مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه خلق و آشنای غم توست
زنده
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن‌که عشق می‌ورزد
دل و جانش به عشق می‌ارزد
_ابتهاج
 
زنده
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن‌که عشق می‌ورزد
دل و جانش به عشق می‌ارزد
_ابتهاج
عشق

غم مثل کودکیست که آغوش عشق را
محکم گرفته است و رها هم نمیکند
 
رها

نه بسته‌ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج رها رها رها من
من
من شاخه خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه‌ عاطفه‌هایت ثمرم ده
 
شاخه
بهار بهار، صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
ریشه

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
 
ریشه

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
خاک
از برای شرف به نوک مژه
خاک راه تو رفتنم هوس است
 
عشق
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
صبر
ای آینه حسن تو در صورت زیب
گرداب هزار کشتی صبر و شکیب

هر آینه‌ای که غیر حسن تو بود
خواند خردش سراب صحرای فریب
- ابوسعید ابوالخیر
 
صبر
ای آینه حسن تو در صورت زیب
گرداب هزار کشتی صبر و شکیب

هر آینه‌ای که غیر حسن تو بود
خواند خردش سراب صحرای فریب
- ابوسعید ابوالخیر
آینه
چون آینه نورخیز گشتی، احسنت
چون ارّه به خلق، تیز گشتی، احسنت
در کفش بزرگان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی، احسنت
 
آینه
چون آینه نورخیز گشتی، احسنت
چون ارّه به خلق، تیز گشتی، احسنت
در کفش بزرگان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی، احسنت
مویز
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز

جسم ما جوز و مویزست ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
- مولانا
 
مویز
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز

جسم ما جوز و مویزست ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
- مولانا
مویز

چون آینه نورخیز گشتی‌، احنست
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی‌، احسنت
 
مویز

چون آینه نورخیز گشتی‌، احنست
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی‌، احسنت
خلق

گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند

کنج قفس می میرم و این خلق بازرگان
چون قصه ها مرگ مرا نیرنگ می خوانند...

فاضل نظری_
 
خلق

گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند

کنج قفس می میرم و این خلق بازرگان
چون قصه ها مرگ مرا نیرنگ می خوانند...

فاضل نظری_
قفس
صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش
-صائب
 
قفس
صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش
-صائب
بهار

خسته از عمری زمستانم؛ بهارم می شوی؟
گرمیِ آغوش سردِ روزگارم می شوی؟

هست دریای دلم بازیچه ی امواج عشق
ساحل امنِ وجودِ بیقرارم می شوی؟؟
 
بهار

خسته از عمری زمستانم؛ بهارم می شوی؟
گرمیِ آغوش سردِ روزگارم می شوی؟

هست دریای دلم بازیچه ی امواج عشق
ساحل امنِ وجودِ بیقرارم می شوی؟؟
دل
گل سرخم چرا پژمرده حالی؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری
بیا قسمت کنیم بیشش به من ده
که تو کوچک دلی طاقت نداری
_ باباطاهر
 
دل
گل سرخم چرا پژمرده حالی؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری
بیا قسمت کنیم بیشش به من ده
که تو کوچک دلی طاقت نداری
_ باباطاهر
پژمرده
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده‌ام

دست رغبت کس نمی‌سازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده‌ام
- صائب
 
پژمرده
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده‌ام

دست رغبت کس نمی‌سازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده‌ام
- صائب
گل

شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
 
گل

شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
نیست
یاری ام ده که مرا با دگران کاری نیست
که در این دور جهان جز تو مرا یاری نیست
هر کجا رفتم از این قوم کسی در نگشود
که به غیر از تو مرا مونس و غم خواری نیست
 
Back
بالا