خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یه سوتی ترم اولی
عاقا خداییش وقتی میری دانشگاه قشنگـــــــــ باید دقت کنی بگی استاد نه خانوم یا عاقا مثلا
:((:((:((:((
مـا هم همچین هواسمون جمع بود به قول خودمون که یه جا ضایع نشیم
یه روز یه جزوه میخواستم پسرا گقتن انتشارات دانشکدس
گفتم اوکی بریم بگیریمشون:D
وقتی رسیدیم من رفتم داخل بپرسم جزوه ها امادس یا ن
اصلا هم نمیدونم فکرم کجا بود که یهو گفتم:
- استتتتتتتتتتتتتتتتاد جزوه ها ما اماده شده ؟
دیگه خیلی دیر شده بود حتی واسه جم کردنش#-)
خیلی چیزا ممکنه یادم بره ولی قیافه اون همکلاسی عزیز که فقط جلو دهنشو گرفت و صحنه و ترک کرد:eek: امکان نداره یادم بره :eek:
حالا بابا پیش میاد دیگه چرا به رو طرف میارین ،والللللا
 
دوستی داشت می گفت امسال فُلانی master poker شده...
بعد من تصورم از master poker شخصی بود که خیــلی :|ـه.
خُب ما خیلی خانواده سالمی داریم:-" چه می دونستم poker چیه... :))
 
آخرین ویرایش:
یه دوست داریم،میشه بهش گفت خدای سوتی!

دیروز تو کلاس نشسته بودیم،دوستم برگشته به این میگه:عههههههه ساپورتت چقد قشنگه،طرح ماره!
-آره پای من ماره...(درحالی که پاشو دراز کرده طرفمون)میو میو میو!!!
ما: :-?? :-?
اون:0_0X_X
مار::eek:
میو میو: o_O
و بازم ما:=)):-j

این دیپلمم داره حالا!

+مدیونین اگه فک کنین این شخص تو سایت عضوه هااااااااا :-"
پ.ن:و حتی مدیونین اگه فک کنین یکی از این لایک کننده هاس! :-"
 
آخرین ویرایش:
تا چند وقت پیش فکر میکردم که @ Khanum_parmi به صورت "خانوم پری" خونده میشن....و همیشه هم ایشون رو با همین اسم نام میبردم تو جمع دوستان.....و نمیدونم چرا اطمینان داشتم که درست میخونم و هیچوقت اسمشون رو کامل نمی خوندم:)):D:D:-"
دوست عزیزم،منو ببخش لطفا:)):D:D;;);;):-"
 
پریروز آواتارمُ (همین آواتار) رو به دوستی نشون دادم، می پُرسم «چی می بینی؟» ببینم چقد دقت می کنه.
می گه «اینا کروموزوم ـن؟ :-?»
یعنی من سرمُ به کدوم دیوار می زدم؛ خوب بود؟ :)) [البته شوخی کرد ولی آخه کروموزوم؟!:-??]
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
دیروز، از قبل گویا بنا بوده زنگ سوم مشاوره تک به تک داشته باشیم، بعد مسئولِ محترم زنگ دوم از بچه ـا پرسید «خُب، زنگِ بعد قرارـه حرف بزنیم؟»
بعد من در نهایتِ بی خبری گفتم «راجبِ چی؟ :-? »
ایشون «:-? تو دوست داری راجبِ چی صحبت کنیم؟ :))»
بعد تازه نوبتِ من شده، در زدم؛ رفتم تو اتاق؛ به قدری هول شدم که باید چی بگم، بی اختیار گفتم «با من کاری داشتید؟:-"»
بندهِ خدا اینجوری بود که چرا آخه؟ واقعا چرا؟ :))
 
آخرین ویرایش:
عاغا امروز یکی از دوستام گفت آقای فلانی به خانواده ما پیوست گفتم آقای فلانی چیکارت میشه
گفت عروس داداشم:)):))
 
داشتم یه نسبتِ پیچیدهِ فامیلی رو برای خاله ـم توضیح می دادم؛ به این صورت که جایِ "زن-برادر" گفتم "شوهر-برادر" :-"
 
سر کلاس زبان اومدم سوال بپرسم:
تیچر میشه پازسیو اجکتیو ها رو دوباره توضیح میدین؟ دیدم کلاس رفت رو هوا! همه دارن فحشم میدم :| میپرسم چی شده میگن چرا میگی الکسیس! حالا جلسه بعدش دوستم میخواست بگه مثل من شجاعه گفت استاد نهاد آی ام جانی سینز چیه :|
من :|
اجکتیو :|
الکسیس :|
کلاس منحرف :|
جامعه مریض :|
متوهم های کلاس :|
 
وسط کلاس زبان مدرسه بودیم معلم مارو بیکار گذاشته بود داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم.یکی از همکلاسیا با ینفر دیگه یه چیزو مشابه نوشت وست کلاس داد زد ف_ک یو ما حالا هیچی:)) معلم زبان نگاش کرد و یه لبخند ملیح زد براش:'>روش بر گردوند کارش ادامه داد. طرف ذوب شد رفت تو زمین:oops:
 
چند سال پیش با دختر خاله هام نشسته بودیم که یهو یکیشون از عفونت گوشش نالید و هرکی یه راه حل میداد منم که کلا نظر ندم میمیرم یادم اومد عنبر نسارا و عفونت رو با هم شنیدم یه جا
با اعتماد بنفس گفتم اقا جوشونده عنبر نسارا بخور :Dصددرصد خوب میشی اینقدر تعریف کردم که رفت عطاری و در مدت زمانی که فروشنده رفت بیاره براش پرسید اقا این چقدرشو باید تو چقدر آب بجوشونم؟چقدر باید بخورم هر دفعه؟فروشنده یه نگاه خفن بهش کرد و گفت خانم این سرگین* الاغ ماده است ها:|
باید بریزینش رو ذغال:|
هیچی دیگه دخترخاله م دهنمو صاف کرد
*البته اقاهه دقیقا نگفت سرگین:D
 
اندر احوالات خدای سوتی!
.......
.
.
.
@*Kosar* راستی آیسان چه خبر از ساخت خونتون؟
@*aysan* هیچی الان فقط پروانش مونده که بابام بره بگیره
@*Kosar* عههههههههههه...مگه خونتونو شکل پروانه درست میکنییییییییییییییییییییییین؟ 8->
@*aysan* (این دیگه کیه!):|
ما =)):-j
پروانه ساخت :eek: ...:-j


+خدایا ممنون که موجبات خنده و شادی مارو فراهم کردی با این بشر :-":D

++این همونیه که گف آرههههههه،پای من ماره...میومیو =)) (صفحه قبلی نوشتم :-" )
 
آخرین ویرایش:
ما دوشنبه ها زنگ اول زیست داریم و زنگ دوم ادبیات...
زیست امتحان داشتیم و تو یکی از سوالا گفته شئه بود"خزه ها چگونه تولید مثل میکنند؟"و یکی از دوستان نوشتند:بله:-j
حالا همون روز امتحان ادبیات هم داشتیم.زنگ بعد ک امتحانو دادیم و یکم بعد ورقه ها رو دیدیم،فهمیدیم اونی ک زنگ قبل سوتی داده بود(همون بله ایه:D)تو سوال معنی کلمات زیر را بنویسید برای کلمه"زَهره"نوشته بود:کیسه صفرا:))
و همین آدم ب طرز عجیبی دو ضربدر بیست رو نوشته بود چهار!همه ی اینا تو یه هفته اتفاق افتاد:D

هفته ی قبل دبیر ریاضی دوتا سوال نوشت و گفت حل کنید.سوال دومیه این بود.حجم نیم کره ای ب شعاع 3را بدست آورید.بنده هم نوشتم و ی عدد اعشاریه خفن آوردمo_Oب دبیر گفتم این چشه چرا اینطوری میاد؟یکم نیگام کرد گفت شعاع چنده؟گفتم 1/3!گفت ببین این 1/3 نیست،3 را هست!"را"سوال رو بنده ب عنوان اعشار گرفته بودم!اخه خیلی رو تخته مث اعشار نوشته بود:-wالبته اخر همون هفته ک جشن سمپاد بود تو مدرسه بهش گفتن باحالترین خاطره ی این چند سال تدریست رو بگو.ایشون هم در حضور صد و خورده ای نفر گفت اما اسمو نگفت ولی اینقدر دوستان ضایع بازی در آوردن و همینطور خودم!خیلیا فهمیدن
 
آخرین ویرایش:
داشتم برای یکی از دوستان خلاصه ی فیلم اکشن رو تعریف میکردم. میخاستم بگم ک تو جنگ برانکارد اوردن طرفو ببرن با گرین کارد قاطی شد شد برین کارد
ی دفه یکی از بچه ها ک علی سورنا گوش میداد و یکی از بچه ها پس سری زد بهش میخاست بگه مادر **** با مادرسگ قاطی شد گفت بیچارت میکنم مادرجک
ی دفه یکی از بچه ها میخاست بگه باب اسفنجی و مرد عنکبوتی گفت باب عنکبوتی
ی دفه همون پسره سر کلاس اقای جعفری میخاست بگه سفینه ی فضایی گفت فضینه ی صفایی
ی دفه یکی از بچه ها ب تپل اکیپ گفت باید برات قرص افزایش لاغری بگیریم چاقال
من ی دفه ب یاسر بختیاری( یاس) گفتم یاسر خدابخشی
 
دوستم می خواست بگه خواننده مورد علاقش 65کیلو گرمه گفت65سانتی متره
بعد می خاست بگه قدش185گفتقدرش185کیلو گرمه.
#نرگس-دوست-خوب
 
توی هتل وقتی میخواید ی شماره بگیریدـخارج از هتل اول یه اقایی از پایین جواب میده
چند روز پیش تو اردو یکی از دوستان
میخواست زنگ بزنه به خونه خودشون
بعد اقاهه برداشت ....
دوست محترم ترسید گوشیو قطع کرد
بعد برگشته میگه ...
مگه کد اسفرایین ۰۵۸۳نیس؟؟؟
اشتباه گرفتم؟؟؟

فقط افق .......:-"X_X
 
من این هفته امتحان دینی داشتم دو روز بود داشتم میخوندم وتموم نمیشد اخراش کتاب با شدت زدم زمین گفتم بد مذهب اصلا تموم نمیشه
 
اعتراف میکنم چن سال پیش که هنوز جمع و مفرد کلمات کمی رو می دونستیم،یه بار یه نفر ازم پرسید:میدونی مفرد علایق و سلایق چی میشه؟!
منم خواستم کلاس بذارم و بگم خیلی شاخم که کفردش رو میدونم،خیلی شیک گفتم:معلومه که میدونم...مفردش میشه علیقه و سلیقه!
من::D
طرف مقابل:o_O
مفرد علایق و سلایق::|
علیقه و سلیقه::)):)):))=))=))=))=))

نتیجه گیری اخلاقی:هیچ وقت واسه بقیه کلاس نذارین و حس شاخ بودن بهتون دست نده که خدا بدجوری میزنه پس کلتونه و ضایع که هیچی،با خاک یکسان میشین!:D:-":-"
 
Back
بالا