خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

شیمی قرار بود خود بچه ها تصحیح کنن. برگ هرکس دست یکی دیگه بود. ما تو کلاسمون یه نیما داریم، آقا این قیافه دخترونه داره، خوشگلا ! یه خوشگل میگم یه خوشگل میشنوین :)) معلم شیمی میگفت : "برگه فلانی دست کیه؟ برگه فلانی دست کیه؟"

به برگه این رسید گفت : "نیما دست کیه؟ نیما دست کیه؟:)) "
از اون طرف یکی با حالت حسرت جواب داد : "آقا یه زمان دست من بود :( =)))) "
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر خالم ى کار ناشايست انجام داد :-"
خالم جلو شوهر خالم رو به پسرش:
پدر سگ
شوهر خالم: :|
=))
خاله ى من فوشم بلد نيستى آخه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از آشناهای خانوادگی اومده بودن مهمونی :دی
پسرش که 21 سالش بود از این "وای مامانم اینا" بود :))
منم شدیدا دوست داشتم اذیتش کنم :دی
بنده خدا رفته بود دستشویی
مامانش گفت : امیر امیر مامان جان کجایی؟ :دی
من : شاید دهنش پر باشه نتونه جواب بده خب :)) (میوه و اینا آورده بودیم )
امیر بعد از 10 ثانیه وارد اتاق شد :))
مامانش : کجا بودی؟ :دی
امیر : دستشویی!
رفت کنار داداش کوچیکش نشست
داداشش بش گفت : کثیف :)) اون تو چی میخوردی جواب نمیدادی؟ :))))))))))))))))))))
من : >) ها ها =))
خانواده : :-" ;D :))
امیر : :| :| :| :| :| :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم توی مغازه: آقا چای داغ دارید
فروشنده: :o :o والا تاحالا نشنیدم
بعد 5 دقیقه گشتن کاشف به عمل اومد که منظور مامان شکلات داغ بوده
=)) =)) =)) =)) =)) =)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تازه به یه مدرسه جدید انتقالی گرفته بودم
چند روز از حضورم تو مدرسه میگذشت
یه روز بچه های مدرسه دور هم جمع شده بودن و از معلما حرف میزدن
منم خواستم یه چیزی بگم و یه خودی نشون بدم
گفتم بچه ها این معلم ریاضی واقعا مضخرفه
یکی از بچه ها:بابای منو میگی؟ :-L
منم که جا خورده بودم گفتم نه.منظورم معلمه زبانه :-"
دوباره گفت اون هم شوهر خالمه X-(
من :-" :-" :-"
اصن یه وضعی
 
پاسخ : سوتی‌ها

2 3 سال پیش بود،روز معلم با دوستم رفتیم ب یکی از معلما تبریک بگیم بعد من کادوی یکی از معلمایی ک دوستش داشتم دستم بود...
هیچی دیگ رفتیم جلو ، تبریک و روبوسی...و سپس... X_X
معلمه فک کرد کادو واس اونه حالا اون کادو رو گرفته بود دستش میکشید سمتش خودش منم از طرف دیگ میکشیدم ک نگیرتش!خلاصه...اون بکش...من بکش...! ;Dینی آب شدمااااا!
و این چنین بود ک من تا آخر سال سر کلاس فیزیک سرمو بالا نمی آوردم!!! ;)) ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چندروزپیش زنگ فیزیک یکی ازبچه هاازم دستمال کاغذی خواست تامن ازکیفم درآوردم روشوکرده بوداونورمنم برطبق عادت سوت زدم براش که نگاکنه که کل کلاس منفجرشد منم دیگه روم نشدمعلمونگاکنم.
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروزبرده بودنمون برای دفاعی پاگان،منم حوصله این چیزارونداشتم.زنگ اول که کلش خواب بودم،زنگ دوم یه معلم خشن اومدسرمون منم وسط کلاسش گرسنم شدبیسکوییتوکه برداشتم گفت ازکلاس من بروبیرون منم گفتم من جام راحته شمااگه میخوایدبریدبفرماییداونم دیگه هیچی نگفت :-"
زنگ بعدبازوبست کردن اسلحه داشتیم،ماام توگروهمون یه اسلحه برداشتیم،فنره کلنگدنوبرداشتموشروع کردم باش بازی کردن که یهویه میله ازش دراومدبعدفهمیدم کلایه قطعه اشوگم کردم منم یابوآب دادموگفتم ازاول اینطوری بودمعلمه ام یه اسلحه دیگه آورداماکلاش نداشت.بعدکه به همه گفت جمع کنین من و دوستم دلمون میخواس تفنگ بازی کنیم امااسلحه من بدون کلاش...
منم رفتم ازرومیزه معلمه یواشکی یدونه کلاش30تایی برداشتم،فک نمیکردم پرباشه خلاصه تاحواسش نبودکلی بادوستم بازی کردیموبه جایی رسیده بودیم که اسلحه روگذاشته بودم روسره دوستم که معلمه پریدرودستموگفت کلاش پره.خیلی حال دادنزدیک بودمغزه دوستموکتلت کنم وسط زمین ;D
خلاصه دیروزنزدیک بودازپادگان بندازنم بیرون
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کنارتلویزیون نشسته بودم بعدیکی ازمهمونامون گفت زهراخط دوم چی نوشته مجریه جلوش وایستاده بودمنم سرمواین وراون ورمیکردم پشت مردروببینم اصلاحواسم نبودبعدش همه کلی بهم خندیدن :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی شبکه پنج برنامه ی به خانه برمیگردیم,یه قسمت داره به اسم اینجا و اونجا!
بعد مجریِ برنامه میگه:به اینجا و اونجای ما خوش اومدین! =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو اتاقم داشتم درس میخوندم
یهو داداش کوچیکم اومد توو و داشت اذیت میکرد
از اون ور هم بابا و مامانم اومدن نشستن تو اتاقم باهم حرف میزدن!!
گفتم بردارین بچتونو برین.من میخوام درس بخونم! ;D
بعد خواستم به احمد،داداشم، فحش بدم ... گفتم "آتو وا نعلت!" (نعلت به پدرت!) بعد تو فکرم گفتم الان بابام میگه به من توهین میکنه به مامانش نه! و سپس گفتم:"آتو وا دا نعلت ننو وَ دَ نعلت!!" (نعلت به پدر و مادرت!!) ;D
از اون روز به بعد بابام باهام حرف نزده ;D
باور کنین من اصلا قصد توهین به اونا رو نداشتم فقط به احمد فحش میدادم ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمون که داشتیم سیگارشو جا گذاشته بود:
داداشم:سپید بسه دیگه چه قد این روزا زیاد سیگار میکشی :-"
من:آخه پول ندارم شیشه بخرم مجبورم سیگار زیاد بکشم :))
داداشم:خوب بگو :-w کراکو تیراکو...
من:چی؟؟
داداشم:کراک و تیراک دیگه
من:منظورت تریاکه نه :))
داداشم:ا؟خوب من نمدونستم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

این خاطره مربوط به یکی از دوستانه ;D
توی کلاس استاد و بچه ها داشتن راجع به انتخاب گرایشو اینا بحث میکردن.این دوست ما میپره وسط میگه مخابرات خیلی سخته​
استاد:چرا؟ دید مردم بده وگرنه اونقدرام سخت نیس
دوست ما: نه استاد هر کی مخابرات می خونه.دیوونه میشه.کچل میشه.​
استاد: من گرایشم مخابراته :-w X-((در ضمن کچل هم هستن این استاده!)
دوست ما: :-s :-" نه استاد منظور من اونایی بود که گرایششون میدانه خل میشن ;D.شما سیستمید دیگه؟ ;;)
استاد: من میدانم X-( X-( X-(
دوست ما: :-s X_X :-ss :(( :(( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

در مسافرت ب سر میبردیم دسته جمعی داشتیم قدم میزدیم و دوتا از بچه ها جلوتر از ما میدوییدن ;;)
یکی از بچه ها ک تقریبا دو سالشه و ازون یکی کوچیکتره همینطوری ک داشت بازی میکرد جهتو گم کرد و رفت توی حیاط یکی از ویلاها ک درش باز بود :)) یهو دورو برشو نگا کرد گفت اینجا توجاست؟ :-/
ما همه آروین جان بیا بیرون X_X
این بچه ام دوچرخه دیده بود جو زده شده بود ;D
آروین هم چنان ب سوی صاحب ویلا ک درحال کباب درست کردن بود میرفت X_X
اون یکی بچه ام ک بزرگتر بود مثلا رفت توی خونه ک آروینو بیاره خودش موندگار شد :-"
صاحب ویلا: عمو بیا بت کباب بدم ;;)
ما: :-"
دخترخاله ی گرامی بنده مثلا میخواست دیگه بیشتر ضایه بازی نشه رفت جلو گفت بچه ها بیاید تو ;;)
صاحب ویلا: یه نگاه ب جمعیت ما و یه نگاه ب کبابا انداخت :o مگه بازم بچه هست؟ :-s
ما: :-"
دختر خالم: ^#^ نه...چیزه... ینی بچه ها بیاید بیرون :-"
بچه ها: :>
ما: =)) =)) =)) =))
دخترخالم: :|
صاحب ویلا: ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستم مدرسه رو بپیچونم رفتم تو نقطه کور دوربینا وایستادم با گوشیم زنگ زدم خونه
برگشتم دیدم یه نفر جلومه (یه بیکار که بهش میگن قاسمی)
من: ;;)
قاسمی: :-L گوشی آوردی؟
من : نهههه اصلا 8-| :-"
قاسمی : خودم دیدم بده من X-(
من : چیو؟! 8-| 8-| 8-| :-" :-" :-"
قاسمی: میدی یا ب..
یهو یه نفر صداش کرد منم بدوووووووووووووووووووووو
دنبالم گشت اما تاموقع من بیرون مدرسه رسیدم اونم اومد گفت گوشیتتو بده
من: من که تو مدرسه نیستم گوشی بدم ;D
شنبه میترسم گوشی برم :-ss
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها:استاد جزوه ها رو کی تهیه میکنه!؟
آقای فیزیک: من جزوه هامو از خودم تولید میکنم!
بچه ها:قابلیتاتون بالاس! اما چجوری!؟؟

:‏)‏)

و استاد قصه ی ما وقتی منظور را فهمید
ابتدا قرمز و سپس بنفش شد
و دنبال راهی برای آب شدن بود!
 
پاسخ : سوتی‌ها

با پسر خالم نشسته بودم داشتم عکس موتور ماشینارو تو لپ تاپم بهش نشون میدادم پرسید اسب بخاراش کجاست
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با صدف و برمودا حرف ميزدم،خاستم ضرب المثل بگم:از جون مرغ تا شيرادمي زاد-2تاشون منفجر شدن(خداييش شدم مايه خنده برمودا و صدف)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان احمق من بعد از اینکه سرکارش گذاشتیم و اذیتش کردیم تصمیم گرفت بیاد و تلافی کنه!! بعد سریع وارد کلاس شد و یه بنده خدایی رو دید که پشت به کلاس جلوی سطل آشغال ایستاده و دور از جان شما جون میده واسه لگد زدن.بعد این احمق فکر کرده که طعمه رو شکار کرده و یه لگد حسابی زد و فرار کرد بعد از 10 دقیقه دیدیم تو بلند گو مدیر داره اعلام میکنه تو کلاس پیش دانشگاهی یه نفر مستخدم مدرسه رو که در حال تمیز کردن کلاس بوده با لگد زده و فرار کرده.خودش بیاد دفتر چون میدونیم کیه!!!بنده خدا این دوست ابله من هم اومده بود تلافی کنه اما مستخدم بیچاره رو لگد کوب کرده بود.خلاصه یه تعهد حسابی هم ازش گرفتن و ما هم خوشحال و خندان بودیم اون روز
 
Back
بالا