ریاست به دست کسانی خطاست، که از دستشان دست ها بر خداست
.
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی، تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
.
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم، مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
.
بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران، کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
.
هیچ دانی میوه را تاثیر شیرینی ز چیست؟ بس که در زیر زمین شیرین لبان خوابیدند
خوش هوای سالمی دارد دیار نیستی ساکنانش جمله یکتا پیرهن خوابیده اند
# یاس_من
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
_________________________________
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
__________________________________
تنِ بىسر عجبى نيست گر افتد روى خاک
سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است