پائولوکوییلو
- شروع کننده موضوع Admin2
- تاریخ شروع
هر کاری کردم نتونستم با کتاب و عقاید نویسندش ارتباط بر قرار کنم 
منا
کاربر فوق‌حرفه‌ای
- ارسالها
- 784
- امتیاز
- 840
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- بجنورد
- مدال المپیاد
- ریاضی وشیمی
- رشته دانشگاه
- مهندسی نفت
پاسخ : پایولوکوییلو
من به سفارش یکی از دبیرامون(دبیر شیمی) خوندمش ولی اونجوری که ازش تعریف می کنن نبود!
البته من همش یک چهارمش رو خوندم و چون خوشم نیومد ولش کردم فقط صفحه آخرش رو خوندم! :)
من به سفارش یکی از دبیرامون(دبیر شیمی) خوندمش ولی اونجوری که ازش تعریف می کنن نبود!
البته من همش یک چهارمش رو خوندم و چون خوشم نیومد ولش کردم فقط صفحه آخرش رو خوندم! :)
پاسخ : پایولوکوییلو
کتابه بسیار خوبی بود و نتیجه های زیادی ازش میشد گرفت!
کتابه بسیار خوبی بود و نتیجه های زیادی ازش میشد گرفت!
amir_boy
کاربر نیمه‌فعال
- ارسالها
- 10
- امتیاز
- 0
- نام مرکز سمپاد
- shahid ejei2
- شهر
- isfahan
پاسخ : پایولوکوییلو
استاد می گوید:ـ دو خدا وجود دارد.خدایی که استادان دانشگاه درباره ی او به ما می آموزند،وخدایی که خود با ما سخن میگوید.خدایی که هراسیدن از او را آموختیم،وخدایی که از عطوفت با ما سخن میگوید.دو خدا وجود دارد.خدایی که در بلنداست،و خدایی که در زندگی روز مر ی ما حضور دارد.خدایی که از ما می طلبد و خدایی که قرضهای ما را می بخشد.خدایی که ما را با آتش دوذخ تهدید می کند و خدایی که بهترین راه را نشان ما میدهد.دو خدا وجود دارد.خدایی که ما را زیر بار گناهانمان خرد می کند و خدایی که با عشق خویش ما را آزاد می سازد.
استاد می گوید:ـ دو خدا وجود دارد.خدایی که استادان دانشگاه درباره ی او به ما می آموزند،وخدایی که خود با ما سخن میگوید.خدایی که هراسیدن از او را آموختیم،وخدایی که از عطوفت با ما سخن میگوید.دو خدا وجود دارد.خدایی که در بلنداست،و خدایی که در زندگی روز مر ی ما حضور دارد.خدایی که از ما می طلبد و خدایی که قرضهای ما را می بخشد.خدایی که ما را با آتش دوذخ تهدید می کند و خدایی که بهترین راه را نشان ما میدهد.دو خدا وجود دارد.خدایی که ما را زیر بار گناهانمان خرد می کند و خدایی که با عشق خویش ما را آزاد می سازد.
پاسخ : پایولوکوییلو
میشه کتاب داستان های کوتاه پائولو را معرفی کنی؟
یا لینک داستان ها را بزاری؟ :)
میشه کتاب داستان های کوتاه پائولو را معرفی کنی؟
یا لینک داستان ها را بزاری؟ :)
پاسخ : پایولوکوییلو
هم کتابای تخیلی هم این کتاب به جای خودشون خوبن!
ولی اینو قبول دارم که جملات خیلی تاثیر گذاری داشت !
خیلی از اونها را میتوان تو کتاب لطفا گوسفند نباشید دید!
اصلا هم اینطور نیست !به نقل از afroDt :
هم کتابای تخیلی هم این کتاب به جای خودشون خوبن!
ولی اینو قبول دارم که جملات خیلی تاثیر گذاری داشت !
خیلی از اونها را میتوان تو کتاب لطفا گوسفند نباشید دید!
afroDt
کاربر فوق‌حرفه‌ای
- ارسالها
- 866
- امتیاز
- 4,439
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان 1
- شهر
- تهرانــــــــــ
پاسخ : پایولوکوییلو
اخه يه جورايي تخيلي هم هست...خيلي نزديك به واقعيت نيست...وا3 همين گفتم به كتاباي تخيلي مي ارزه چون اون جنبش رو هم داره!
هري پاتر شايد ذهنه منو باز كرد...ولي كيميا گر شكلش داد...به نقل از GFLASH :
اخه يه جورايي تخيلي هم هست...خيلي نزديك به واقعيت نيست...وا3 همين گفتم به كتاباي تخيلي مي ارزه چون اون جنبش رو هم داره!
پاسخ : پایولوکوییلو
من کی گفتم هری پاتر؟به نقل از afroDt :
پاسخ : پایولوکوییلو
آره این همه کتاب تخیلی تو بازار هست !
مثه دارن شان :-& دموناتا ارباب حلقه ها و هری پاتر
من تو پستام مینویسم هری پاتر؟به نقل از afroDt :گريه نداره...خب من پستاي تو رو ميبينم هري پاتر مياد تو ذهنم...
بعدشم مصداق وا3 كتاب تخيلي بهتر از هري پاتر سراغ داري؟
آره این همه کتاب تخیلی تو بازار هست !
مثه دارن شان :-& دموناتا ارباب حلقه ها و هری پاتر
پاسخ : پایولوکوییلو
این یه معرفی از این کتاب توی نت بود.
ماریا کتابی به نام کیمیاگر , در مورد چوپانی خواند که در جستجوی گنج به موانعی برخورد که ضمن ایجاد دردسرهای فراوان , موجب شد آنچه را می خواهد , بیابد. در واقع همین موانع , برای رسیدن به موفقیت او را راهنمایی کردند. با یادآوری آن ماجرا , وضعیت خود را نیز مشابه می دید.
من خودم نمی دونستم همچین کتابی هست ولی یه سرچ کردم دیدم نه کاپتان پیسکو راست میگهبه نقل از Captain. Pisko :
این یه معرفی از این کتاب توی نت بود.
ماریا کتابی به نام کیمیاگر , در مورد چوپانی خواند که در جستجوی گنج به موانعی برخورد که ضمن ایجاد دردسرهای فراوان , موجب شد آنچه را می خواهد , بیابد. در واقع همین موانع , برای رسیدن به موفقیت او را راهنمایی کردند. با یادآوری آن ماجرا , وضعیت خود را نیز مشابه می دید.
psi-3
کاربر نیمه‌حرفه‌ای
- ارسالها
- 199
- امتیاز
- 111
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان امین
- شهر
- اصفهان
- دانشگاه
- صنعتی اصفهان
- رشته دانشگاه
- عمران
پاسخ : پایولوکوییلو
مرغ توکا تصمیم می گیرد
توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:
- (وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.)
مرغ توکا تصمیم می گیرد
توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:
- (وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.)
پاسخ : پایولوکوییلو
تو مقدمه ی کتاباش نوشته بود که تو بعضی از سال های زندگیش بهش تهمت روانی بودن زدن!!!!
کلا مامان و باباش باهاش نمی ساختن
پ.ن : پست دادم تاپیک بیاد بالا
تو مقدمه ی کتاباش نوشته بود که تو بعضی از سال های زندگیش بهش تهمت روانی بودن زدن!!!!
کلا مامان و باباش باهاش نمی ساختن
پ.ن : پست دادم تاپیک بیاد بالا
parnian.d
کاربر خاک‌انجمن‌خورده
- ارسالها
- 1,470
- امتیاز
- 6,415
- نام مرکز سمپاد
- فرزنگان1 بندرعبّاس
- دانشگاه
- تهران
- رشته دانشگاه
- داروسازی
پاسخ : پایولوکوییلو
تو "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" علنا" گفته که چندبار رفته تیمارستان. تو والکیری ها گفته جوونیش معتاد شده و واسه شیطان پرستا آهنگ میساخته... اینا تو زندگی نامه ش هم هست. ولی ببین حالا چی شده!!
چیزی که من راجبه کوئلیو دوست دارم اینه که همه ی نوشته هاش انسجام قشنگی با هم دارن. انگار یه شهر تو ذهنش داره که تو هر کتاب داستان یه محله رو میگه.
تو "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" علنا" گفته که چندبار رفته تیمارستان. تو والکیری ها گفته جوونیش معتاد شده و واسه شیطان پرستا آهنگ میساخته... اینا تو زندگی نامه ش هم هست. ولی ببین حالا چی شده!!
چیزی که من راجبه کوئلیو دوست دارم اینه که همه ی نوشته هاش انسجام قشنگی با هم دارن. انگار یه شهر تو ذهنش داره که تو هر کتاب داستان یه محله رو میگه.
