خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

شب بیرون بودیم با خانواده..گفتیم دسته جمعی بریم خونه یکی از آشنایان نزدیک یه نیم ساعت هم بشینیم …خلاصه رفتیم و اونجااا..جمعیت شاد و خندان کنار هم داشتیم حرف میزدیم که

دختر کوچیکشون گفت : خاله کی میرین ؟ جمع ساکت شد..

من : چرا خاله ما که تازه اومدیم …

دختر کوچیکه : آخه ما کیک داریم بابام گفته وقتی رفتین بخوریمش بعدشم دوان دوان رفت در بخچال رو باز کرد و ایناهاش ببینش ;;)
=)) =)) =)) =))کودک است دیگر!!!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بدون شرح ....
IMG_20160501_191059.jpg

پ.ن :این پی وی منو با بابام نیس
پی وی دوستم و باباشه
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سرمیانترم معماری استاد برگه آچار گذاشت جلوم گفت اسمتو بنویس.منم اسممو نوشتم شروع کردم حل کردن.فک کردم چک نویسه استاد یهو میگه چک نویس ندادم که لیستو نیاوردم اسمتونو بنویسیدهمه
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

_ ریحان؟!امتحان آمار کِیه؟!
+این چهارشنبه نه! :-? دوشنبه ی هفته ی دیگه!
_ =))
+ :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

معلم شیمی داشت بچه ها را نصیحت میکرد که دیگران را مسخره نکنیم .گفت فرض کنید من یک ادم هستم.من گفتم خانوم سخته.(منظورم این بود که سخته مسخره نکنیم)
ولی بد برداشت شد :-??
معلممون تا سه هفته باهام حرف نزد :(
 
دستی دستی خواهرش رو عروس کرد..

این از شیرین کاری های دوست جان بنده :

بعد ازمون پیشرفت تحصیلی سمپاد مدرسه بردمون پارک...بعد ما از اونجایی که خیلی دخترای خوبی هستیم :)) موبایل نبرده بودیم.
و می خواستیم عکس بگیریم..مسایله حیاتی بود.[nb] چندتا ژست عالی که میخواستیم عکس نوشته درست کنیم فقط هم باید با روپوش مدرسه و از بالای بلندی عکس میگرفتیم[/nb] :)) خلاصه اینکه دوربین مدرسه و موبایل معاون پایه خودمون دست اکیپ های مختلف بچه ها بود و حالا حالا ها نوبتمون نمیشد... :-" این شد که رفتیم موبایل مدیرمونو گرفتیم و عکس انداختیم. [nb] یکی از ژستها این بود که پشت ب دوربین لبه پرتگاه با دوستم نشستیم و اون سرشو گذاشته رو شونه من..! :)) به مدیرمون حق میدم فکر کنه دیوونه ایم[/nb].
حالا کار ندارم چندتا عکس گرفتیم و دوستم از اونجایی ک شماره خودشو حفظ نبود [nb] :| :))[/nb] شماره خواهرشو داد...مدیرمونم تک زنگ زد به خط خواهرش و قرار شد دوستم تو تلگرام یاداوریشون کنه ک عکسا رو بفرستن...
بله .. دوست ما تو خونه..موبایل خواهرشو بر میداره...با چندتا شماره تو محدوده زمانی ک مدیر تک زنگ زده روبرو میشه...طبق محاسبات خودش و احتمال و اینا :)) یکیشو سیو میکنه ب اسم مدیرمون و میره تلگرام بهش پی ام میده "سلااام خسته نباشید! لطفا عکسا رو بفرستید خیلییی مرسی!" ... چند ساعتی می گذره و خانم مدیر ج میده " سلاااام ! خواهش میکنم ! این چ حرفیه! وظیفست و.." و حدود 20 -30 تا عکس میفرسته... فقط مشکل اینجا بود ک عکسا ، عکسهای دست جمعی خواهر دوستم و بچه های دانشکدشون تو کافی شاپ بوده :))
و بلافاصله هم همون خانم مدیر زنگ میزنه ب شماره خواهر دوستم.خواهرش ک جواب میده با صدای مردونه ای روبرو میشه و ...

حالا روشن کنم براتون ک دوست جان من بجای شماره مدیرمون شماره یکی از پسرای کلاس خواهرش رو سیو کرده ک به صورت اتفاقی پسره خواستگار خواهرش هم بوده =)) و چند باری خواهرش ردش کرده بوده =))و به لطف دوستم بنده خدا فکر کرده ک خواهر دوستم نظرش عوض شده و ...
هم اکنون دوست من در حال کتک خوردن است..براش دعا کنین :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

پسر اشنامون داشت درمورد کچلی حرف میزد
که اره من دارم کچل میشم و اینا بعد پدر ایشون هم کچلند
منم اومدم ضرب المثل بزنم بگم تره به تخمش میره حسنی به باباش
گفتم حسنی به ت خ م ش میره تره به باباش
ارش: =))
من: =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از Reihane78 :
_ ریحان؟!امتحان آمار کِیه؟!
+این چهارشنبه نه! :-? دوشنبه ی هفته ی دیگه!
_ =))
+ :|
طرف اومد یه دارو تو دفترچه اش نشون داد ببینه داریم یا نه،
من گفتم ماکه داشته باشیمم نمی دیم، ولی نداریم، باید بری داروخانه حیاط که اوناهم ندارن، اون داروخانه سیزده ابان اصلیه باید بری بپرسی، شاید اونا داشته باشن.
قشنگ سوژه شده این جمله .

توضیح این که روزی 100نفر میان از ما با نسخه دارو بگیرن ما میگیم اینجا داروخانه بستریه، برو داروخانه حیاط بگیر.اومدم به طرف اینو بگم، که یادم افتاد اونام ندارن.
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

برای دوستم یه سری عکس بلوتوث کرده بودم که از روی اونا گزارشکارآزمایشگاهو بنویسم...بعد که بلوتوث شد رفتم هیستوری رو نگاه کردم دیدم همه بلوتوث های اخیرش از من بوده...ومن یادم نمیاد از کدوم یکی عکسا شروع میشن...خیلی شانسی یکی رو زدم ویهو با صدای خیلی خیلی زیادی آهنگ پلی شد...وخب نکته اینجاست که ما توی کتابخونه بودیم
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

آخرای زنگ زیست بود و بحث هم داغ شده بود و آقامون وقت نداشت و نکات تکمیلی رو سریع می گفت و میرفت نکته بعد.
بعدش یک نکته ای رو بد گفت و منم می خواستم بگم:
«آقا شما میگین تخمدان ها تو رحمند؟»
گفتم:
«آقا یعنی شما میگین تخمدان ها تو بیضه ها هستند»
کل کلاس زد زیر خنده :-& :-& :-&
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

میگما یه وقت فک نکنین وض فارغ التحصیلای شریف خیلی خوبه :|
داشتیم جدول حل میکردیم؛
+ کشور آفریقایی که اولش الف داره؛
خیلی با ذوق داد زد:
- اندونزی :|
+خراش باریک؟ چار حرفه.
- پاره ;;)
+ :| :|
تهفه ( به جای تحفه)
:-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

این 6امین باره استاد لیست حضور غیابو گم میکنه :|
بعد برگه داد دست من ک اسم کسایی ک حضور دارنو بنویسم :)
من و دوستم اومدیم مرامی کار کنیم اسم همرو نوشتیم ;;)
امیدوارم استاد نفهمه که دونفرشون اصن این درسو برنداشتنو ینفر دیگم انصراف داده :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

الان داشتم تاریخ میخوندم!

بعد برخورد کردم به واژه ی "میانجیگری" بعد این سوال برام ایجاد شد که مگه "جیگر" یه تلفظ عامیانه نیس و باید نوشته بشه "جگر" پس باید مینوشت "میانجگری" و هم زمان با این که

شرو کردم به حکومت و دولت و نظام آموزش پرورش و اینا تو دلم فحش بدم که "آخه چرا باید کتاب تاریخ ه ما غلط ه به این واضحی داشته باشه؟" به این نتیجه رسیدم که واژه به "جگر" ربط

نداره قطعا و "میانجی گری" ـه (((=
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دبیر دینیمون میخواست برای آشنایی بچه ها با امتحان نهایی نمونه سوالات نهایی سالهای مختلف رو بده و ما از رو کتاب هر جلسه جوابارو پیدا کنیم :)
بعد برای اولین بار که میخواست اینو اعلام کنه گفت:((بچه ها یک کتاب دینی و خودکار با خودتون بردارین بیاین سالن امتحانات میخوام ازتون امتحان" Open باز" بگیرم)). :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من بچه که بودم خیلی اعتماد بنفسه خوبی داشتم! خیلیا!!

توی راهنمایی و دبستان یه روز در میان قرآن سر صبحگاهی رو من میخوندم! خیلی قشنگ و اخر سال هم ازم تقدیر میشد مثلن!!

سوم راهنمایی بودیم به حساب بزرگتر مدرسع و خیلی شاخ و ایجور حرفا!

ما رفتیم و شروع کردیم با قرائت و به حساب اینکه خیلی شاخم و فلاااان!

فک کنم اولین روز مدرسه بعد از عید بود مدیر و ناظما همه بودن و میخواستن صحبت بکنن واسه بچه ها!! حتی معلماااا!!!

قرآن تموم شد خواستم صدق الله بگم! B-)

گفتم :"صدق الله ُ .... ! " :-?? #-o بااجازتون فراموش کرده بودم بعدش چی بود! 4 بار پشت سرهم گفتم صدق اللع شاید اینکه یادم بیاد بعدش چیع! حالا بچه های اول هم داشتن داد میزدن علی العظیم من نمی فهمیدم چی میگن! تهش وقتی همه داشتن میخندیدن و اینا گفتم صدق الله ! صلوات!!

ایجور مریضا هم داریم تو مملکت دعا فرمائید
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

استاد سر کلاس " خب میخواین یه رست برین . خیلی حرف زدم ن ؟"
دوستم با صدای بلند و جدی "بله"

کلاس : =)) =)) =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

جلسه‌آخری دبیر زبان‌فارسی لیست رو داد دستم + برگه‌های بچه‌ها که حین این‌که ازشون میپرسه من نمره‌ها رو وارد کنم که بهشون بده برگه ها رو داشته باشن واسه آخر ترم.
بعد منم که بی‌جنبه، ستونمم پر از منفی و اینا بود. :-" برداشتم 3تا از منفیا رو مثبت کردم، تحقیق و اینای همه هم تیک داشت جز من، تیکش زدم بعد با خیال راحت لیستو تحویل دادم. :-"
بعد اصنم به این فکر نکردم که خب رنگ خودکارم یکمکی با رنگ خودکار دبیر فرق نمیکنه آیا بنظر خودم؟ :‎))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بعد از امتحان عربی....
دوستم:متضاد مجد رو من نوشتم متکاسلا
من:آره منم!!!!
دوستم:به نظرم متکاسلا درسته!!!
من: آره متوافقم!!!!! :-"

قاطی هم خودتونین
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

شماره ی خونه ی خاله و عمم خیلی شبیه هم عه. ینی فرقشون در حد یکی دوتا شماره ی آخرشه؛ دیروز تلفن زنگ خورد بابام فک کرد عممه اومد یکم سرکارش بذاره تلفنُ برداشت با یه صدای نازک و لحنی گفت: بَلــِـــــــــه؟
یهو دیدیم یکم ساکت شد بعد قرمز شد بعد گفت: سلام آقا رضا؛ حال شما؟
بله :-" شوهر خاله ی بزرگم بودن :-" :)) :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خطاب به دوستم:خاااک بر سرت! باز شدی رتبه ی "اول از آخر" ؟؟!! :|


دوستم:(خییییلی با افتخار)حالا یه باره هاااا...خوبه همیشه رتبه ی آخر از اولم!! B-) :> ;;)


من :| :| :| بعدش داد زدم اخخخخ راس میگی همیییشه آخر از اولی :)) =)) =)) :لایک
تا چن دقیقه نفهمید چه سوتی ای داده :))
 
Back
بالا