خاطرات سوتی‌ها

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,616
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
امروز کلاس زیست
دبیر:برای مثال بی تحرکی میتونه سبب فلان مشکلات بشه
من دوتا بچه دارم یکیشون زیاد فعالیت میکنه
اون یکی رو تخماش میشینه...
من(درحال پریدن وسط حرفش):چجوریییی؟:|
دبیر(در ادامه صحبت ها):میگفتم.....تا تخماش جوجه شه همونجا میشینه
کل کلاس::))=))
من::D
________________
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
آبجیم در حال پرسیدن سوال مطالعات از اُمَوی : پیامبر اسلام چه زمانی حکومت اسلامی تشکیل دادند ؟!
مادر گرام :
23 سال پیش !!! ((((((: :-? نه یه 23 داشت ... :-? عاهان 23 سال پیش مخفیانه آشکار کردن !!! (((((:
خدایا دخترهای جدید و قدیم رو از ما نگیر ... :D
 

leben Leben

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
781
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
نگم خداییش ولی خدایی در این حد بود که دو تا از دوستام کنارم بودن و ی جوی کنارمون اینقدر خندیدن جفتشون افتادن تو جوی یادش به خیر
 

azita80

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Torrance
سال فارغ التحصیلی
1398
من یه بار خیلی بد ضایع شدم
پارسال یه معلم شیمی برامون آورده بودن. این از پشت سر دقیقا عین یکی از دوستای من بود، راه رافتنش، قد و هیکلش و لباس پوشیدنش.
من یه بار اومدم به شوخی دوستم رو از پشت سر بغل کنم بچرخونمش تو هوا. همین کار رو کردم. بعد وقتی جیغ زد فهمیدم صداش صدای دوستم نیستO_o
وقتی گذاشتمش رو زمین دیدم معلم شیمیه #:O
 

0001111

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
355
امتیاز
9,789
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
امروز یکی ازم پرسید کجایی گفتم منم تشنمه :|
بعدش نیم ساعت نشستم فک کردم که چرا اینجوری شد :))
 
ارسال‌ها
92
امتیاز
423
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
یکی از دوستام خیلی ادم تف تفیه و همیشه موقع حرفیدن کلی تف می اندازه بعد یه روز داشت می گفت که یکی از معلم های وحشتناک سختگیرمون چقدر خوشمزه گی کرده سر کلاس بعدش من اومدم بگم واااااو و اونم داشت حرف می زد یکی از تفاش یعنی صاف رفت پرید تو گلوم!

اینم بکی از سوتی های معلمامون بعد سه سال هنوز از بهترین خاطرات مدرسست
یه معلم قران داشتیم که خیلی پیر ، ترسناک بود بیچاره شبیه جغد بود جشاش بی از حد درشت بود و ما خیلی اذیتش کردیم و اونم خیلی اذیتمون کرد بعد کلا با کلاس ما لج بود یه روز اومد سر کلاس ما اسپری زده بودیم کلی غر زد که حساسیت داره همه در و پنجره ها رو بلز کرد بعد یه ذره پای تخته یه جیزی نوشت و اومد نشست روی صندلیش بعد یهویی کفت بجه ها سوزن گزاشتین زیرم و هیچکی هیچی نگفت چون بحثش بود که بزاریم بعد یهویی چیغ زد ( همون طوری که یه پیرزن شصت ساله میتونه) و از روی صندلیش پرید و برگشت و ما دیدیم که روی زنبور گاوی نشسسسستههههه!!!!! =))
 

Sana.Ma

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1399
یه سری رفتم تو این پایگاه های بانک شهر کارت حمل و نقلمو شارژ کردم.
کارم ک تموم شد نمیدونستم چجوری باید بیام بیرون :| :|

مسئول اونجا: اون دکمه زرده رو بزن!
من: :|
مسئول: جلو چشمته خانم!
من: :|
من: آها اینو میگی؟؟ مگه دره خودش باز نمیشه؟=))

خلاصه،
تا سه روز وقتی یادم می اومد سرمو می‌کوبیدم تو دیوار میخندیدم:))
 
آخرین ویرایش:

Gadfly

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
492
امتیاز
9,707
نام مرکز سمپاد
‌فرزانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
0000
دانشگاه
Tbzmed
رشته دانشگاه
پزشکی
دوساعت پشت سره هم با یه معلم درس داشتیم . بعد قرار بود زنگ دوم امتحان دینی باشه . ماهم زنگ اولو نشسته بودیم درس میخوندیم . یه حدیثی از امام صادق بود که توش به قرآن اشاره کرده بود. بعد من خیلی متفکرانه رو کردم از معلممون پرسیدم : خانوم مگه زمان امام صادق قرآن وجود داشت؟
بعد دوستام یه چن ثانیه تفکر کردن بعد پوکیدن از خنده. بعد معلم هم فک کنم ازم قطع امید کرد .
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,946
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
داشتم تو مترو با یکی درباره فوتبالیستا حرف میزدم
بعد گفت کدومشون رو خیلی دوس داشتی
خواستم شیطنت کنم و بگم "تارو میساکی" گفتم "سارو میتاکی"
شاید خیلی تباه به نظر برسه ولی نزدیک بود از شدت خنده و کبودی بمیریم : )))
 

Hadise

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
330
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1401
یکی از دوستای من زنگ تفریح رفته بود بستنی موزی بگیره :D
فامیل مستخدم مدرسمون آقای عباسیه:D
برگشته بود به مستخدم گفته بود :آقای موزی ی بستنی عباسی بدین لطفا=))=))=))=))
 
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
18,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهربابک
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
مهندسی بهداشت حرفه‌ای
تا حالا چندین بار وقتی سوار تاکسی شدم به جای سلام با روی گشاده برگشتم گفتم خداحافظ!:D
سخته جمع کردنش
اما وانمود می کنم با اونی که بیرونه بودم
و وای از اون روزی که کسی اون طرفا نباشه:-??
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
رفته بودیم انزلی برای اردوی تحقیقاتی بعد ک کارمون تموم شد رفتیم مرکز خرید.جایی ک رفتیم خیلی معروفه بعد ب خاطر آزاد بودن منطقه خیلی شلوغ میشه،ینی پارکینگشون ک خیلی بزرگه همیشه پره.
خب خیلی ی طوری بود یه اتوبوس بره اونجا:|ماهم دیگه بلند شده بودیم تا سریع پیاده بشیم.همین طوری ک ملت هی نگاه میکردن ببینن چ خبره؛فهمیدن چ خبره چون کلی دانش آموز تو اتوبوس دیده میشدن.:Dرد ک میشدیم یهو دیدم یه پسره دو تا چشم داره چند تا دیگه هم قرض کرفته تا داخل اتوبوس رو با جزئیات ببینه:-"
منم ک اینطوری دیدم یهو با صدای بلند گفتم :اوووو یه اتوبوس دختر دیدی دیگه چرا ندید بدید بازی درمیاری بدبخت:|
همه ک منفجر شدن فهمیدم نوع گفتار جمله ام گویا مورد داشته و استدلال من در مورد یه اتوبوس دختر اشتباه بود:D
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,946
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
یه بار سر کلاس داشتم بلند بلند نطق میکردم
جا غسل تعمید گفتم غسل جنابت : )))
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
زمان: دیروز عصر
مکان: جلو پارکینگ خونه‌مون :-"
همسایه‌مون ماشین‌شُ گذاشته بود رو پل، منتظر خانوم-بچه‌ها، که آماده بشن برا سفر.
می‌خواستم دوچرخه‌مُ بیرون بیارم، جا نمی‌‌شد. بلند بلند فک کردم "چه‌قد آدم باید از خود راضی و بی‌مسئولیت باشه که ماشین به این بزرگی رو بذاره رو پُل!" یه "ایــش"‌م یادمه تهش گفتم :‌))
بعد تو شیشه دودیِ راننده دیدم موهام پُف کرده :‌)) وایسادم با حوصله گیره‌ها رو درآوُردم، دوباره موهام رو بستم... یهو دیدم صندلی راننده از حالت خوابیده صاف شد! -__- گویا آقای همساده تو ماشین بودن :-"
 

Jina

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
314
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
بخش پایین موهام رو بنفش کرده بودم, بعد به مامانم گفتم: خب حالا بلند که بشه ,بخش وسط بنفشه به جای پایینش.
مامانم هم با تاسف گفت: دقیقا به نظرت موی انسان چه طوری بلند میشه؟؟؟:| :))=))
در نهایت آب گشته , جذب خاک شدم:D
 

n._.a.m

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
115
امتیاز
1,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1401
-اسم دیگه سوره قل هوالله احد چی بود
+(من در این حالت=>#:O)چیزه احد نبود؟
-احدO_o آهان فکر کنم خودش بود
+نه صبر کن ببینم کوثر نبود؟
-نه بابا اون که اخلاص بود
+آه راست میگی همین احدو بنویسیم
من و دوستم
کلاس دوم ابتدایی
سر امتجان پیام های آسمان
(الکی مثلا داشتیم تقلب می کردیم:|)
البته سوتی های وحشتناک تر از این هم داشتم که گفتنش اینجا صلاح نیست
زهرا @becar asli میدونه:))
دروغ چرا فقط می خواستم تاپیکو بیارم بالا
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
خب خب یادم نیست اون اوایل اینو گفتم یا نه :-"
ولی یه دفعه ما مهمون اومده بود خونمون ، موقع شام داشتم کمک میکردم ظرفا و اینا را بیاریم یکی از مهمونای کاریمونم از شانس داشت کمک میکرد !!! :-" بعد من در حالی که سینی پرمحتوایی (!!!) گرفته بودم دستم داشتم برا خودم میرفتم حالاا اصلا نگا جلوهم نمیکردم :))
که یهو تصادف کردم با سشینی رفتم تو دل همون مهمونمون :| =))
هیچی دیگه نتیجه اخلاقی اینه که مثه من نباشید اینقد کارنکنید که وقتی مهمون میاد همچین سوتی ای بدید ! :))
:-"
.....
پاشید بیاید از سوتیاتون بگید دیگه :-"
من احساس تنهایی نکنم :))
 

Samin00

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
1,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1400
من کلا تو زندگیم هر شبانه روز دارم سوتی میدم کلامی گرفته از عملی خفیف گرفته تا شدید ابرو بر، یه بار سر کلاس مطالعات بودیم معلم هم داشت قاره های آمریکای شمالی ،مرکزی و جنوبی رو درس میداد و دربارشون توضیح میداد منم که اصن الهی شکر فکر و روحم یه جایی دیگه بود معلمم فهمیده بود حواسم نیست گفتم یه سوالی چیزی بپرسم که مثلا بدونه حواسم هست با یه حالت متفکرانه و شیک و مجلسی دستمو.بردم بالا و گفتم ببخشید ترامپ رئیس جمهور کدوم قاره بود؟ شمالی یا جنوبی؟ کلا کلاس رفت رو هوا ( میخواین سوال بپرسین قبلش فک کنین یه چی ضایه نگین ):)):)):)):))
 
آخرین ویرایش:

Anaar

کاربر فعال
ارسال‌ها
20
امتیاز
498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
تا حالا چندین بار وقتی سوار تاکسی شدم به جای سلام با روی گشاده برگشتم گفتم خداحافظ!:D
سخته جمع کردنش
اما وانمود می کنم با اونی که بیرونه بودم
و وای از اون روزی که کسی اون طرفا نباشه:-??


منم یه بار صبح ساعت ۶ که داشتم سوار سرویس مدرسه می شدم خیلی با هیجان سوار شدم و اومدم که مثل همیشه با انرژی بگم سلام صبح به خیر همون جوری بلند گفتم بسم الله الرحمن الرحیم!! راننده سرویس مون که قرمز روشو برگردوند راهو گرفت رفت تنها شانسی ک من آوردم این بود که اولین نفر بودم ک سوار می شدم! :))
 

Anaar

کاربر فعال
ارسال‌ها
20
امتیاز
498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
یکی از اقوام کنارم نشسته بود،
منم گوشیم دستم بود طوری ک اونم توو گوشیم بود!!!
اون: عاطی...اینستا داری؟؟
من: نه...ندارم...

از این مکالمه ده ثانیه نگذشت خدا گذاشت توو کاسم!!!
همچین نوتیفای اینستا پشت هم اومدن ک آبرو نموند واسم!!!
واااااااای! این خیلی اتفاق بدیه!!! یه بار من و خواهرم نشسته بودیم... نمیدونم چی شد ک من اومدم مثلن یه تیکه شعر بخونم گفتم :: آخرین برگ سفرنامه ی باران این است ک زمین رنگین است (اینو از یه جا خونده بودم خودمم هنوز نمیدونم از کیه و چیه!) خواهرم هم گفت چ قشنگ از کی بود؟ منم با یه لبخندی گفتم:: خودم گفتم! واقعن به نظرم نمیاد ک ۵ ثانیه گذشت یهو مجری تو یکی از برنامه های شبکه ۴ گفت:: آخرین برگ سفرنامه ی باران این است ک زمین رنگین است... :/ به خدا ۱۰ ثانیه می شد راست شو بهش می گفتم خودم!
 
بالا