شاعرانه های کاربران

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع محمد
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : شاعرانه های کاربران

قیس
مجنون شد
وفرهاد
کوه کن
اما کار من
از دیوانگی و کوه کندن گذشته است
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

نمی دونم چرا احساسات شاعرانم بعضی وقتا منو یاد کتابای مصور دوران طفولیتم میندازه ... این شعرمم مال پارساله ...
گل لبخند

در سکوت ملکوت خدا خندید
فرشته لبخندش را دید
ملکوت از شکوه لبخندش لرزید
باد چشم آسمان را تر دید
ابر پربغض ناگهان بارید
کوه ایستاد ، زمین بازتپید
رود جاری شد و گل را دید
لاله آب را نوشید
کودک آمد گل را چید
در دل دشت دوید
باد دگر باره وزید
گل لاله از میان دست کودک لغزید
زیر نور خورشید ، گل پرپر شده در دامن باد می رقصید
کودک اما بی گل ، بر علف ها خوابید
خواب لبخند خدا را میدید
... و خدا بار دگر می خندید
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

^^که با این درد اگر در بند در مانند ، درمانند^^
شاعر : فامیل دور :-" ;D
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

باید آنقدر بزرگ بود که
بخشید
درست مثل
خورشید
که نورش را به ماه نیز
داد
و به این ترتیب در شب نیز
درخشید
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دوست دارم...
کره ای داشته باشم خالی ، خلوت
هر چه هرجا نگرم هیچ باشد ، هیچ باشد ، هیچ
آسمانی خالی کهکشانی خالی
نه ستاره ، نه ماهی ، نه خورشید
باز بهتر نگرم سوی افق
نوری خواهم یافت در تلالوی امید ، همه جا را پوشانده
هرچه هرجا نگرم او باشد، نور باشد، او
کهکشانی پر ز نور و آفتابی ابدی خواهم یافت
بر زمینی خالی ، بر کویری بایر نور ها خواهد ریخت
رحمتش بی پایان
من در آنجا خواهم زیست تنها خواهم بود
با همه تنهایی ام در کنارم خواهد بود
دوستش خواهم داشت و دوستی ابدی خواهد بود
چون که اورا دارم هرچه گویی دارم
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ...

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برابی دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

به نقل از lab0o :
من سعی کردم شعر بگم حاصل اوّلین تلاشم این بود دوست داشتید نظر بدید:
صد ژاله ی شور چکد از نرگس خونبارم
صد ناله ی جانسوز برآید ز تن و جانم
تا کی هراسان شَوم از باد و نسیمی
بوز ای باد سبا عطرِ خوشِ سرو روانم
فقط نه این که این اوُلین شعرم بود مشکلات وزنی داره اگر کسی می تونه کمکم بکنه مشکلاتش رو برطرف کنم خوش حال میشم.(مثلاً بوز تو مصرع چهارم کمی کار رو خراب کرده)
والا خواستم مشکلاشو برطرف کنم وقتی تمومید دیدم یه شعر جدید شده واسه همین چند تا ایرادو میگم که با سلیقه خودتون عوضش کنید
یکی مصرع اول که قافیه غلطه
دو تا قافیه جان و روان آوردید پس خونبار نمیتونه بیاد==> ضمایر و کلا اتصالات قافیه نمیسازن
مصرع دوم تن و جان رو که آوردید کلا وزن پریده...تن رو حذف کنید و یه کلمه قافیه دار بیارید مثل زبانم
مصرع سومم که خودتون فکر کنم بدونید چه خبره
چهارمیشم صبا اصلاح شه...بوز رو هم با فعلای مناسب عوض کنید مثه برخیز و و و
....
اینایی که گفتم اگر زیاد شد دلیل این نیست که کارتون بده نه...تجربه اوله و تمرین
ببخشید زیادی حرف زدم
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دلم کرده هوای آن یکی دم...که دست مهربان تو بگیرم
شوم محو نگاه دلربایت...که در بند کمانگاهش اسیرم
ز اخمت هم رود بیرون همه غم...نخندی هم ز اخمت جان بگیرم
فدایت جانم ای ابروکمانم...که بر قلبم زنی با چشم، تیرم
مرا سبزی و شادابی تو هستی...که بی تو خشک باشم من، کویرم
مرا دریاب در عهد جوانی...که فردا را چه سودستم چو پیرم؟
به پیش آر آن لبان مست و گیرا...سپس زلف کمندت دست گیرم
بنوشم چند جامی من پیاپی...از آن لعل لبانت تا بمیرم
که مرگم در کنارت خوشترم باد...که بینم زنده ام، شاه و وزیرم




خوشحال میشم نظردوستان رو درباره بدونم ;;)
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

در این گذار روزگار بگشته حال من خراب.....که دارد این دلم کَمَکْ خراب عرصه می‌شود
بدارد این دل غمین چه دردهای بی صدا.....که گر سکوت بشکنم جهان ز نعره می‌شود
بدیده ای بهار را بی گل و سبزه و سمن؟.....نگر کنون بهار عمر بدون هر سه می‌شود
گل بهار عمر من ز من چه دور باشد و.....ز دوری اش دو چشم من به سان کرخه می‌شود
در این دل خراب من چه جای شخص دیگر است؟.....به جای عشق آن عزیز به قلب من که می‌شود؟
نه اختیار ماندنی، نه تاب و پای رفتنی.....بگویدم برو ولی به قلب نمی‌شود
خدای من نگر به من، نگر به حال زار من.....بگو چه ها کشم دگر، دگر مرا چه می‌شود؟
دگر نباشدم توان، نباشدم طاقت و صبر.....که این دلم ز قله ها به عمق دره می‌شود


خوشحال میشم نظر دوستان رو درباره این یکی هم بدونم :)
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

به نقل از Amir Ali :
در این گذار روزگار بگشته حال من خراب.....که دارد این دلم کَمَکْ خراب عرصه می‌شود
بدارد این دل غمین چه دردهای بی صدا.....که گر سکوت بشکنم جهان ز نعره می‌شود
بدیده ای بهار را بی گل و سبزه و سمن؟.....نگر کنون بهار عمر بدون هر سه می‌شود
گل بهار عمر من ز من چه دور باشد و.....ز دوری اش دو چشم من به سان کرخه می‌شود
در این دل خراب من چه جای شخص دیگر است؟.....به جای عشق آن عزیز به قلب من که می‌شود؟
نه اختیار ماندنی، نه تاب و پای رفتنی.....بگویدم برو ولی به قلب نمی‌شود
خدای من نگر به من، نگر به حال زار من.....بگو چه ها کشم دگر، دگر مرا چه می‌شود؟
دگر نباشدم توان، نباشدم طاقت و صبر.....که این دلم ز قله ها به عمق دره می‌شود


خوشحال میشم نظر دوستان رو درباره این یکی هم بدونم :)
خود شعر و ران بودنش عالی بود
فقط یک توصیه به یک دوست عزیز چند روز پیش کردم به شما هم میکنم
سعی نکن با "ب" و "ن" وزنتو پر کنی
تو این شعر سه چهار جا اینکارو کردی
نمونش دو بیت اول
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

تیر تو آمد و برخاست ز ما روح و روان
من سرگشته هنوزم پی صیاد دوان

بت ما شهر بتان را به خرابات گزید
یا رب آخر چه بود قسمت ما راهروان؟

در پیش رفتم و شیخم به نصیحت فرمود
مگزین شهر و تو با ما به خرابات بمان

حال من مانده ام و جان من این دیر خراب
روحم اما عقب بت شکنم گشته روان

یا خرابات رسان نزد نگارم ربی
یا نگارم بر من ورنه شوم شادروان

*

صنم ار جور کند یا که جفا عذری نیست
یوسف از چاه ستم جست ره تخت روان

من نه آنم که بود طالب این وادی دون
چاه از بهر من آماده کنید ای اخوان


دوستان این اولین شعر منه
ایراد و اشکالاشو بگیرید و کلا" به چالش بکشید دیگه
ممنون
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

‍‍‍چو میپیچید عطرت در وجود تشنه ی من
لبالب میشدیم ار یکدگر چون چای و قوری
تو رفتی, چای شد محکوم جبر استکان ها
و تنهایی تلخ من ببین, بیچاره قوری


متن کامل این غزل تو خوابگاهه و الان خاطرم نیست
ولی این دو بیتو خیلی دوست داتم یادم مونده
نظر بدید لطفاً
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

بنگر زمانه بر پر و بال شکسته ام...بر من نگر که دگر ز غم از هم گسسته ام
شاهین ببودم و اندر هفت آسمان...بنگر چگونه به کنج قفس من نشسته ام
شادی برای جوانی بباشد و لیک...در دل غم است و نبینی خجسته ام
شادی بداشتم و امید و شد تمام...از همّه آرزویی دگر دست شسته ام
حس خزان بکنم من در بهار عمر...زود است ولیکن از همه عالم چه خسته ام
دل خسته ام دگر،بنگر مرغک شرور...کز دام آخر کارم نجسته ام
ایام کوچ برسید و من شکسته بال...جا مانده از همه هم کیش و دسته ام
بنگر زمانه به حال خرابم، مرا ببین...شاهین پر شر و شوری بال بسته ام



این مال حدودا یک ماه پیشه
خوشحال میشم نظر دوستان رو.درباره این یکی هم بدونم
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

این مال دیروزه
این مدت شعر معاصر خوندم و سعی کردم رو به روز کردن زبان که گفتید کار کنم
خیلی خوشحال میشم به صورت جدی نقد کنید و ایرادارو بگید


بی نصیبی خسته ام از دست این اصرار ها
تا کی از من جمله اصرار و ز تو انکارها؟

دوستت دارم عزیزم. دوستت دارم گلم...
من پشیمان میشوم آخر از این اقرارها!

عاشقان چین زلفت رفته از ایران به چین
کی خلاصم میکنی از دست این بسیارها؟

چینیان شکل هم و چین و شکن ها شکل هم
تا نمایان میشود از چین تو اسرارها

پیش او با خنجر ابرو و زلفی چون کمند...
نه خدایا من نباشم مرد این پیکارها

از ریاضی و دبیرستان و جبر و مختصات
این به یاد آرم که آمد سوی تو بردارها

زلف بر دوشت پریش و دوش چون زلفت پریش
در تبت بودم چه دانی حال این بیمارها؟

ای انالحق گفته چون حلاج دور گردنت
بی جهت شاید نپیچد زلف ها چون دارها

دوری بین من و تو روشن است حتی ز ماه
بس که باشد بین ما و چین تو دیوارها...

و در ضمیمه شعر:

نقش بازی کردی عشقم هیچکس هم شک نکرد
هیئت ژوری دهد باید به تو اسکارها...
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دوستان مرسی از روحیه دادنتون
الان حس خیلی خوبی دارم

یه سری سوالایی الان تو ذهنمه اگر در مورد اینا هم راهنمایی کنید خیلی ممنون میشم
اول این که وقتی شروع میکنم به سرودن یه بیت, اصلاً نمیدونم چی میخوام بگم!
یعنی روال سرودنم اینه که مطلع رو میگم, بعد قافیه های ممکن رو مینویسم بالای صفحه و با بازی با اون قافیه ها و وزن شعر بیت هارو در میارم
که البته فکر نکنم این راه درستش باشه!
یه چیزایی در مورد مضمون شناسی و ... گفتید ولی اگر بیشتر توضیح بدید ممنون میشم
و این که منبع مطالعاتی هم میخواستم
چیزی جز شعر, مثلا" کتابی که درباره شعر گفتن صحبت کرده باشه
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دقیقاً تو همین ارتباط ابیات به مشکل خوردم که این سوال برام پیش اومد
یه بیتی میگی بعد میبینی هیچ ربطی به شعرت نداره
البته الان دیگه به این شدت بیت بی ربط نمیگم ;D
ولی تقریباً همه شعران ضمیمه داره
نه به خاطر این که یه چیزی بیشتر از چیزی که تو شعر هست میخوام گفته باشم
صرفا" برای این که یه بیت بی ربط گفتم و خوشم اومده ازش و دلم نمیاد حذفش کنم
میزارمش تو ضمیمه ;D
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

یک عمر نصیب دل ما لطف شما بود
گه گاه دلم در گرو خون خدا بود

پیوسته به ما داشت نظر شاه دو عالم
گه گاه شدن ها همه از غفلت ما بود

هر سال من و لطف شما و طلب عفو
گر بود متاعی همه از ماه عزا بود

شرمنده از الطاف شما این دل بیمار
درگوشه کنار دل ما جای که ها بود؟!

یک عمر به دنبال دوا بود و صد افسوس
بیچاره ندانست شفا کرب و بلا بود

"در دل ندهم ره پس ازین مهر بتان را"
از روز ازل هم دل ما جای شما بود
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

امام که همیشه به ما نظر داره و لطفشو از ما دریغ نمیکنه
پس اگر ما گاهی دلمون پیششون هست و گاهی نیست ار غفلت خودمونه
کلاً تو دو بیت اول "یک عمر" و "پیوسته" و "گه گاه" ها اشاره به همین دارن

بعد دوستان نمیخواید ایراد بگیرید؟
من خودم حداقل تو این شعر 3-2 تا ایراد میبینم
گزاشتم اینجا که شما اساتید بقیه مشکلارو بگید که ایشاالله تو شعرای بعدی رفع بشه
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

تو مصرع اول نصیب دل و لطف شما ترکیب خوبی نیست به نظرم
خون خدا هم واژه خیلی خوبی برای مصرع دوم نیست
یعنی نمیتونم ایراد خاصی بگیرما ولی به خودم نمیچسبه
در کل انگار جاهای خالی تو این شعر با القاب پر شده (خون خدا و شاه دو عالم!) که البته موقع سرودن ناخودآگاه بود و بعد چند بار خوندن متوجهش شدم!
علاوه بر این بیت چهارم هم نمیچسبه بهم
مخصوصاً قافیه "که ها"

بعد این مشکلای وزنی که شما میگی رو من متوجه نمیشم
یعنی من کلاً عروض بلد نیستم و فقط ارکان رو میشناسم و رو ارکان شعر میگم تو این دو تا شعر اخیر هم به جز یه سکته تو شعر اول ایراد دیگه ای پیدا نکردم
اینو بیشتر توضیح بدید لطفاً
 
پاسخ : شاعرانه های کاربران

بعد از تو من به پای غرورم نشسته ام
بعد از تو من به جای غرورم شکسته ام

دریای چشمهای تو از من دریغ شد
بعد از تو من چو کشتی بر گل نشسته ام

در محضر تو بود دلم و هیچ جا نرفت
رفتی و فکر کردم از این بند رسته ام

رفتی و بند مهرت از این دل جدا نشد
بعد از تو من به پای دلم سنگ بسته ام

هر روز من بدون تو اکران روز قبل
بعد از تو من از این همه تکرار خسته ام

دیگر چه فرق میکندم صبح و ظهر و عصر؟
بعد از تو قرنهاست که ساعت نبسته ام

آغوش تو چنان وطنم بود و جامه ام
بعد از تو در قنوت نمازی شکسته ام...



نظر بدید لطفاً ;D
 
Back
بالا