گفت و گوی منظوم

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع A M I N
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گر من عشقی درون دل دارم
به از آن است که خلق آزارم
شپش و جیب خروس و مگسک؟
دست بردار مگر بیمارم؟؟؟:-"

اشاره به شعر زیر :-"
نمی دانم کجا و کی به یاران
ز حیلت داده ام یک هیزم تر
ولی گر قدر کل جنگلی بود
حسابم صاف می شد حال دختر ((:


ای دوستان این همه دعوا بهر چیست ؟
تا ک باشد عشق دعوا را چراست؟
#با هم دوست باشیم :))
 
من هم به همین عقیده بودم کلا
لکن یاران میل به دعوا دارند:-"
نیست اینطور ای برادر
دوستان ندانند ک ابراز کنند دوستی را چگون
این است ک میاید دشمنی پدید
ای دشمنی دور شو دورشو
 
نیست اینطور ای برادر
دوستان ندانند ک ابراز کنند دوستی را چگون
این است ک میاید دشمنی پدید
ای دشمنی دور شو دورشو
بیا تا گل براندازیم و می از ساغر اندازیم
فلک را سقف برداریم و سقفی دیگر اندازیم!

از نقیضه‌های قدیمیم
 
دل من نباشد چون قلوه سنگ
من و تو هم هستیم هر دو یه رنگ
زمین و زمان روی اعصابمند
مخ من هم کند هی هنگ...

خلاصه اینکه چند روزه درگیرم و حالم خوب نیست
شما به دل نگیر :-"
 
بگو هر چیز می خواهد دل تنگت
رها کن دلخوری و فکر در جنگت
بیاور بیت منثوری و دل خوش کن
که این هم نیست پیش یار هم‌رنگت!
 
بگو هر چیز می خواهد دل تنگت
رها کن دلخوری و فکر در جنگت
بیاور بیت منثوری و دل خوش کن
که این هم نیست پیش یار هم‌رنگت!
دوش سوی میکده راهی شدم
جام در دست بهر می خواهی شدم

ناگهان دیدم تو را مست و خرامان آمدی
جام از دستم بیفتاد و چه بی تابی شدم

جان برون شد چون دلم بی تاب بود
هیچ دانی من به سمتت بهر همراهی شدم؟

هر چه کردم گفتم و دیدم همه در خواب بود
بارالها تو بدانی در پی اش جانی شدم...
 
دوش سوی میکده راهی شدم
جام در دست بهر می خواهی شدم

ناگهان دیدم تو را مست و خرامان آمدی
جام از دستم بیفتاد و چه بی تابی شدم

جان برون شد چون دلم بی تاب بود
هیچ دانی من به سمتت بهر همراهی شدم؟

هر چه کردم گفتم و دیدم همه در خواب بود
بارالها تو بدانی در پی اش جانی شدم...
گر چه از ما در پریشانی شدی
هر چه باشد "مست روحانی" شدی
خوب شد خوابت همین جا قطع شد
ور نه در قافیه‌ها کانی شدی((:
 
شاعر جونم آشپزه
سوخته پلو میپزه :-"
آهای شاعر حیا کن
قابلمه رو رها کن
در دست من آواز می خوانند قاشق ها
با جان من پیوند خورده صد هزاران دیگ
می خواند زیر دسته‌اش آواز زیبایی
افتاده سرپوش و کلاهش هود و نالان دیگ:
شد ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در من
بالای سر ابری و در دل سیل و سوزان دیگ
آتش به روی گاز مست بوی سبزی بود
در شعله‌اش می سوخت یا از هجر یاران دیگ؟
 
در دست من آواز می خوانند قاشق ها
با جان من پیوند خورده صد هزاران دیگ
می خواند زیر دسته‌اش آواز زیبایی
افتاده سرپوش و کلاهش هود و نالان دیگ:
شد ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در من
بالای سر ابری و در دل سیل و سوزان دیگ
آتش به روی گاز مست بوی سبزی بود
در شعله‌اش می سوخت یا از هجر یاران دیگ؟
آتش به روی گاز نه اینکه مست بود
هر چه که بود و نبود را خورد هود
آرد را با خشم و آز کردند الک
بعد از آن با وردنه کردند فلک
مستی و اشک و غم و نفرت ببین
این دلیلش عشق باشد مه جبین؟؟
مستی آتش نه از روی غناست
عشق و آتش راهشان از هم سواست:-"
 
آتش به روی گاز نه اینکه مست بود
هر چه که بود و نبود را خورد هود
آرد را با خشم و آز کردند الک
بعد از آن با وردنه کردند فلک
مستی و اشک و غم و نفرت ببین
این دلیلش عشق باشد مه جبین؟؟
مستی آتش نه از روی غناست
عشق و آتش راهشان از هم سواست:-"
خاک آدم در الک چون بیختند
عشق و آتش را به هم آمیختند!
 
آخرین ویرایش:
Back
بالا