خاطرات سوتی‌ها

jasmine.d

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,840
نام مرکز سمپاد
شهید فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
تهران 8-^ :))
رشته دانشگاه
معماری 8-^
پاسخ : سوتی‌ها

ساعتای 5 ـه صُب بود
فقط من بیدار بودم میخواستم بخوابم، همیشه با آهنگ میخوابم من
هدستامُ گذاشتم تو گوشم رفتم چراغارُ خاموش کردم که بخوابم
تو تاریکی داشتم راه میرفتم حواسم نبود دستم خورد به گوشیم
صداش تا ته باز بود هدستام تو گوشم یه دفه ای یه آهنگه خشن اومد منم ترسیدم حواسم نبود خودم آهنگ گذاشتم
یه جیغی زدم که کله خونه رف رو هوا همه بیدار شدن از خواب :D :D
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سوتی‌ها

تو حال بودم بعد آقا همیشه وختی مامانم کار داره ببینه سر لبتابم قر میزنه و اینا :-""

بعد تو حال بود منم تو آشپزخونه پای لیتاب :D

داد میزنه کجایی؟ منم با کمال اطمینان گفتم هیچ جا :))

بعد به معنیش فک کردم یک ساعت داشتم میخندیدم :))چی بی مزه بود اصن :-"
 

Z76.dentist

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
373
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه معلم داشتیم آقا بود بد ما خیلی ازش بدمون میومد همیشه هم بد کلاس فشش میدادیم همینجوری داشتیم از بی کفایتیش حرف میزدیم یهو یکی از بچه ها گفت عاباسو(لقبی بود که بهش داده بودیم)باید بزاری دم کوزه ..... بخوری!!!!!!!! :-[ :-[کل کلاس رفت رو هوا
بد خودش پخش زمین شده بود =)) =)) =))
 

zeynab75

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
776
امتیاز
5,338
شهر
قوچان
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

با دوست رفتیم بیرون میخواستم هندزفری و چسب دوقلو بگیرم
داخل موبایل فروشی:آقا چسب دوقلو دارین؟؟؟؟ ;;)
=)) =)) =))
 

جنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
3,946
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا دبیر حسابِ ما یه باقری نامیِ انقد وحشتناکِ تو راهرو داره راه میره همه در میرن! :-ss
یه روز ما داشتیم امتحان میدادیم تو کلاس اوشونم نشسته بود کتاب میخوند...
بعد دو نفر تو راهرو داشتن عربده میکشیدن:
ایکس : ای باقری تو روحت! :)) (فش جدید باقری دارِ ابداع شده توسط بچه ها :D)
ایگرگ : تو ذاتش نمره حسابمِ داده 14!کثافتِ عن :D
باقری : ~X(
ما : :D :) ;;)
ما بعد از رفتن باقری : =)) :)) :P {-8
×ساری یکم فشاش زیاده :D
 

shirin!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
5,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کاشان
مدال المپیاد
در ارزوی طلاونقره و برنز
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم خونه دختر عمم اخر شب که داشتیم بر میگشتیم ماشینو خاهرم اورد منو زن عموم جلو نشسته بودیم مامانمو عممو عزیزم عقب پسر عممو دختر عمم پشت سر ما با موتور میومدن خلاصه رسیدیم به چراغ قرمز ماشین ما بغلش موتور پسر عمم بغلش یه ماشین غریبه پنجره ی دوتا ماشینام پایین بود اون ماشین بغلیه میفهمیدن من چی میگفتم
من به پسر عمم:اقا مزاحم نشو من قصد ازدواج ندارم
پسرعمم:داره نگاه میکنه و میخنده
من:اقا چشماتو درویش کن مگه خودت خاهر مادر نداری که نگاه به دختر مردم میکنی
همه داشتن میخندیدن منم داشتم همینجور حرف میزدم
ماشین بغلیه: :O دیدم داره همینجور با تعجب نگاه میکنه با خوش گفت این چه دخترایه دیگه
من:مردم از خجالت :-[ خوب شد زود چراغ قرمز شد
 

kousar73

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
241
امتیاز
1,667
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کاشان
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : سوتی‌ها

من و بابام و امین (پسر خالم که 6 سالشه x: ) داشتیم قدم میزدیم ;;) :
بابام به امین گفت: عمو جون خودم برات زن میگیرم ;;) باشه؟ ;;)
امین: نع :-"
بابام: یه زن خوب برات میگیرما ;;)
امین: عمو چی میگی؟ :-" من زن نمیخام :-"

دو دقیقه بعد...
امین: عمو ;;) زنش خوب باشه ها :-"

من و بابام: :)) =)) =))
 

h_h1234

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
614
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
ریاضی
دانشگاه
اگه خدا ب خواد تهران!!!!!!!!!!!!!!
رشته دانشگاه
بيوتكنولوژي/دندان پزشكي
پاسخ : سوتی‌ها

چند شب پيش برادرم خودشو كشت تا براش كاتون ترسناك بگيريم منم ك ترسووووووووووو(دروغ ميگم ميخواستم بيام سمپاديا)باهاش نگاه نكردم بعد انگار واقعا خيلي وحشتناك بود!!!!!!!!!!!!!! {-8 (<
بعدديدم ايليا داره تو خواب هذيون ميگه و جيغ مي كشه رفتم تو اتاقش ميبينم بابام بالاي سرشه! ميگم خب بيدارش كن مرد بابا كجايي تو چرا هيچ كار نميكني؟
ميگه بذار كابوسشو ببينه!من :O چييييييييي؟
ااا خب راست ميگم اين همه پول دي وي دي ميده كارتون ترسناك ميگيره بزار سه بعديشم ببينه من :O :-w بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا :-? ~X(
 

meli_sampad

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
715
امتیاز
8,175
پاسخ : سوتی‌ها

دمِ درِ دانشگاه آزاد بعد از کنکور منتظرِ بابای شیرین بودیم بعد یهو بابای زهرارو از دور دیدم..
بعد زهرا سگ داره..
بعد این سگِ رو صندلی جلو نشسته بود..
بعد منم برگشتم به شیرین گفتم عه سگشم آورده..
بعد که اومد جلوتر X_X هلن بود (خواهرش)..
^#^
 

skyfullofstars

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
1,055
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

جاده ي تهران - رامسر اگر از چالوس بريد خيلي قشنگه . x: پر از درخت و آبشار و رود . اصلا يك منظره اي براي خودش . >:D<
توي ماشين من و مامانم :
مامانم: طرف راست را نگاه كن اون ابشاره (;
من : (طرف راست و چپم را بلد نيستم X_X) سمت چپ نگاه كردم ديدم كوهه گفتم آبشار كه نيست ;))
مامانم :(كه گيج شده بود از راست و چپ خودش)،(بيست دقيقه بعد) طرف چپ و نگاه كن چه قشنگه :D
من:طرف راست نگاه كردم . :-"
بابام:اصلا معلوم هست طرف راست و چپ شما ها كدوم وريه =))
 

Bahar.no

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
515
امتیاز
1,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
طهران
پاسخ : سوتی‌ها

دختر داييم فارسيش خوب نيس، تازه داره ياد ميگيره
ميوه و شيريني به مهمونا تعارف ميكرد، بعد خالم گف دستت درد نكنه
دختر داييم با لحن جدي: دستم درد نميگيره!!
 

Crixalis

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
787
امتیاز
1,986
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس واترپلو تولد یکی از مربی هامون بود(2 تا مربی داریم)
بعد دور اونی که تولدش بود جمع شده بودیم و اینا کیک هم خریده بودیم
اون یکی مربیمون هم ساکت بغل ما نشسته بود
بعد یه ذره شلوغ شد و اینا
اون مربیمون که تولدش نبود گفت بچه ها سریع تموم کنید دیگه تمرین داریم
بعد من حواسم نبود کی اینو گفته
برگشتم گفتم : خب حالا واسه تو هم میگیرم تولد... حسودیت شد؟ ;))
بعد یه دفه دیدم همه بچه ها زدن زیر خنده =))
2-3 نفر افتادن رو زمین از خنده و یه وضی بود...
گفتم چی شده مگه:
یکی از بچه ها گفت : هیچی اونی که گفت سریع تموم کنید آقا امیر محمد بود X_X :-s
سرخ شدم اصن :-[...بعد رفتم معذرت خواهی کردم و اینا :-[
 

jasmine.d

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,840
نام مرکز سمپاد
شهید فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
تهران 8-^ :))
رشته دانشگاه
معماری 8-^
پاسخ : سوتی‌ها

خیابون بودیم ، دعوا شده بود
2 تا پسر داشتن دعوا میکردن میگفتن :
- ببین منُ سگ نکن
- من سگ هستم
- من از تو سگ ترما
- آدم به سگی ـه من ندیدی
خلاصه سگ تو سگ بود بعد یه آقاهه اومد بود جداشون کنه میگفت :
خیله خب 2 تاتون سگین صلوات بفرستین تموم شه بره

تا خونه داشتیم بهشون میخندیدیم :)) :))
 

عمو ژپتو

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,710
امتیاز
5,696
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
قبولی در مرحله دوم المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
شهید باهنر کرمان / شریف
رشته دانشگاه
ریاضی :x
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با دوتا از دوستا بیرون بودیم
بعد این دوتا خیلی بهم صمیمین منم باجفتشون صمیمیم
بعد یدفعه به اون یکی گففتم شماره فلانی رو بده بعد این یکی کلا از هیچی خبر نداشت ینی سوتی دادمم خفن
تا 20 من باهاش حرف نمیزد
منم X_X
 

zeynab75

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
776
امتیاز
5,338
شهر
قوچان
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با دوستم داشتیم یه فیلمیو نیگا میکردیم
دو تامونم گیج میزدیم در حد بووووووووق :-\
قسمتاش همینجوری قاطی پاتی بود بعد ما اول قسمته دو شو دیدیم همه چیشم فهمیدیم اصن پی نبردیم این وسطه فیلمه!!! =)) :>
تا اینکه میخواستم قسمته بعدیو بذارم تازه پی بردم E قسمته اول که اینه!!! :-[ =)) :-??
ولی در کل ما چه باهوشیم قسمته دو رو بدون قسمته یک فهمیدیم!!! ;;)
 

tara 20

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,336
شهر
کرمانشاه
پاسخ : سوتی‌ها

مدرسه ی ما هر چند جمعه یکبار بچه ها رو میبرد نماز جمعه ....یه بار سر کلاس ریاضی معاونمون اومد و گفت بچه ها کی میاد نماز جمعه دستشو بلند کنه منم دستمو بالا بردم وقتی داشت میرفت با صدای بلند طوری که همه بشنون گفتم خانوم ببخشید چند شنبه باید بیایم که همه زدن زیر خنده تا چند دقیقه ی اول اصلا نمیدونستم به چی دارن میخندن ( دیدین چه جوری آبرومون پیش معلم ریاضی رفت) :D
 

phoenix777

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
436
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم جشن بد مجریه چن تا سوتی داد:
مسابقه بود چن نفر رفته بودن که شرکت کنن
بد مجریه یکی رو نشون داد گف : اینو،مثه کاماندو ها!!!! واستاده
یه تیکه دیگه هم یکی دگمه ها لباس باز بود بد گف اینم که یقه ها!!! شو باز گذاشته!
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : سوتی‌ها

دو سه روز پیش ، صبح ( 9-10 اینا) خانوم ِ همسایمون اومده بود خونمون برامون نذری اورده بود ، بعد وقتی ک داشت میرفت من میخواست بگم قبول باشه ، گفتم نوش جان :D :-"
خودشم فهمید :)) گفت نگین جان برو بخواب سلام ِ مامان هم برسون بعدش :))
 
بالا