- ارسالها
- 38
- امتیاز
- 179
- نام مرکز سمپاد
- فرز6
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 95
این نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
هر چیز که در جستن آنی آنی
انکس است اهل بشارت که اشارت دانداین نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
انکس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
نام من رفتست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می اید از نامم هنوز
باز هم نیمه شب گریه و آه آوردمنامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد
خانه از پای بست ویران استباز هم نیمه شب گریه و آه آوردم
به درِ خانه تو باز پناه آوردم
رو سیاهم که نشد توبه من مقبولت
وای بر من که فقط بار گناه آوردم
آن خواجه را در کویِ ما، در گِل فرو رَفتهست پاخانه از پای بست ویران است
خواجه در بندِ نقشِ ایوان است
خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منمآن خواجه را در کویِ ما، در گِل فرو رَفتهست پا
با تو بگویم حالِ او، بَرخوان إِذا جاءَ الْقَضا
من اگر با من نباشم می شوم تنها ترینخواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم
گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم
من اگر خارم و گر گل چمن ارایی هستمن اگر با من نباشم می شوم تنها ترین
کیست با من گر شوم من باشد از من ما ترین
دست حاجت چو بری پیش خداوندی برمن اگر خارم و گر گل چمن ارایی هست
که از ان دست که او میکشدم میرویم
حسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو رادوست ان دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
من که باشم که بر ان خاطر عاطر گذرمحسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشمن که باشم که بر ان خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروممن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
فریاد و فغان در غم هجران تو فریادتو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
درد و غم هجران تو تسکین شدنی نیستفریاد و فغان در غم هجران تو فریاد
تا چند کنی بر من دلسوخته بیداد
تا کی غم هجران بنهی بر دل ریشم
تا کی نکنی یک شبک از وصل خودم یاد
در نومیدی بسی امید استدرد و غم هجران تو تسکین شدنی نیست
چون موی سپیدی است که مشکین شدنی نیست
تاثیر نبخشید کسی مثل تو بر من
در شعر کسی مثل تو تحسین شدنی نیست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیشدر نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است