pershia
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 416
- امتیاز
- 2,073
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان6
- شهر
- تهران
- مدال المپیاد
- نجوم
- دانشگاه
- UT\AUT
- رشته دانشگاه
- علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتیها
وای امروز پر از سوتی بود انقدر خندیدم که نگو
صبح غزل اومد عطسه کنه ... هوشت ... عینکش افتاد رو زمین => دوست من برو یه عینک مطمئن بخر خب! اصن همش میوفته عینکش!!!
رفتیم تولد بعد داریم دَبِلنا(!)بازی میکنیم. بعد هِی میبینیم این فاطمه اصن گیجِ! داغون! بهش میگیم حواست کجاست؟ خب گوش کن دیگه ... میگه خب من تا این عددِ رو پیدا کنم طول میکشه کاشف به عمل اومد که بیچاره داشته کل 3 تا برگه رو میگشته دنبال اون عددِ عزیز
بعد اصن فاطمه خیلی گیج بود ... (عزیزم) داشتیم بی بی سلام( کی؟ ما؟ نهههه) بازی میکردیم ... بماند کلی خندیدیم و مجروح و .... بعد فاطمه هِی شاه و با سرباز قاطی میکرد!
بعد دیگه چی؟؟؟؟
والا کلی بود ... ولی دیگه یادم نمیاد ایشاال... غزل میاد بقیَش رو میگه
وای امروز پر از سوتی بود انقدر خندیدم که نگو
صبح غزل اومد عطسه کنه ... هوشت ... عینکش افتاد رو زمین => دوست من برو یه عینک مطمئن بخر خب! اصن همش میوفته عینکش!!!
رفتیم تولد بعد داریم دَبِلنا(!)بازی میکنیم. بعد هِی میبینیم این فاطمه اصن گیجِ! داغون! بهش میگیم حواست کجاست؟ خب گوش کن دیگه ... میگه خب من تا این عددِ رو پیدا کنم طول میکشه کاشف به عمل اومد که بیچاره داشته کل 3 تا برگه رو میگشته دنبال اون عددِ عزیز
بعد اصن فاطمه خیلی گیج بود ... (عزیزم) داشتیم بی بی سلام( کی؟ ما؟ نهههه) بازی میکردیم ... بماند کلی خندیدیم و مجروح و .... بعد فاطمه هِی شاه و با سرباز قاطی میکرد!
بعد دیگه چی؟؟؟؟
والا کلی بود ... ولی دیگه یادم نمیاد ایشاال... غزل میاد بقیَش رو میگه