خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

همین الآن یه سوتی چند گانه تو خونه مون داده شد. ;D
خواهرم از کلاسش که اومد اینجوری بود: :-[
گفت یکی از بچه ها رفت پا تخته یه مسئله رو درست حل کرد بعد من به جای این که بهش بگم چه کتابی خونده بودی،گفتم چی مصرف کرده بودی!!!!!! :)) =))
بعد داداشم گفت خب می گفتی کوکونات!!!!! =))
من:منظورت کوکایین بود دیگه!!!!! =))
مادرم:آره خب،کوکونات که همون کاکائوئه!!!!! =))
من: :o :o :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم پاپی ِ جنیفرو نگاه میکردم ،همزمان تلفن صحبت میکردم !
میخواستم بگم حیف استیو جابز که مرُد ،خبر مرگشو شنیدم خیلی ناراحت شدم !
اشتباهی گفتم حیف جنیفر لوپز که مرد...!!! ;D
دوستم از اونور :چــــــــــی ؟؟؟؟؟ :o
منم حواسم نبود اشتباه گفتم !بعد گفتم :وا !!! مگه خبر مرگشو نشنیدی ؟ :o
- نه !!!واااای یاسمن دروغ میگی !امکان نداره ! چرا آخه ؟؟؟؟؟؟چطوری مرده و من نفهمیدم ؟؟؟؟ :o
من :ای بابا مگه میشه ؟خبرش همه جا پیچید !از اینترنت گرفته تا همه ی شبکه های خبری !
این دوستم بد جوری عاشق جنیفره ! بیچاره داشت میمرد ! ;D
بعد یه ساعت که قطع کردیم تلفن زنگ زد ،برداشتم همیون دوستم فاطمه بود !
تا میتونست زیر فحشم کرد !!! X_X
میگفت مرض داری ؟ :-w
من از حرفای خودم بی خبر ،چرا ؟؟ مگه چی شده ؟؟ :-" :-"
- هیچی فقط تو خیلی بیشعوری !این یه ساعته که گفتی جنیفر مرده من مردم و زنده شدم ! :-w :-w
من : چی ؟؟؟ مرده ؟؟؟ :o :o
بعد که توضیح داد فهمیدم چی گفتم !! :)) :)) :))
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

طرف اومده ميگه كولر گازي داريم پول گازمون خيلي زياد اومده ;D
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستم ديروز ميگه: رفتم كافي نت سي دقيقه نشستم پاي سيستم، شد 45 دقيقه!! ;D
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يكي ديگه از دوستام ميگه: دعا ميكنم به پنج سال حبس ابد محكوم بشي!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبانمون داشت جواب تستا رو میگفت:

بیست و یک میشه سه

بیست و دو میشه دو

.
.
.
بیست و نه میشه گزینه 3

بیست و ده میشه یک =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمم سرش درد میکرد...قرص مسکن داشت میخورد...ازون ور من پشت تلفن حواسم نبود : ... آره بابا یک آدم نازک نارنجی اییه، خیلیم بیشعوره نمیفهمه تا یه جاش یه کم درد گرفت نباید هزار جور مسکن بخوره... البته در مورد عمم حرف نمیزم :دی ولی خب شنید دیگه...
_
جلسه ی قبل معلم کامپیوتر بهم گفته بود دیگه نمیخواد اینجا بشینی! بعد من همینجا نشستم باز... بعد این اومد تو، من هر لحظه منتظر بودم یه چی بهم بگه...
اومد اول گفت ردیف اول چرا یکی در میون خالیه صندلیاتون؟! من اصن دقت نکردم به صورت سوال :دی یهو برداشتم گفتم خانوم خب من جام همینجاست اصن همیشه همینجا میشینم هیشکیم تاحالا بهم گیر نداده بخواد به زور بلندم کنه... معلممون: کی با تو بود؟!

:دی کلا لجیم با هم ... :دی
_
معلم تاریخمون، میگفتش ک آره از معلمی راضیه و اینا....یهو باز گفتم نه بابا معلمی اصلا نمیارزه ، همیشه فحش میخوره از دانش آموزا... :دی معلممون فقط نیگام کرد :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز دوبار پشت سر هم رفتم بیرون موقع رفتن بار اخر در زدم !!!! =)) =)) =)) =)) =))

اخه ادمه دیگه قاتی می کنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس یکم ;Dشلوغ کردیم:
معلم جغرافی:همون بهتر که خفه شید. ~X(
ما: :o :-L
معلم جغرافی:از گرما.
:)) 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

واي امروز يكي از معلمامون يه سوتي داد افتضـــــــــــــــــــــــــاح!!
اين معلمه حدودا 30-33سالشه،مرد هم هست
بعد اين وقتي از يكي از وسايل بچه ها خوشش مياد ورميداره باهاش عكس ميندازه،مثلا كيف و...
امروز با عينك يكي عكس انداخت،بعد گوشيشو برده بود بالا داشت عكساي جلسه هاي قبلو نشون ميداد،همينجوري داشت ميزد جلو حواسشم نبود،يهو رفت رو عكس يه دختر كه تاپ تنش بود.... زود گوشي رو آورد پايين گفت "اِ ِ ِ ِ،ببخشيد" :-[ X_X
ماها كه ديگه مرده بوديم... =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابا ! نشسته بودیم خونه یِ عمه اینا ؛ حالا همه هم بودن . فامیلِ نزدیک ُ دور ُ اینا! :-" بحثِ این بود که فُلانی می خواد بره خارج از ایران ادامه تحصیل بده ؛ خوبه یا نه ! :-/
هی هرکی یه چی می گف ! یکی گف ایشالله می ره ، اگه خوشش ـم اومد می مونه ! :-"
من دیدم تو بحث شرکتی نداشتم از اول ، گفتم در ادامه یِ حرفِ بقیه یه چی بگم . بعد دقیقا" به حالتِ ;;) گفتم : حالا نکنه بره اونجا بهش بسازه ؛ زمین گیر شه!؟ ;))
یهو دختر عموم می زنه بهم : ملیکا ! زمین گیر چیه!؟ :-L نمک گیر ! :-L حتما" باید در 90 درصدِ مواقع حرف بزنی !؟ :-w
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین امشب یه سوتی دادم خدا بخیر گذروند. ;D
لپ تابمو داده بودم داداشم باهاش کار کنه.
بعد بهش تذکر هم داده بودم که زیاد با موسش ور نرو.
یهو دیدیم اینم جو گیر شده و کم مونده موس رو بکوبه تو دیوار!!!!!!
بهش گفتم:این چه کاریه که داری می کنی مگه مال پدرته!!!!!! :)) =)) X_X X_X
حالا پدرمم 2 متر بیشتر باهام فاصله نداره و خوابه!!!!!!
منم شروع کردم بلند بلند خندیدن به این حالت که کسی حالیش نشه چی گفتم: :)) :)) =)) X_X =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داشت با بابام جدول خل میکرد
گفت رهبر کشتی رانی میخواستم بگم
ناخدا گفتم کدخدا :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینو فقط به ی نفر گفتم;-)
تو حیاطه مدرسه با پری بحث میکردم میخواستم جوابه دندان شکن بش بدم با انگشته دستم
ف.ا.ک و بیلاخ قاطی شد انگشته اشارمو آوردم بالا به حالت "آقا اجازه" بعد پری هنگ و اینا دیدم تف شدم گفتم این میانگین دوتاشه=))




ی همسایه ای داریم خیلی جلفه
با مامانم داشتیم غیبتشونو میکردیم
حواسم نبود گفتم این زنیکه جن... چیزه نه جونوریه(جانور)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس كامپيوتر بوديم كلي شلوغ ميكرديم و ميخنديديم و مسخره بازي و اينا!
خب معلمه هم نميتونست ما رو جمع كنه!:دي

گوشيش زنگ خورد رو ويبره بود اعصاب همه داشت خورد ميشد ;D

مليكا: خانوم گوشيتون داره زنگ ميخوره!جواب بدين ;D
خانوم: نه آخه سر كلاس نبايد صحبت كنيم با موبايل
مليكا: خانوم شما به اين ميگين كلاس؟ ;D
خانوم: :-L
ما: :)) ;D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چشتون روزه بد نبینه ;;) ;;)
معلممون داشت زیادی هار ت و پورت میکرد (:| (:| دیدم دیگه داره زیادی زر میزنه ;D ;D هرچیم بلد بودم داشت از کلم می پرید
برگشتم آروم به sogoli گفتم استاد خفه شو داریم درس گوش میدییییییییییم :-ss :-s =)) =))
بععععد طرف شنید :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم قهر کرده بودم بعد داشت باهام حرف میزد منم اعصابم خورد برگشتم بهش گفتم:
وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند....
:)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من تا همین چند روز پیش فکر میکردم شعر حیدر بابا شهریار برای امام علی بوده .... =)) =)) =))
نگو برای طبیعت و ... بوده ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

منم با دوستم قهر بودم تا اومد با چه تیپی گفتم:بر معلکه ی خرمگس لعنت (بر خرمگس معرکه لعنت ) بعد همه هر هر زدن زی خنده.
حالا من: :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم درباره ی مدرسه و معلم و این جور چیزا (سر زنگ زبان فارسی) صحبت میکردیم ...
یکی از بچه ها گف تو کشورهای دیگه وقتی بگی معلمی کلی تحویلت میگیرن و همه میخوان معلم شن ولی تو ایران تا میگی معلمی همه میگن ..... :-"
معلم بیچاره : :-w :-w :-w
ما: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تا امروز فکر می کردم ترکیه شمال شرق ماست!!!!!!!!!!!!!!! ;D :)) :)) :)) :))
:)) امروز تو کتاب جغراقی دیدم و فهمیدم دلیل اینکه همیشه جغرافیم پایین ترین نمره ی کارناممه چیه! =D> =D> =D> =D>
 
پاسخ : سوتی‌ها


وااااااااوووو! ;D

اون روز فیزیک داشتیم...زنگ آخر بود...مام کلی خسته بودیم(آخه زنگ قبلشم فیزیک داشتیم...) (:| 8-} ساعتم که مث همیشه نمیگذشت... :-w

اصن یه وضی... :|

مائده برگش گفت خانم نمیشه مستراحت بدین؟؟!! :)) :)) :))

ما: =)) =)) =))

معلمه: :-" :-" :-"
میخواس بگه نمیشه استراحت بدین بعد کلی فک کرده بود چه جوری بگه که محترمانه باشه... ;D

سارا:مائده نمیشه تو هم خانواده پیدا نکنی؟ :-w ;D

وای...عربی داشتیم کلی تکلیف دادو تست و بعدم گفت جلسه بعد امتحان دارین! ما همه به این حالت: X-(
زنگ تفریح خورد...من با تمام توانی که داشتم فریاد کشیدم تف تو ....
نگو معلمه هنوز سرمونه....آخه مانتوش رنگ مانتو های ما بود...فک کردم یکی از بچه هاس! X_X
 
Back
بالا