خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

×دوستان خواهش می‎کنم هر خاطره ای رو اینجا ننویسید.
اسم این بخش «سوتی‎ها» هستش، از این به بعد پستای نامربوط پاک می‎شن.
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی دخدره هس تو فرندای فیس بوکم:مشخصاتش:
نام‌مریم/محل تولد کانادا/محل فارغ التحصیلی:انگلیس لندن/محل زندگی:کابل افغانستان/پست هایی ک میده:پیج مشهد و خاطرات پارک ملت/سن:۱۷!!!!

باتشکر از فعالت فراوان این بانویه نمیدونم کجایی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Cristiano Ronaldo :
ی دخدره هس تو فرندای فیس بوکم:مشخصاتش:
نام‌مریم/محل تولد کانادا/محل فارغ التحصیلی:انگلیس لندن/محل زندگی:کابل افغانستان/پست هایی ک میده:پیج مشهد و خاطرات پارک ملت/سن:۱۷!!!!

باتشکر از فعالت فراوان این بانویه نمیدونم کجایی :))
اینجور چیزام آیا سوتی محسوب میشن :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

توصیف رها از یه گل:
وای چ قدر خوشگله ...یه سیخی با دوتا گردالی کنارش....
من :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :| :|
شکیبا :-" :-" :-" :-" :)) :)) :))
رها:هان؟چی شد؟
من:رها :-" :-" :-" :-"
رها:آِ...چه قدر شماها منحرفین...:-"
شکیبا:پس خوشگله؟میخرم برات:-"
رها: [-( [-( [-( [-( :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس زبان معلم پرسید :" چی از درس مونده؟؟؟"
اومدم بگم : " language function "
گفتم: " language fuck tion "

من: :-[
معلممون: =))
بچه ها: :(( (اینا از شدت خنده گریشون گرفته بود!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ماشین داشتیم میرفتیم و رادیو باز بود و یه کارشناسی داشت درمورد جلوگیری از هدر دادن انرژی تو خونه ها صحبت میکرد که:
«خانواده ها وقتی میرن مسافرت یا برای چندین ساعت از خونه خارج میشن بهتره که سیستم گرمایی خونشونو خاموش کنن و قبل از یک ساعت که به خونه برمیگردن اونو روشن کنن.»
یعنی ما وسط مهمونی یا مسافرت بیایم بخاریامونو روشن کنیم بعد بریم و یه ساعت بعد برگردیم خونه؟؟!!! 8-| :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی بده ادم جو گیر شه بخواد یبار تو زندگیش جدی بحرفه بعد توجیه رو بنویسه توجیح :)) :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم:نیازی اون سوال سخته رو حل کرد!
من:نیازی کیه؟؟
_نیازی؟؟؟چرا؟؟همون دختره ک اون دفه گفتم که.....
+اون حلش کرد؟؟ :o
_ن دیوونههههه.....نیایش حلش کرد
(منظورش از نیازی سوالو حل کرد:نیایش سوال ریاضیو حل کرد!)
من: :-L ~X(
دوستم: :)) :-"
نیایش: :(
ریاضی!: :-? :-<
سپیده نیازی!!!!!: ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

من از وسطای ترم یک با دبیر شیمیمون نه حرف میزنم نه نگاهش میکنم کلا بخاطر ی مسائلی
چن روز پیش زنگ کلاس خورده بود من تشنم بود رفتم آب بخورم و چون میترسیدم دبیرمون بیاد سر کلاس کل راهو دویدم
وقتی داشتم برمیگشتم به در سالن ک رسیدم همین دبیر شیمی محترم یدفه اومدن بیرون منم هول شدم به زور یه کاری کردم نخورم بش
بعدم رامو کج کردم رفتم ولی دیدم زشته بش گفتم خسته نباشید
بیچاره تعجب کرده بود
باورش نمیشد کسی ک پنج ماه بش نگاهم نکرده باش حرف زد
تازه جوابم نداد بی ادب
یه روزم با کلی ذوق داشتم میدوییدم ک ب دبیر فیزیکمون بگم بیاد بامون عکس بگیره نتونستم وایسم با صورت خوردم زمین
بدترشم این بود ک نیمی از بدنم تو دفتر آقایون ولو شده بود
اصن روم نمیشد پاشم از جام
این استادا هم گیر داده بودن یکی میگفت خوبی؟
یکی میگفت حواست کجاست؟
یکی میگفت باز این سوزن خورد زمین...خوبه نشکست
کمم نمیارن ماشالا!
اینم روزگاره ما!!!! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امشب داشتم با یکی صحبت میکردم میخواستم بگم ادرس میدم تشریف بیارین درخدمتتون بتشیم گفتم ادرس میدم خدمت برسین :-<
خیلی زشت شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز تو سالن مدرسه با مهشاد و آرزو ولو شده بودیم میحرفیدیم....
یهو یه دختره اومد خیلی جدی از آرزو پرسید:تو اسمت چیه؟
ماهم دیدیم یارو مشکوک میزنه ساکت نگاش کردیم.دختره عصبانی شد گفت:باتوام اسمت چیه؟
منم عصبانی شدم گفتم:پونه،اسمش پونه س.....برو....
یهو نمیدونم کجای مغزم شروع به فعالیت کرد که بلند رو به آرزو گفتم: راستی آرزوووووووووو.....
دراون لحظه:
مهشاد: :( :o
آرزو: :( :o #:-S
من: :-[ ~X( :-s :x
دخترفوضوله: :D :D :))
ودوباره من اینبار درکمااال عصبانیت: توچرا هنوز اینجایی فوضول پررو؟؟؟؟برو دیگه....اه


\:D/ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Wispy!!!! :
امشب داشتم با یکی صحبت میکردم میخواستم بگم ادرس میدم تشریف بیارین درخدمتتون بتشیم گفتم ادرس میدم خدمت برسین :-<
خیلی زشت شد
منم از این گندا زدم! :))

خیلی وقت پیش باید برای انجام کاری به چند تا اداره و سازمان زنگ میزدم ، خیلی خسته بودم و زیاد حرف زده بودم ، خانومی که پشت خط بود داشت برام یه شماره میخوند
من [در حال یادداشت ]: بله ...بله ...ببخشید متوجه نشدم میشه دوباره "عرض کنید" ؟
خانومه [بعد از چند لحظه سکوت معنی‌دار ] : عرض کردم [ با تاکیید روی ض کلمه عرض ] که ...
:))
نفهمیدم چطوری تشکر و خداحافظی کردم ! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

قرار شد من با یه نفر برم پست،نمش شناختمش ، فقط میدونستم کارمند بوده الآنم میره اداره کار؛ ازم پرسید دانشجویی؟
و اینا بعد گفت من بچه مو گذاشتم خونه و ...
بعد صورتش پر بود (ابرو هاش در حد پاچه بزی و اینا :-")
یهو من مثه این خنگا - عه :o مگه ازدواج کردین؟ :o
- :)) :)) صورتمو میگی؟ میخواستم حالت بدم به ابروهام مجبور بودم بزار پرشه
- تا این حد؟
* مثه اینکه تااین حد رو م بلند گفتم :-" :-" :-" :)) :))

* خب چه وضع شه، مگه من علم غیب دارم؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

1)یه المپیاد زیستی داشت از خاطرات تشریح کردنش تعریف میکرد گفت میخواستیم موش رو بیهوش کنیم انداختیمش تو کلرو فروم بیهوش نشد فهمیدیم از تاریخ انقضاش گذشته....منم خیلی ریلکس برگشتم گفتم تاریخ انقضا موش یا کلروفوم؟؟؟

2)ما اول سال که یکی از معلمامون خیلی خوب بود و هر سال واسه ریاضیا بود رو اول سال گذاشتن واسه کلاسای تجربی....هر چی ما اصرار کردیم که واسه ما هم بیارین گفتن نمیشه .ناظممون یه بار برگشت گفت ایشون مشکل جسمی دارن نمیتونن بیان به شما درس بدن :|
منم عصبانی شدم پا شدم گفتم چه مشکل جنسیی دارن که با چهار تا کلاس تجربی میتونن باشن با ما نمیتونن :)) :)) :))
کلا مدیر مدرسمون ویه نفر ازاداره هم اونجا بود.....تا پنج دقیقه همه رو هوا بودن... :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این نیمچه سوتی یکی از حضار بود...
همایش مرتضی جاوید بودم گفت:
به حرفایی که اذیتتون میکنه اهمیت ندین اصن طرف رو آدم حساب نکنین همین جور نیگاش کنین تو دلتون هر چی میخاین بگین بهش بگیم عجب خری هستی. . خیلی گاوی...تو اصن آدم نیستی بعد رو زبون بگین بله بله شما درست میگی
بعد پنج دقیقه نشده بود یکی عصبانی بلند شد گفت آقای جاید این حرفاتون و توصیه هاتون در بحثای روانشناسی تو فلان کتاب هست...
بعد مرتضی جاوید بهش خیره شد گفت:
بله...بله...شما درست میگی...حالا چیکار کنم!!! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سیم شارژرم خراب شده بود از اونجاییم که خیلی به رشته برق علاقه دارم و حتما برق میخونم تو دانشگاه اومدم اینو درستش کنم
سر پلاستیکیشو شکستم مدارشو اوردم بیرون دیدم یکی از اتصالاش قطع شده اینو خیلی شیک و ظریف با ابزار مناسب :-" دور اونجایی که باید اتصال داشته باشه پیچوندم بعد رفتم چسب اوردم که بچسبونمش دیگه از نقطه اتصالش در نیاد.........!! :| :| :| :-ss :-ss اومدم عملیاتو انجام بدم فهمیدم چیکار کردم!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه گروه وایبری داریم ما با یه سری از دوستان :-" بعد امروز از صبح یکم زیادی خلوت بود :-"

من: یه جوری هیچکی حرف نمیزنه انگار همه سر جلسه علوم پایه ن :))
مهسا: عجب حوزه ایه که اینترنتم داره :))
من: اره اره :)) همه آنلاینن :))

چند ساعت بعد:
مهسا: ینی علوم پایه تموم نشد؟ :))
یه بنده خدایی :-" : علوم پایه چیه؟ :))
من: امتحان علوم پایه داشتن همه دیگه :)) از صبح سکوت اختیار کردن :))
بنده خدا: عه رشته های پزشکی؟ امیدوارم موفق باشن همگی. فاطمه، فاضل، نازنین.
من: خودتم هستیا :)) یا علوم پایه دارو رو برداشتن؟! :-?
بنده خدا: علوم پایه ی دارو رو ما که الان نداریم که :)) ترم های بعدی داریم . نمیدونم ترم چند.
من: خب فک کردی علوم پایه پزشکیو ما الان داریم؟! :)) عالی ای :)) بعدشم اخه من ترم دو عم نازنین یک و فاضل چهار! چطور ممکنه ک باهم علوم پایه داشته باشیم؟! :))
بنده خدا: من ناهار نخوردم چون :-" سوتی های منو جدی نگیرین :-" میدونی چرا اشتباه کردم؟ چون یه لحظه دیدم ظاهرا مهسا گفت چه جور حوزه ایه که نت داره و اینا فک کردم مثن شما حوزه بودین. بعد گفتی همه سکوت اختیار کردن فک کردم الان مثلا جلسه بودن و اینا. ذهنم خیلی درگیره کلا :-"


پی نوشت: بنده خدا خیلی اصرار داشت که اسمش فاش نشه. حالا من یکم راهنمایی میکنم شما ببینین خودتون متوجه میشین یانه :-" بنده خدا دکتر نیست داروسازه، دانشگاشون 77 هکتاره، استاد شیمی شونو دوست داره، مدیر محبوب انجمن موسیقی عه، اول اسمشم امین عه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برا درس نقشه کشی هر نفر یه گونیای 45درجه لازم داره
دوستم: من گونیای 45 ندارم.
من: عب نداره گونیای من دوتا زاویه 45 درجه داره یکیشو من استفاده میکنم یکیشو تو :)) :))
 
Back
بالا