خاطرات سوتی‌ها

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,284
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
رفته بودم خونه دوستم با هم درس بخونیم رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون یهو مامانش گف عزیزم منم دارم میرم بیرون شما راحت باشید
اول چند ثانیه سکوت کردم بعد گفتم مرسی :///
واقعا بلد نبودم باید چی بگم و طبق معمول با مرسی جواب دادم:|:-?:))
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
از بزرگترین سوتیاتون میشه به این اشاره کرد که حتی یه داستان خیالی توی ذهنتون نمیسازید و عین جوکی که از تلگرام یا جاهای دیگه خوندینو‌ کپی پیست میکنین.
 

Zeinab04

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
622
امتیاز
3,505
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۷
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
وای اقا این برا دو سال پیشه .
سر عربی هفتم بودیم .. بعد باید ترجمه می کردیم و نمره امتیازی داشت هر گروهی ک زودتر ترجمه کنه
عبارت .. ید الله مع جماعه
انی وی .. عاقا یدفه یکی داد زد ید الله همراه جماعت است .. :)):)):))=))=))
ا لا ن ک دارم می نویسم غش کردم از خنده .. اصن ی وضعی بود=))=))
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
عاخی...
یادش بخیر، ده یازده سال پیش ک این تاپیک تازه تأسیس(!) شده بود و من قبل عضویتم توو سمپادیا، پستای اینجارو میخوندم، چقدر خوب بود، چقدر فعالیتش بالا بود،
مثلاً با خودم میگفتم از اول شروع میکنم همه رو میخونم، ولی هیچوقت تموم نمیشد انقدر ک سرعت پست گذاری بالا بود...
هعی جوانی(کودکی!) کجایی ک‌ یادت بخیر...

اینم ی سوتی از دوران تحصیل:
سر کلاس زیست معلم گفت یکی بیاد پای تخته قلبو بکشه، منم بدو بدو رفتم ک مثلاً بگم خیلی بلدم و اینا، ولی بدو بدو رفتن همانا و گیر کردن پا ب گوشه‌ی سکو و با مخ رفتن توو تخته همان!!!
خدایی نمیدونم دعای خیر(!) کدوم یکی از دوستام بود!!!!
 
آخرین ویرایش:

_SAEED

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
224
امتیاز
2,732
نام مرکز سمپاد
دکتر شهریاری
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
دو تا نقره
در روزی از روز ها
3/4 بچه های کلاس رفته بودن کارگاه. بعد ما چن نفر مونده بودیم. معاونمون اومد گفت ریاضی حل کنین. اما ما حوصله مون سر رفته بود گفتیم چیکار کنیم نکنیم ... تصمیم گرفتیم مافیا بازی کنیم
خب من اولین بارم بود بازی میکردم.
خلاصه ما شدیم ناتاشا. تو فاز شب بودیم که قرار بود یکی رو انتخواب کنم و یواشکی به مدیر بگم.
من حواسم نبود گفتم کیو انتخاب کنم ... خلاصه همه فهمیدن و :)):)):))
 

mitokondry

مرغابی شیطون
ارسال‌ها
403
امتیاز
5,969
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه ایران
رشته دانشگاه
داروسازی
می خواستم برم دستشویی
برقو روشن کردم اما یه دفعه ای ابجیم صدام کرد رفتم جوابشو دادم بعد برگشتم برم ک دیدم برق روشنه
رفتستشوییه؟!
گفت مامان
هیچی اقا ما ی ساعت تو هال نستیم ک مادر گرام از دستشویی بیاد بیرون
اخراش دیگه دیدم نمی تونم تحمل کنم رفتم در زدم گفتم مامان بیا دگ
مامانم اتاق بغل دستشویی بود گفت الان
باز ما ی نیم ساعت صبر کردیم اخر سرم با سگ لرز رفتیم تو حیاط دستشویی
ما اومدیم دیدیم هنوز برق روشنه دگ عصبانی شدم رفتم گفتم مامان مردی؟!!!
ی دفعه مامانم از تو اتاق دراومد
هچی دگ فقط رفتم نشستم به خودم فحش دادم
 

MAHDI.....

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
916
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
والا رفتیم ولی دریغ از برگزیده شدن.......
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
اقتصاد
فقط نمکو ورداری تا ته بریزی تو حلیم بعدش بفهمی شکر بوده......~X(:-?


پ.ن : اگه به بقیه هم گفتین نمکه و ریختن کلا از کادر دوربین خارج شید......
 

omidreza

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
212
امتیاز
1,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1400
سوتی دبیرا ::D
مطالعات " می خواست بگه عذر می خوام تو دهنش نچرخید گفت موز میخوام!:)):))
شیمی " دست کشید رو تخته هوشمند گفت اینم خرابه که گفتیم : نه لمسی نیست. معلم : عه اینجوریه :-?:-?
زیست " این قلب میباشد اگر از جلو نگاه کنیم 2 بطن دارد شما از پشت میبیند که 2 بطن دارد بچه ها : اقا از بالا هم 2 بطن داره:D:))
دبیرستان

منطق " انگشت وسطش رو میاورد روبروی ما میگفت فقط یک درس دادیم تا اینجا ! بچه ها@-)@-)
 

Samin00

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
1,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1400
من همیشه عادت دارم وقتی میخوام برم بیرون اول مانتو بپوشم بعد شلوار امروز هم از اینکه زود آماده شدم و اینا خوش و خرم و با عجله کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون تو کوچه و در خونمونم بستم یهو به خودم اومدم زیر شلواری مامان دوزمو پوشیدم حالا هرچی منم زنگ میزدم مگه کسی باز میکرد هر ماشینی هم رد میشد تا منو میدید میزد زیر خنده. .....خواری از این بدتر :|:)):)):))
 

رنگین کمان

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,005
امتیاز
13,691
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
اردبیل
رشته دانشگاه
علوم آزمایشگاهی
اوایل که اومده بودم سمپادیا می دیدم همه تو بانگا برا هم می نوشتن " دی " منم نمی دونستم یعنی چی فکر می کردم منظورشون همون داداشه :-" تا اینکه دیدم دخترا هم به هم میگن " دی " :-?

نمی دونین که همین اواخر اصلش رو فهمیدم :Oops:
 

DeadEnd

ارسال‌ها
191
امتیاز
2,578
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
:>
وای وای سوتی تاریخی معلم فیزیکمون
من موهام فرفریه برا همین تو فصل الکتریسیته با بادکنک یکی میشم
یه روز معلمم بادکنکو کشید به موهام الکتروسکوپ عددش خیلی زیاد شد بعد یهو گفت واای بچه ها ملیکا چه خوب باردار میکنه:((:((:))=))
بچه ها :=))=))=))
معلم ::|:|:|
من::Oops::Oops::Oops:
 
آخرین ویرایش:

AMIR8181

مسافر قطار سرنوشت
ارسال‌ها
374
امتیاز
4,875
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 2
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1400
اونموقع که کلاس هفتم بودم یه بار زنگ زدم خونه رفیقم بعد مامانش گوشیو برداشت
من از همه جا بیخبرم فکر کردم رفیقمه آخه صداش خیلی شبیه بود،مکالمون به شرح زیر بود:
من:الو سلام علی اکبر چطوری خوبی؟
مامانش:شما دوستش هستی؟علی اکبر الان خونه نیست اومد میگم زنگ بزنه
من:بیا برووو***،خر خودتی مارو گذاشتی سر کار؟
مامانش:پسرم من مادر علی اکبر هستم!!!
و اینجا بود که فهمیدم چه گلی کاشتم و با کلی عذرخواهی گوشی رو قطع کردم:D:D
 

Me ;)

کاربر فعال
ارسال‌ها
43
امتیاز
371
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1400
هفتم بودیم سر کلاس عربی

دانش آموز: النظر الی الوالدان عباده
دبیر:ترجمه کن
_نگاه کردن به چهره پسران عبادته

دبیر: :|:|:eek:
ما: :)):)):D
 

نسیـم

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
سابقه مدیریت فروم
ارسال‌ها
1,443
امتیاز
35,235
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرراز
سال فارغ التحصیلی
98
یه شعری تو فارسی بود که یه قسمتیش این بود :ورت ز دست نیاید چو نخل باش کریم
یه بار دبیر فارسی داشت میخوند اینو بعد من میخواسم بگم هاا حفظم و اینا بعد یه دفعه تو شعره از معلم پیشی گرفتم یه دفعه با صدای بلند گفتم ای کرییییم ! بعد اون معلم فارسی میومد تو کلاس بهم میگفت کریم کی بودی تو ؟
 

هـــدا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
494
امتیاز
10,399
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تربت جام
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
هنر تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
عروسی بود همه جمع شدیم خونه مامان بزرگم که وسایلمونو جم کنیم بریم،ما چند نفر تویه اتاق بودیم که دوتا در داشت و بزرگ خیلی هم شلوغ بود...دختر عموهام داشتن تند تند از خودشون عکس میگرفتن :/// یکیشون یه ژستی گرفت و وقتی عکسشو دید گفت عهههه نیگا کن مثه این زشتای عقده ای افتادم...همه برگشتیم طرف اونا تا عکسو ببینیم یهو زن عموم دید جمع خودمونیه به دخترش گفت اره شبیه اون عمه ترشیدت افتادی...صدای اون یکی در اخر اتاق اومد.برگشتیم دیدیم یکی رفت بیرون از اتاق و لباسش فهمیدیم همون عمم بود بنده خدا.به رو خودشم نیاورد:////
 

Nahal.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
3,047
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1401
با دوستم داشتیم تو پارک ملت جلو شهربازی راه میرفتیم، ( اونجاعم شدیددد شلوغ بوود) بعد دوستم ک کلا استعداد زمین خوردن داره خورد زمییین همون وسط جلو دررر، بعد همونجا چار زانو زد. بعد اومدم دستشو بگیرم بلندش کنم نشد سنگین بووود. نشستم کنارش دوتایی چن ثانیه جلو در چار زانو زده بودیم:)) خیلیم طبیعی:))

دیروز زنگ زدم خونه داییم اینا بعد پسر داییم تلفنو ورداشت من فک کردم داییمه گفدم سلام دایی جون خوبیی؟ اونم شرو کرد حرف زدن خلاصه تا وسطای حرفامون نفهمیدم داییم نیس و باهاش حرف زدم:|
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

Farnaz.p

کاربر جدید
ارسال‌ها
0
امتیاز
651
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
-
+زندگی ممکنه اونطوری که شما فکر میکنید پیش نره.ممکنه خیلی چیزا عوض بشه و حتی سقفی بالا سرتون نباشه.حتی ممکنه تا اخر عمرتون زنده نباشین
:////
 
ارسال‌ها
536
امتیاز
20,388
نام مرکز سمپاد
فرزانگان bnb
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1394
بیماربره صدا می کنه خوشگله
منم با تعجب پاشدم این کیه. حتما از این بیماربرایه مسنه.
یهو دید منو شوکه شد. برگشته با خجالت میگه آقای چیز اینجا نیستن؟
من :آقای کی؟ :))
فک کرده که همکارم امروز شیفته :))
نمی تونستم خنده مو جمع کنم
 
ارسال‌ها
57
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
شهید اژه‌ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
عمران
کلاس مهندسی سیستم بود. دو هفته قبل از عید. میخواستیم هفته بعد رو تعطیل کنیم. استادمون از اونا بود که جوونی رفته بود پدر اساتید استنفورد رو در اورده بود و الان توی سن پیری میخواست پدر دانشجو های بینوا رو در بیاره :/// . خلاصه از ما تمنا و از اون انکار... من که خوابگاهی بودم و استادا باهام خودمونی تر بودن هم وارد جمع معترضین شدم و گفتم شنبه خوابگاهو سم پاشی میکنن جایی برای موندن ندارم. اگه مشکلی نداره براتون همه خوابگاهیا با ساک و چمدون بیان سر کلاس. استاد هم کم نیورد و گفت باشه. من ریختم بهم میخواستم بگم استاد میدونید چقدر بار و بندیله؟ً! چمدون من اینقدر میشه ها! (با دست نشون دادم که بزرگه). اینجا بود که فاجعه رخ داد: زبونم گرفت بجای استفاده از لغت "چمدون"، واژه‌ی "چیز" رو استعمال کردم و جمله‌ای که به صورت تهاجمی و تهدیدآمیز و حق به جانب گفته بودم تبدیل شد به: "استاد میدونید چقدر بار و بندیله؟! چیز من اینقدره ها!"... کلاس که پاشید. دخترا بیشتر از پسرا. استاد هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت اولین دوشنبه‌ی بعد از عید میبینمتون. سر موقع سر کلاس باشید. =))=))=))=))=))=)) بنده خدا میخواست بگه که ترسیده:)):)):)) خیلی آدم باحالی بود. هفته آخر رو بالاخره تعطیل کرد. خدا پدرشو بیامرزه:D
 
بالا