مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
بلبل

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
هجران

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
 
لالا

لالا لالا گل پونه
گل زیبای بابونه
لالا لالا شب تیره
بخواب گلبرگ من! دیره
تموم ماهیا خوابن
چرا خوابت نمی‌گیره
شب

دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می‌خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته

سهراب سپهری
 
شب

دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می‌خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته

سهراب سپهری
تنهایی

گر بداند که چه خون می‌ خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من مست و غزل‌ خوان آید
 
تنهایی

گر بداند که چه خون می‌ خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من مست و غزل‌ خوان آید
خون

و شعرِ زندگیِ او، با قافیه‌ی خونش
و زندگیِ شعرِ من
با خونِ قافیه‌اش.
و چه بسیار
که دفترِ شعرِ زندگی‌شان را
با کفنِ سُرخِ یک خون شیرازه بستند.
چه بسیار
که کُشتند بردگیِ زندگی‌شان را
تا آقاییِ تاریخِشان زاده شود.

احمد شاملو
 
خون

و شعرِ زندگیِ او، با قافیه‌ی خونش
و زندگیِ شعرِ من
با خونِ قافیه‌اش.
و چه بسیار
که دفترِ شعرِ زندگی‌شان را
با کفنِ سُرخِ یک خون شیرازه بستند.
چه بسیار
که کُشتند بردگیِ زندگی‌شان را
تا آقاییِ تاریخِشان زاده شود.

احمد شاملو
خون

...یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه، تردید در این باره یقینی است

شادم که به هر حال به یاد توام، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست

فاضل نظری
 
خون

...یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه، تردید در این باره یقینی است

شادم که به هر حال به یاد توام، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست

فاضل نظری
غم

زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو

با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
 
غم

زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو

با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
غم - جهان
تا توانی رفع غم از چهرهء غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
مدیونی فکر کنی از امضات تقلب کردم
 
غم - جهان
تا توانی رفع غم از چهرهء غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
مدیونی فکر کنی از امضات تقلب کردم
اشک

فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق، مرا همسفری نیست
 
مست

می نوش که عمریکه اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد
خواب

غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم
 
خواب

غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
 
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
عهد
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
 
عهد
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
بشسکت

اگر با دیگرانش بود میلی
چرا کوزه ام بشکست لیلی
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا طرف برا بشکست لیلی

 
بشسکت

اگر با دیگرانش بود میلی
چرا کوزه ام بشکست لیلی
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا طرف برا بشکست لیلی
کوزه

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش
 
کوزه

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش

(گرچه در معنی این دوش با اون دوش متفاوته!)

گرهمی اندر دین رغبت کنی
دور کن از دوش جهان پوستین
 
(گرچه در معنی این دوش با اون دوش متفاوته!)

گرهمی اندر دین رغبت کنی
دور کن از دوش جهان پوستین
دین

ای در زمین ما را قمر؛ ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر؛ ای ابر شکربار من

خوش می روی در جان من؛ خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من؛ ای بحر گوهر دار من

"مولانا"
 
دین

ای در زمین ما را قمر؛ ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر؛ ای ابر شکربار من

خوش می روی در جان من؛ خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من؛ ای بحر گوهر دار من
شب
از روز به است اکنون شب ما
از تاب مه بس کامل تو
تا شب شتران هموار روند
تا منزل خود با محمل تو
 
شب
از روز به است اکنون شب ما
از تاب مه بس کامل تو
تا شب شتران هموار روند
تا منزل خود با محمل تو
شب

عشق اگر با تو بیاید پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل‌آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من

"لیلا کسری (هدیه)"
 
شب

عشق اگر با تو بیاید پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل‌آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
جنون
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرهء کوهسار بشکن
 
Back
بالا