خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

+16
___________________
اونروز خواهرم نشسته بود گفت میخوام اولین حقوقمو که گرفتم سور بدم...اون یکی خواهرم فکر کرد گفته میخوام به همکارام سور بدم بعد اینجوری گفت:
"به همکارات میخوای بدی؟"
خواهرم گفت :"نه بابا"
مامانم یهو گفت:
"به کی میخوای بدی پس"
خواهرم گفت :"به خانواده دیگه"
بعد من زدم زیر خنده.تازه فهمیدن عجب سوتی دادن با فعلا.
:-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام میگف که یکی از دوستاش گفته که یکی از بچه های کلاسشون: ^-^
معلم بهش گفته با تو جمله بساز
اونم گفته:تو شبیه گودزیلایی ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا پریروز یکی از دوستان داشت در مورد مشروبات الکی صحبت میکرد بعد از ضررات ش میگفت بعد یهو گفت:
"آخه اصلا خوشمزه نیست ینی شایدم یکم مزش جالب باشه ها ولی..."
بعد همه منفجر شدن...
خُ بیچاره شاید شنیده از یه جایی چرا تهمت میزنن مردم؟
بعد خودشم گویا فهمید تا آخر مدت هیچی نگفت...
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابا ! از حرم ( قم ) اومدیــم بیرون ، داریم از خیابون رد می شیم ، بعد من نمی دونم داشتم چه موضوعی ُ واسه بچه ها تعریف می کردم که توش یهو گفتم " ســـلام" ! بعد یهو یه دوستِ جنتل من ـی از بقلِ ما داره رد می شه ؛ " ســــــــــــلاااام! عزیزِ دلِ خودم!" حالا یهو همه یِ ما بر گشتیم سمتِ یارو زدیم زیرِ خنده ، نگو داشته با گوشی ـش حرف می زده ! :))
بعد اومدیم یه کم جلوتر من ُ یکی از بچه ها طبقِ معمول داریم تعریف می کنیم واسه یه سری که تا گفتیم " ســـــلام ! عزیزِ دلِ خودم " من می بینم که پسره وایساده روبرویِ ما ، بعد حالا گوشیش رو هم آوره پایین ، داره مستقیم به ما نگاه می کنه ! :-L حالا ما هم عینِ ابله ها زدیم زیرِ خنده ، نمی ریم ـم کنار ، دُرُس روبرویِ یارو! :))
انقد تو قُم ازین سوتی ـا داشتیم که اصن یادم رفته یه عالمه ـش ُ!!! !!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک ساعت پیش داشت فیلم سقوط آزادو پخش می کرد.
رسیده بود به اون جایی که پلیسا برقای ساختمونو برده بودن داشتن با چراغ قوه دنبال مظنون(!) می گشتن.
خواهرم:این چراغ قوه هاشون چرا نورش قرمزه!؟ ;;) ;;)
من:لیزره خب. ^-^ ^-^
خواهرم:خب چه ربطی داره!؟میگم چرا نورش قرمزه!؟ :-w :-w
من: :o :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با بچه ها تو راهرو بزن و برقص راه انداخته بودیم و راضیه خیلی خوشگل رو در میکوبوند ...
بعد یهو گفتن یکی از ناظما اومده بالا و ما همه پریدیم تو کلاس . ناظمم اومد تو کلاس و شروع کرد به نصیحت که شما بچه های دو ریاضی از ما معدل میخواید دیگه ... راضیه شما که نماینده ای این چه وضعهیه ... (راضیه هم گفت من ؟؟؟)و از این جور چیزا...
یه سری از بچه ها هم در حین فرار ;D رفتن اون کلاس ادامه ی کارشون رو انجام بدن .... ;D
بعد یهو یکی از بچه ها اومد کلاس و بلند گفت : راضیه بیا بابا کرم .... =)) =)) =))
(معاونه هم خودشو به نشنیدن زد البته ...)
حالا اون فرار کرد ... دو دقیقه بعد یکی دیگه اومد گفت راضیه ....
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو کلاس داشتم وویس ملیو گوش می دادم بعد گوشی دست ملی بود هندز فریش تو گوش من!
بعد یهو معونمون اومد تو بعد ملی گوشیو کشید باره تو جیبش بعد هی منم می کشید!
بعد یهو ملی گف:بی بغلمو اینا!
من:ملی.... >:D<
منم در سعی و تلاش که هندز فری لعنتیو بکشم بیرون!در حال ملی بی بغلم!
معاونه ام که.... :-? :-/
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ آمار بود معلمون گفت یه عدد از 1 تا 5 بگید من اصلا حواسم نبود یهو گفتم 6 ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مترو امروز صبح شلوغه شلوغ... .
چراغای مترو هم خاموش... .

سر خر چپونی بعضیا تو مترو کار به دعوای لفظی رسید... .

یهو اون یارو که داشت دعوا میکرد گفت..."میزینم له ات میکنما نصفه شبی... .

یکی نیست بهش بگه تو مترو که تاریکه که دلیل نمیشه نصفه شبی باشه... .

خلاصه کل مترو خندیدن بهش بد ضایع شد... .
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز گیسو زنگ زده...
میگم گیسو مزاحم دارم 0914 هس!نمیشناسی؟
میگه((عه!!!!!!از بچه های سمپادیا هس؟؟!! ;D
من :-w 8-آخه!!!چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کی تو سمپادیا شماره اش 0914 میتونه باشه؟؟؟؟؟اصن کی شماره منو داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-w
گیسو :-" #-o ;D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر امتحان زیست یه گوشی ای یه صدایی داد!
بعد همه معلمه رو نگا کردیم!گفتیم موبایل اونه و اینا!
بعد یهو گف:بچه ها من نبودم به خدا! ^#^من گوشیم سایلنته!
ما:آره؟اصن چیو می گید شما؟صدا نیمد! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کلاس فیزیک داشتیم، جبرانی
نمیتونستیم با سرویس بریم،
یکی از بچه ها به من گفت مهشید تو با چی میری؟
یکی به مسخره گفت: با قاطر...!
من اصاً نشنیدم اون چی گف، گفتم: با بابام...!
یهو دیدم همه دارن میخندن و خود دختره اینجوریه: :-[

این مال کلاس سارا ایناس :دی
بچه ها داشتن میپرسیدن اینا تو کتاب هس یا نه؟!
یکی حواسش کلاً نبوده، یهو گفته: آره بابا همه ش تو یخچال هست...
=)) =))

امروزم خودم به پی و کیو ( p و q ) گفتم پی و پیو :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز شیرین میخواست بگه پنجره ی اتاقم همیشه بازه گفت پنجره ی اتاقم همیشه روشنه =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز زنگ تاریخ دوستم خواس بگه فلانی 2 سال حکومت کرد ما همه شنیدیم دو سه دیقه حکومت کرد :))
--
پارسالم زنگ ورزش اومدم بگم به دوییدن من نخندین گفتم بخ ندیدن من ندوئین :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از سیما :
امروز زنگ تاریخ دوستم خواس بگه فلانی 2 سال حکومت کرد ما همه شنیدیم دو سه دیقه حکومت کرد :))
--
پارسالم زنگ ورزش اومدم بگم به دوییدن من نخندین گفتم بخ ندیدن من ندوئین :))
البته یکی هم خواست بگه باز دو سال حکومت کرد گفت آقا محمد خان قاجار 2 سال زندگی کرد! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان م3 اينكه داشت به اين فك ميكرد كه ماشين رو از پاركينگ بزنه بيرون جلوي در!
مادر در حال فكر كردن:
- :-?
من: مامان ميخوريش؟
-: ماشينو؟! :-?
من:ها؟! :o :-s!!كولوچه رو منظورم بود!ماشين چيه X_X
-: ;D ;D ;D ;D
من: ^-^ ماشين حالا از كجا اومد؟!!!
-: داشتم فك ميكردم كه بزنم دم در ماشينو :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز سر امتحان حسابان خودکارمو در آوردم بنویسم بعد

بچه ها گفتن می تونیم با مداد بنویسیم؟ ;D

معلم گف باشه

بعد من اتود و پاک کنمو در آوردم می خواستم شروع کنم

پشیمون شدم اتودمو گذاشتم تو جامدادیم پاک کنم موند دستم

وسط امتحان رفته بودم تو بحر سوال داشتم با خودکار حل می کرد غلط نوشتم

اصن حواسم نبود یهو حواسم اومد به خودم دیدم دارم با پاک کن نوشته هامو پاک می کنم ;D :-"

سرمو بلن کردم دیدم معلم با این حالت ;D و این حالت 8-| داشت نگام می کرد

من :-[ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفتر داری داش مدرسمون که معاون شده از پارسال ( دلم نمیاد بگم معاون! برا همین همش توضیح میدم اینا ها رو!!! ) طفلکی فقط پشت کلش - بین دو تا گوشش یه خورده پرز داره! :دی بقیش کچله! ;D :)) ;D
یکی از بچه های دوم دبیرستانی مون هم کچل کرده حسابی!
اومدم صداش کنم- گفتم هی کچل! ! ! محل نذاشت ... همچین طبیعی از پله ها رفت پایین! تو سالن هم کسی نبود
دیدم اون یارو دفتر داره که ... اون ور تر وایساده ! برگشت نگام کرد طفلک فکر کرد با اونم ! :)) گفت برو تو کلاست ببینم! =)) منو بگی از خنده مرده بودم! ! !
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ماشین در حال برگشتن از مدرسه

مامانم خطاب به برادرم : آرین، فلانی ( یکی از همکلاسی هاش ) شورت پوشیده بود امروز؟

من : :o X_X

مامانم : شورت ورزشی منظورم بود :-w ورزش داشتن امروز

من : :-" از کلمات درست استفاده کن خب :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاس بودیم. بعد معلم ادبیاتمون اومد سرکلاس. همه بلند شدن ( تا همه بلند نشن نمیاد تو :-") همه بلند شن و منم نشسته بودم داشتم کتاب می خوندم. اصن انگار نه انگار. بعد هیشکی ام از بچه ها نمی گفتن که اآقا! این اومده سرکلاس! پاشو! همه داشتن نگام می کردن فقط! بعد من حس کردم خیلی ساکت شده کلاس. :)) سرمو اوردم بالا و X_X
بلند شدم گفتم: اِ! خانم کی اومدین شما؟؟ و کلی ازین حرفا... :-"
 
Back
بالا