علــی[میم]
!!!!!!!!
- ارسالها
- 1,097
- امتیاز
- 6,254
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی 1
- شهر
- کرمان
- سال فارغ التحصیلی
- 1393
- دانشگاه
- دانشگاه شیراز
- رشته دانشگاه
- سخت افزار
پاسخ : سوتیها
آغا ما کیش بودیم ، بعد تو پاساژا اینا همراه خانواده میگشتیم ، اونا میگشتن من اکثراً مینشستم ، زدو یه نفر و آشنا دیدم از همینا که تبلیغ میکنن و غرفه دارن ، حال احوال اینا ، بعد من دنبال گوشی بدم ، بش گفتم اشنا داری ، اینم گف یه شماره بت میدم زنگ بزن طرف ، بگو فلانی فرستاده و اینا ، ارزون میده ، منم گفتم بده ، بعد بنده خدا داش میخوند 2 3 رقم آخر که بود ییهو گف این چقت آشناس ، ااا آغا پاکش کن ، مامانمه ، مامانمه بعد بیچاره دو مین قبلش دو تا خانوم ... محجبه ی متشخص تور کرده بود آورده بود تو غرفش ، آی اینا میخندیدن
بعد از قضا همون شب که ما قدم میزدیم و اینا چشم افتاد یه مغازه بود ، اتاق پروی این دم درش بود ، مغازم نسبتاً بزرگ بود ، بعد در اتاق پروش به سمت چپش باز میشد ، یه آینه هم دقیقاً سمت راست یود که کاملاً اجزای داخلی این اتاقک رو نشون میداد برا کسی که بیرونه مغازس حتی ، بعد رو به روی درش هم تو پاسژ از این نیمکتا بود ، ما ام که علاف نشستیم ، مغازه ام لباس زنونه بود من شرمندم ، صاحب مغازه سوتی داده خو بعد من اگه میدونستم مثلاً دختره داره لباس عوض میکنه ، بالا تنه زیر چیزی نداره ، درم قفل نمیکنه ، مامانش میاد بی هوا باز میکنه درو که دخترشو ببینه ، عمرن اگه مینشستم اونجا باور کن
آغا ما کیش بودیم ، بعد تو پاساژا اینا همراه خانواده میگشتیم ، اونا میگشتن من اکثراً مینشستم ، زدو یه نفر و آشنا دیدم از همینا که تبلیغ میکنن و غرفه دارن ، حال احوال اینا ، بعد من دنبال گوشی بدم ، بش گفتم اشنا داری ، اینم گف یه شماره بت میدم زنگ بزن طرف ، بگو فلانی فرستاده و اینا ، ارزون میده ، منم گفتم بده ، بعد بنده خدا داش میخوند 2 3 رقم آخر که بود ییهو گف این چقت آشناس ، ااا آغا پاکش کن ، مامانمه ، مامانمه بعد بیچاره دو مین قبلش دو تا خانوم ... محجبه ی متشخص تور کرده بود آورده بود تو غرفش ، آی اینا میخندیدن
بعد از قضا همون شب که ما قدم میزدیم و اینا چشم افتاد یه مغازه بود ، اتاق پروی این دم درش بود ، مغازم نسبتاً بزرگ بود ، بعد در اتاق پروش به سمت چپش باز میشد ، یه آینه هم دقیقاً سمت راست یود که کاملاً اجزای داخلی این اتاقک رو نشون میداد برا کسی که بیرونه مغازس حتی ، بعد رو به روی درش هم تو پاسژ از این نیمکتا بود ، ما ام که علاف نشستیم ، مغازه ام لباس زنونه بود من شرمندم ، صاحب مغازه سوتی داده خو بعد من اگه میدونستم مثلاً دختره داره لباس عوض میکنه ، بالا تنه زیر چیزی نداره ، درم قفل نمیکنه ، مامانش میاد بی هوا باز میکنه درو که دخترشو ببینه ، عمرن اگه مینشستم اونجا باور کن