاک شما بداهت اخلاقی بود.

حالا این بداهت در هر شرایطی یک مصداق خاص داره وچیزی هم وجود نداره که بشه باهاش همه رو در یک مصداق واحد قانع کرد.

برای مثال، داعشی ها که تعدادشون کم هم نیست. آنها حتّی با قبول داشتن همه ی بدیهیات اخلاقی شما، مصادیق بدیهی را، مخالف با مصادیق بدیهی شما می دانند، در نتیجه، حتّی با فرض وحدت ملاک اخلاقی، به قاعده‌ی واحدی نمی رسید!

و این یعنی بی ثمر بودن ملاک اخلاقی شما!
 
بالا