خاطرات سوتی‌ها

pershia

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
416
امتیاز
2,073
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
UT\AUT
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

وای امروز پر از سوتی بود :)) انقدر خندیدم که نگو :))
صبح غزل اومد عطسه کنه ... هوشت ... عینکش افتاد رو زمین :)) => دوست من برو یه عینک مطمئن بخر خب! اصن همش میوفته عینکش!!!

رفتیم تولد بعد داریم دَبِلنا(!)بازی میکنیم. بعد هِی میبینیم این فاطمه اصن گیجِ! داغون! بهش میگیم حواست کجاست؟ خب گوش کن دیگه ... میگه خب من تا این عددِ رو پیدا کنم طول میکشه :)) کاشف به عمل اومد که بیچاره داشته کل 3 تا برگه رو میگشته دنبال اون عددِ عزیز :))

بعد اصن فاطمه خیلی گیج بود ... (عزیزم) داشتیم بی بی سلام( :-" کی؟ ما؟ نهههه) بازی میکردیم ... بماند کلی خندیدیم و مجروح و .... بعد فاطمه هِی شاه و با سرباز قاطی میکرد! >:D<
بعد دیگه چی؟؟؟؟
والا کلی بود ... ولی دیگه یادم نمیاد :-" ایشاال... غزل میاد بقیَش رو میگه :D
 

ابوالفضل

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
373
امتیاز
1,544
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سبزوار
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی یکی از دوستان سرکلاس زیست

آقا ما که میدیم بیاید همین حالا بدیم خلاص شیم.......... {-8 {-8
بعد که دید بچه ها پوزخند میزنند
گفت امتحانو میگم .... امتحان :-[ :-[ :-[
معلم: ما هم منظور دیگه ای برداشت نکردیم (; (;
-------------------------
همون دوست سر کلاس دینی :))

بحث از فرقه زیدیه شد و بچه ها مسخره بازی در میآوردن که آره یعنی اعضای فرقه زید بازی میکردن =)) =)) =))
که همون دوستمون گفت نخیر زید به اون معنا نیست.......مثلن یزید یعنی زیاد میکنه :O
:)) :))
 

shinymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
291
امتیاز
2,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbriiizzzz
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

سر سفره: ;;)
مامان:فرشته یه لیوان اب واسه من پر کن!!! :D

من:چشم رو چشم!!! :D

بعد من که میخام بریزم مامان میگه!!!

بسه..بسه..پر نکنیا!!!! ;;)

من: :> الان چیکار کنمد پر کنم یا پر نکنم؟؟؟ :-w

مامان:گفتم پر کن نگفتم که پر کن!!! :)

من: :rolleyes: ها؟؟ :-/فهمیدمن دیگه پر کنم!!!
 

M a н d i s

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
اراك
رشته دانشگاه
پزشكی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز بیکار بودیم گفتیم چه کار کنیم چه کار نکنیم و اینا به این نتیجه رسیدیم ک به کار سر کار گذاشتن روی بیاریم ..
.خلاصه قرار شد من به یکی از دوستایه دختر عمم زنگ بزنم بعد خیلی با لحن خوشحال و جو گیر باهاش بحرفم .... عاقا ما زنگ زدیم تا دختره برداشت کل بچه ها ی دوروبر زدن زیر خنده منم دیگه نمیفهمیدم دارم چی میگم ...با خوشحالی و اینا سلام دادم بعد از چند دقیقه گفت شما؟ منم گفتم منو نمیشناسی دیروز خودت گفتی بهت زنگ بزنم یادت نیست ؟بعد هول شدم گفتم و اصن میدونی چند وقته باهات حرف نزدم؟!؟ نزدیک یک ساله ....
دیدم خنده ها شدید تر شد تازه فهمیدم چی گفتم ...
چه جوری میشه من یک سال بوده باهاش حرف نزدم بعد دیروز بهم گفته بهم زنگ بزن!؟!
هیچی دیگه روم کم شد قط کردم خودم :D
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,008
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : سوتی‌ها

آقاماازاین زیست2زیادخاطره داریم:داشتیم صفحه240رونیگامیکردیم براباراول کلی نکته ظریف پیداکردیم!
- یکی ازبچه ها:خانوم زنده زا بابچه زا چ فرقی داره؟دوتاییشون که زنده ان و بچه؟!!(راست میگف خدایی!!)
- خانوم: :-[
یکی دیگه:خانوم اون سبزاتو شکل پایینی چین؟؟!
- بازم خانوم: :-[
بعدی:خانوم توشکل وسطی یه واژه ی نامفهومه!(و-ن)
- دوباره خانوم: :-[
بعد که جواباشونو گرفتن تندتند رنگ عوض میکردن!!
 

robo.poor

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
148
امتیاز
673
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مسجد
اذانو گفتن
امام جماعتمون شروع کرد به نماز خوندن
رکعت اول رو خوند
تو رکعت دوم رکوع رو انجام نداد یه سره رف سجده
مکبر: :O :O :O
ما: الله اکبر الله اکبر :| :| :|
تا نه اصن متوجه نشد
بعد از نماز من بهش گفتم
امام جماعت: :O :O :O :O
تمام مردم هم : :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
یه بچه ای که اصن نتونست خودشو کنترل کنه =)) =)) =))از مسجد رف بیرون
 

هلهله

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خیلی ساکتو مظلوم رومبل نشستم داداشم اومده میگه چته برا چی ناراحتی پارسال این موقع داشتی بشکن میزدی که میگم توکه نمیدونی داداش از شدت خوشحالی نمیتونم گریه کنم :(( =)) :(( =)) :(( =))
 

s123

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
914
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دوستم رفت دفترچه خاطراتشو به یه سومه بده گف منم باش برم رفتیم بعد این سومه رف خودکار بیاره هیچیم نگفت
همینجوری رفت منم که دیدم خب اولش نفمیدم به دوستم میخواستم بگم عجب دختر ع*یه
یدفه دختره برگشت منم روی کلمه ع* همینجوری موندم
دختره X-(
من و دوستم :)) :-"
------------------------------
یه بار دیگم داشتیم حرف میزدیم با همون دوستم بعد
یکی از بچه اومده بود که ازش متنفرم داش گوش میداد به حرفامون بعد رف اونورتر فک کردم دیگه گوش نمیده برگشتم رو به دوستم
گفتم چقد ازش بدم میاد که دوستم گف داره نگات میکنه من:
:-" #-o
منظورم از کیمیاس نه از این که :-"

کلا صلاح نیس به کسی چیزی بگم
 

m.f.a

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
183
امتیاز
822
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
کرمان
دانشگاه
ایشالا شریف یا تهران
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم بریم درخونه عموم ایناکه یه چیزی بهشون بدیم همه به هم می گفتن که زنگ بزن ببین خوابن یابیدار

یه دفعه خواهرم گفت:چه کاریه زنگ بزنیم میریم درخونه شون اگه نبودندبیدارشون میکنیم :-" :-"

حالایه سوالی ایناکه نیستن چه جوری بیدارشون میکنیم؟؟؟ :-/ :-/ :-/
 

fateme78

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
213
امتیاز
1,547
نام مرکز سمپاد
F@rz@NeG@N H!gh $ch00l
شهر
eMN@n$
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام تو دفترچه خاطراتم نوشته: منو از یادت فراموش نکن =))
سوتی خودم: من:می خواست از زیرم بکشه ندادم...دوستم:چی؟ :O...من: ببخشید منظورم این بود میخواست از زیر زبونم بکشه لو ندادم :-"
سوتی یکی دیگه از دوستام:زدم چشو چالشو چال کردم =))
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(&#39;) امیــ(&#39;)
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : سوتی‌ها

اینی که میگم سوتیه یکی از دوستامه .. :))

یه جمله تو بخش گردش مواد زیست یک هست ، اینه " آسیب مخاط معده باعث کم خونی وخیم می شود "

بعد دوستم پرسید خانوم خیم چ نوع بیماری ایه :|


کلاس منفجــــــــــــر شد =)) :))
 

Nightiingle

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
161
امتیاز
886
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

الان تو بخش كتب و مجلات بودم، نميدونم چجوري تاپيك ار.ال.استاين[nb]http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,48851.0.html[/nb] رو شل سيلور استاين خوندم. :-\

دقيقن تا نصف صفحه رفته بودم و همين طور منگ مونده بودم كه اينا چرا همشون دارن چرت و پرت ميگن؟ :O

آستينامو بالا زده بودم كه يه پست بلند بالا در معرفي و دفاع از شل سيلور استاين بفرستم كه به رحمت الهي دوزاري م افتاد. :D

به خير گذشت! #S-:
 

black star

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
225
نام مرکز سمپاد
فــــرزII
شهر
شیــراز
پاسخ : سوتی‌ها

+حرف زدن من بعد از امتحان عربی: اصن ادم متدرگن - بر وزن مُتِفَرعِل به جای دگرگون- میشه!!!! :-\
+میدونی به چی میخندم؟!تو که اصلا نخندیدی :-\
+اینم سوتی کتاب شیمیمون ص90 فکر کنید:
نیروی جاذبه ای نشری لوندون(london) =))
 

baseri

F@|-|!mEh
ارسال‌ها
2,821
امتیاز
6,851
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
نانو
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
پاسخ : سوتی‌ها


× واسه شکلک این پست حرف بزن داشتم با داداشم صحبت میکردیم , میگم من =P~ رو خیلی دوست دارم میگه من اون که زبون داره, دوست دارم ... در ادامه میگه قورباغه هه ...
میگم این ؟ :-&
میگه نه این P:>

=))
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : سوتی‌ها

. با مامان و خواهرم تو آسانسور بودم خیلی شلوغ بود فک کردم پشت سرم خواهرمه خواستم اذیتش کنم محکم خودمو ب عقب فشار دادم... بعد حس کردم زیادی نرم شده :| برگشتم پشتمو نگا کردم یه پیرزنی داشت خفه میشد :|
+ خواهرم آخرین لحظه جا ب جا شده بود اونور تر :|



. تو یه مغازه ای دیدم هدفون آویزوونه اصن نگا نکردم ببینم چی فروشیه :د رفتم پرسیدم ببخشید میشه چند مدل هدفون بیارین واسم فروشنده گفت هدفون نداریم فقط دوربین داریم. گفتم اون گف اون مال کامپیوتر مغازست :)
:|



. سر کلاس عربی ریشه ی اشترینا ، بر وزن فعل ، گفتم شتر :)
شبش تو خونه با خودم خوندمش اشترودل :| :|
 

خودتی

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه 1
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

بله گفتن داییم سر سفره عقد:به نام خداوند بخشنده مهربان،بسم ا... الرحمن الرحیم بلللله_))بنده خدا هول شده بود بابا حق بهش بدین دفعه اولش بوده خو_>
 

ناهید

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
2,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 نیشابور
شهر
نیشابور
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز با خواهرم رفتیم استخر بعد چون تاریخ کارتامون گذشته بود قرار شد فقط شماره هامونو بگیم و کارتامونو نشون ندیم...

بعد خواهرم رفت شماره هامون گفت :>

اقایه : خب نمیشه خانم ک باید کارتاتونو نشون بدین

خواهرم: اخه خونه جا گذاشتیم

من : باشه الان از تو کیفم پیدا میکنم...

این دو تا جمله رو باهم همزمان گفتیم... :D

ولی فک کنم نفهمید :> B-)
 

reyhane.kh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
1,986
نام مرکز سمپاد
دیبرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
برنز المپیاد نجوم و اخترفیزیک
دانشگاه
دانشگاه شریف
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : سوتی‌ها

یـه بار دیدم مامانم و خالم کلی درگیرن،هی خالم زنگ میزد به گوشی مامانم هی مامانم زنگ میزد به گوشی خالم.

بعد خالم اهواز زندگی میکنه.گفتم مامان چی شده؟

گف:هیچی بابا خاله رفته بازار یه چیزی میخواد واسم بخره عکس گرفته ازش،بلوتوث آی هر دو تامونم روشنه ولی بلوتوث نمیشه! میتونی ببینی این چشه؟

منـو میگی؟داشتم از خنده میمردم..=))..
 
بالا