anahita232
ana
- ارسالها
- 92
- امتیاز
- 423
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
یکی از دوستام خیلی ادم تف تفیه و همیشه موقع حرفیدن کلی تف می اندازه بعد یه روز داشت می گفت که یکی از معلم های وحشتناک سختگیرمون چقدر خوشمزه گی کرده سر کلاس بعدش من اومدم بگم واااااو و اونم داشت حرف می زد یکی از تفاش یعنی صاف رفت پرید تو گلوم!
اینم بکی از سوتی های معلمامون بعد سه سال هنوز از بهترین خاطرات مدرسست
یه معلم قران داشتیم که خیلی پیر ، ترسناک بود بیچاره شبیه جغد بود جشاش بی از حد درشت بود و ما خیلی اذیتش کردیم و اونم خیلی اذیتمون کرد بعد کلا با کلاس ما لج بود یه روز اومد سر کلاس ما اسپری زده بودیم کلی غر زد که حساسیت داره همه در و پنجره ها رو بلز کرد بعد یه ذره پای تخته یه جیزی نوشت و اومد نشست روی صندلیش بعد یهویی کفت بجه ها سوزن گزاشتین زیرم و هیچکی هیچی نگفت چون بحثش بود که بزاریم بعد یهویی چیغ زد ( همون طوری که یه پیرزن شصت ساله میتونه) و از روی صندلیش پرید و برگشت و ما دیدیم که روی زنبور گاوی نشسسسستههههه!!!!!
اینم بکی از سوتی های معلمامون بعد سه سال هنوز از بهترین خاطرات مدرسست
یه معلم قران داشتیم که خیلی پیر ، ترسناک بود بیچاره شبیه جغد بود جشاش بی از حد درشت بود و ما خیلی اذیتش کردیم و اونم خیلی اذیتمون کرد بعد کلا با کلاس ما لج بود یه روز اومد سر کلاس ما اسپری زده بودیم کلی غر زد که حساسیت داره همه در و پنجره ها رو بلز کرد بعد یه ذره پای تخته یه جیزی نوشت و اومد نشست روی صندلیش بعد یهویی کفت بجه ها سوزن گزاشتین زیرم و هیچکی هیچی نگفت چون بحثش بود که بزاریم بعد یهویی چیغ زد ( همون طوری که یه پیرزن شصت ساله میتونه) و از روی صندلیش پرید و برگشت و ما دیدیم که روی زنبور گاوی نشسسسستههههه!!!!!