مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
جنون
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرهء کوهسار بشکن
خون

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو، به قربان تو کردم

خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم

"فروغی بسطامی"
 
خون

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو، به قربان تو کردم

خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم

"فروغی بسطامی"
وصال

دل حافظ ک به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرور دو وصال است مجو آزارش

حافظ
 
دل حافظ ک به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرور دو وصال است مجو آزارش

حافظ
وصال

چون جان و دلم خون شد در دردِ فراقِ تو
بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟
 
وصال

چون جان و دلم خون شد در دردِ فراقِ تو
بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟
خون

جای ان است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
 
خون

جای ان است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
شکند

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
 
شکند

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
مصدر گرفتنم میشه؟ شکستن..

ای ک از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
بر حذر باش ک‌ سر میشکند دیوارش


حافظ
 
مصدر گرفتنم میشه؟ شکستن..

ای ک از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
بر حذر باش ک‌ سر میشکند دیوارش

کوچه

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
 
کوچه

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
دیوار

من از رویدن خار سر دیوار دانشتم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها
 
دیوار

من از رویدن خار سر دیوار دانشتم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها
خار

گل اگر خار نداشت،
دل اگر بی غم بود،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی ،
همه بی معنا بود
 
خار

گل اگر خار نداشت،
دل اگر بی غم بود،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی ،
همه بی معنا بود
گل

باغبان گر چند روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
 
صبر

نه تلخست صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
 
صبر

نه تلخست صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
تلخ

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است


عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری‌ست که عاشق شده است
 
تلخ

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است


عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری‌ست که عاشق شده است
درد
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت بکشم درد که درمان هم ازوست
 
درد
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت بکشم درد که درمان هم ازوست
آرزو

چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی
 
آرزو

چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی
درد

ای آرزوی گم‌شده! مهمان کیستی؟
درد منی بگو که درمان کیستی؟

دامان من ز اشک ندامت پر آتش است
ای نوگل شکفته به دامان کیستی؟
 
درد

ای آرزوی گم‌شده! مهمان کیستی؟
درد منی بگو که درمان کیستی؟

دامان من ز اشک ندامت پر آتش است
ای نوگل شکفته به دامان کیستی؟
درد

دردیست درد عاشقی کان را تو حاشا می کنی
گشتم زه احوالت جوان در قلب ما جا میکنی

در حسرت دیدار تو مٌردیم امشب تا سحر
پس کی تو ای لیلای من قفل دلم وا می کنی
 
درد

دردیست درد عاشقی کان را تو حاشا می کنی
گشتم زه احوالت جوان در قلب ما جا میکنی

در حسرت دیدار تو مٌردیم امشب تا سحر
پس کی تو ای لیلای من قفل دلم وا می کنی
دل

غمش در نهانخانه‌ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
 
دل

غمش در نهانخانه‌ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
لیلی

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد
 
لیلی

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد
شور

تا هایده در بزم هنر می‌خواند
با شادی و با شور دگر می‌خواند
هر کس که شنید صوت دلجویش گفت:
گویی که به بزم ما قمر می‌خواند
 
شور

تا هایده در بزم هنر می‌خواند
با شادی و با شور دگر می‌خواند
هر کس که شنید صوت دلجویش گفت:
گویی که به بزم ما قمر می‌خواند
قمر

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
 
Back
بالا