خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز امتحان دین و زندگی داشتیم، منم داشتم اس به همکلاسم میدادم که واسم بگه
خلاصه معاونمون اومد گوشی رو دید گفت چیکار میکنی؟منم گفتم دارم از ماشین حساب استفاده میکنم؟(به نظر شما امتحان دین و زندگی ماشین حساب میخواد)
هیچی دیگه کل سالن رفت رو هوا :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مَن رو اين دوستاي جاهل برده بودن قهوه خونه نزديك مدرسه :-"
بعد مامانم زنگ زد گفت عارمين كجايي و اينا، گفتم رفتم گيم نت سريع ميام ;))

در همون حال يكي داد زد: مَمَد يه دو سيب بزار :-"
من ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

من به دوستم:پسره دستشو گرفته بود بین دوتا سراش داشت گریه میکرد. :(

دوستم: :))

من:چرا میخندی؟ :(

دوستم: =)) =))

×فقط تصور کنید ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی برادر من در دانشگاه:
داداشم تعریف میکرد سر یه درسا خیلی خسته شده بودن استاده شون هم استراحت نمیداده
استاده سوال میپرسه اینو باید با چی حساب کرد؟(یادم نمیاد چی بود :-/)
برادر نابغه ی من :با ماشین حساب کاسیاس(اسم ماشین حساب :کاسیو) ;D =))
استاده: :o ;D :)) =))
دانشجویان: :o ;D :)) =))
کلا نه تنها موجبات شادی و خنده یه کلاس رو فراهم کرد بلکه استاد هم کلاس رو تعطیل کرده
فهمیده همه داغ کردن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروزتوکتابخونه بودیم باداداشم رفتیم توفروشگاه. سردر فروشگاه نوشته بود "بالبخندواردشوید :)) "بعد فروشنده آخرفروشگاه داشت ساندویچ درست میکرد . ی دختره ازاین جلفا(!) اومد تو گفت آقا شما کجایی که ببینی بالبخند وارد میشویم؟!!پسره هیچ چی نگفت.بعد دختره چندتا خوراکی گفت که تو فروشگاه نبود بعد باخودش گفت حالاچیکارکنم ایناروندارین؟فروشنده گفت:بالبخند خارج شوید!!
دختره: X_X
ما: :))
پسره: ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستمون!
این مترو ولیعصر هست؟ بعد گیتا اون ته یه آبخوری داره
بعد ما شیش هفتایی داشتیم میرفتیم
من و 2 نفر دیگه رفتیم آب بخوریم، بعد این دوستمون حواسش نبود یه غریبه واستاده
انواع صدا هارو از دهنش در آورد
آب رو غرغره کرد ریخت تو آبخوری دهنشو شست بعد یذره هم آب خورد!
و اون غریبه ها(دختر + پسر): :)) :)) :)) :)) :))
دوستمون: :-" :(( ^#^ X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم اینا اومده بودن خونمون بعد شوهرخالم همراه دخترخالم که اول ابتدایی اومدن تو اتاقم تا چند تاعکسو نشونم بدن بعد دربین اون عکسا یک عکس از دخترخالم بود که دوست نداشت اونو کسی ببینه ;)) بعد من اونو دیدم اونم شروع کرد به گریه کردن بعد منم به دروغ گفتم که ندیدم اونم گفت اگه ندیدی بگو به خدا بعد منم گفتم به خرما :-"اونم گربه اش شدید تر شد و گفت دیدی دروغ میگی تو به قرآن قسم خوردی
B-)
یه بار دیگه هم منو خواهرم و دیگران داشتیم درباره ی یک موضوع حرف میزدیم بعد منم برای پایان بحث خطاب به خواهر و برادرم گفتم دیگه همه خفه شید ;Dبعد دیدم کل خانواده یک جوری نگام میکنن :|بعد خواهرم خطاب به من:فاطمه اون لحظه فقط مامان داشت حرف میزد :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یبار کل فامیل خونه مامان بزرگم بودیم
بعد یکی اومده بود خیلی عصبی بود داد میزد دعوا داشت
بعد پسرعمم رفته یه لیوان آب خنک ببره براش
آورده بعد پاشیده تو صورت طرف
طرف مونده بود بخنده یا بیشتر عصبانی شه...
دیگه خودتون تصور کنید!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با دوستم صحبت می کردم گفتم:پرژن تون اسپایدر من رو پخش کرده؟
یهویی یکی از دوستام گفت ول کن اسپایدر منو دیشب شبکه سه مرد عنکبوتی رو پخش کرد
من: :o
اون یکی دوستم: =))
گوینده: ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

در خلال تماشای مناظره در خانواده :

منظورش اصلاح گرا اصول طلبه ها .. :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادمه یه روز با مشاورمون داشتیم.حرف میزدیم.
داشت حرفای خنده داری میزد .
یه دفه تو موود نا معلومی رفتم.وبهش گفتم:چرت نگو X_X
مگه میشه؟؟؟
بعد دوستام همه سرفه شون گرفته بود.
خیلی بد شد...
 
پاسخ : سوتی‌ها

"دخترخانوم ها و پسرخانوم هاي عزيز..." ;D


من واقعن نميدونم حكمت شنوايي مامان من چيه :|
وقتي (مثلن) دارم درس ميخونم بعد آروم يواشكي به يه چيزخنده دار (اعم از اس ام اس يا سوتي يا هرچي) ميخندم، مثِ گردباد مياد در اتاقمو باز ميكنه ميگه:"تو كتابت جوك نوشته؟ :-L"
اون وقت وقتي با آخرين توان حنجره م داد ميزنم:"مامان ناهار چي داريم؟" نميشنوه.
الان من گريه كنم يا بخندم؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم ناهارمیخوردیم خواهرم گفت:

دهن من ازپای توتمیزتره

خب اینکه ضایع است که دهن توازپای من تمیزتره
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز با دوستم تو اتوبوس بودیم ی آقاهه خط ریشش خیلی بلند بود!
من به دوستم: اوه یارو رو نگاه کن خط ریشش داره میره تو شلوارش!!
ما: =)) =)) :)) :))
آقاهه: X-( X-(
من: :-[ :-[ :-" :-"
(فک کنم یکم(فقط یکما) بلند گفتم نه؟!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم شارژ بخرم یه همرا اول و یه ایرانسل
دیدم طرف یه همراه اول داده و یه ایرانسل
گفتم:عاقا ذوتا ایرانسل
گفت:خب(توجه نکرد)
دوباره با تاکید بیشتر تکرار کردم
گفتم دادم خب
بار سئم با خشونت:عاقا چرا متوجه نمیشی ; دوتا از اینا (اشاره به شارژ ایرانسل)
گفت :این دوتاس دیگه
من :-"
نکته:
کارت شارژ درست و نرمال:


کارت شارژ توی ایران:

اینی که به من داد:نصف عکس بالا
چند وقت دیگه در ابعاد اتم کارت شارژ میدن .....
:توجیه:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بودیم پارک ;;) ، دوستم با پسرا دعواش شد :-s ، به پسره میگه بمیر [-( پسره میگه خودتی :o :)) نتیجه اخلاقی : تو دعوا جو گیر نشیم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتیه دیروزم م م م!!!!!! :|
با یه بنده خدا بحث فیلم بود! از وسط مکالمه شروع میکنم! :)
من: همرو دیدیییی!؟!؟!؟ :o
بنده خدا(!): تا حدودی.... ;D
من: خخخخخخخخ!!! عججججججج
_: مش رجب انسان خوبی بود........
من: :| کییییی؟!؟!؟ مش رجب؟!؟!
بنده خدا: اااره مش رجب
من: مش رجب کیه دیگه؟!؟ :-?
بنده خدا: :)) فک نکن!
من: تو فیلم مش رجب نداشتیم ک! :( خودتو وسخره کن! :-s
بنده خدا: :))))))))))))))) واااااااای سوتی در حد المپیاد شیمی!!! در ساله جاری اینقدر از یکی نخندیده بودم! مرسی!
من: :( :-w :-s
بنده خدا: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی که همش گفتاری نیس
مث همین مورد: ;D
13به در همی امسال ...
با خاله و مامان بزرگ و اینا رفته بودیم ...
داشتیم ناهار میخوردیم
اومدم آشغال مرغ ام رو پرت کنم تو طبیعت کود بشه، ;D :-"
شانس آوردم کوچیک بود :-"
دستم در رفت... :-ss X_X
بعد از هفت هشت دور که تو هوا زد،
راست افتاد تو بشقاب شوهرخالم... X_X X_X
میگه:این از کجا افتاد دیگه؟؟!... :| =))
اگه خودم خودمو لو نداده بودم نمیفهمید!!! :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی امروز من و داری؟؟؟؟
امروز از جلوی ستاد سعید جلیلی رد میشدیم,(به جون خودم همیشه ستادش خالیه ها!!!!!!!!), بعد منم شیطنت کردم و رفتم دم درش و داد زدم!!
آهای! سعید جلیلی! خودت و نکش! رآی نمیاری!
من فکر کردم هیچکی نیست تو ستاد!!! بعد نگاه که کردم,دیدم, حدود 50 نفر تو ستاد,برگشتن و من و نگاه میکنن!
مردم از خجالت!! :-[
اصلا این کارا از من بعید بود!!!!!!!! :o
یهو جو گرفت من و!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی خیلی بد بود!! خیلی!! :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سرکلاس:
- یه آهنگ بی صدا بذار!!!! ^-^
(منظورش بی صدا بود!!!) :))
پ.ن: :-"
ینی "بی کلام"!!!
سوتی 2 سوتی !
 
Back
بالا