خاطرات سوتی‌ها

shadiiii

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
2,694
شهر
میان2اب
دانشگاه
ارومیه-نازلو
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

چندروز پیش به علت خرابی گوشیم مجبورشدم گوشی قدیممیمو روشن کنم
دلمم برا یکی از دوستای قدیمیم تنگ شده بود باکلی ذوق به دوستم اس دادم که سلام خوبی: ;;)
شمارهه:سلام شما؟
من:خاک توسرت الاغ بیشعورمن گوشیمو عوض کردم خطمو که نه الان منو نمیشناسی؟؟
شمارهه:ازدخترایی؟؟
بهش زنگ زدم ج نداد :-"
من:بمیریه فحشی باید پسر باشم ج بدی؟؟2روز تنهات گذاشتم تو خجالت نمیکشی؟؟؟ [-(
شماره: :|
من:کوفت چ غلطی میکنی؟؟باکدوم پسری داری حرف میزینی این موقع شب X-(
انقد عصبی بودم که باز بهش زنگ زدم :D
یه پسری ج داد که کاملا معلوم بود به زور خندشو کنترل کرده
منم خ جدی میگم شما کی باشی؟؟ :-w
پسره: :)) منو نمیشناسی؟؟
من:توکه دوس پسر سابقشی :-" (تازه یادم افتاد اینا که دوست بودن من شماره هر2شونو به یه اسم سیو کرده بودم)
بعدم اومدم توضیح بدم انقد خندیم که خودم خجالت کشیدم X_X
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,584
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

:| چه خرافی!!!

u6ge7h532o95.jpg
 

notebook

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
336
امتیاز
1,897
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

جلو سردر شلوغ بود منم از دور ماشینمونو دیدم (یعنی فک میکردم که دیدم اخه هم رنگش مث مال ما بود هم باربند داشت) خلاصه منم درحالی که عصبانی بودم(چندروز بود دنبال یه نامه بودم ولی هی از این اتاق به اون اتاق میفرستادنم) درماشینو وا کردم و سوار شدم و شروع کردم به دعوا که این زنه بیشعور یه نامه نمیده و ..... و اخرشم گفتم برو دیگه بابا که دراین حین متوجه شدم مرده با حیرت بمن زل زده و منم با سرعت نور از ماشین پیاد شدم و تو افق محو شدم :-"
چند هفته بعدش یادم نیس بحث چی بود ولی یکی از بچه تعریف کرد که بابام گفته عجب( بلانسبت شما )لولی هایی تو دانشگاهتون پیدا میشن و یکی سوار ماشین شده بوده و بدوبیراه میگفته

یعنی من ی خواستم بر تو زمین فقط
 

Mah O_o

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
254
امتیاز
3,509
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : سوتی‌ها

بچه بودم یبار دوستای بابام اومدن خونمون مهمونی
منم هفت هشت سالم بود ی چادر سفید از کمدمامانم برداشتم و سرم کردم و خاستم برم تو پذیرایی
از پله ها میومدم پایین چادره گیر کرد زیر پام با کله اومدم وسط سالن :|

ینی بعدازون هروخ مهمون میومد تند میرفتم ی گوشه مینشستم ک دوباره پخش نشم رو زمین :-??
 

PlusME

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
290
امتیاز
1,492
نام مرکز سمپاد
HeLLi 1
شهر
KerMan
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

داورا نتایج رو داده بودن ما... مام قبل از اینکه نتایج رو روی سایت بزاریم اول زنگ میزدیم میگفتیم شما قبول شدین برا مرحله حضوری
بعد من زنگ زدم گفتم:
سلام فلانی هستم از طرف دبیرخانه همایش علوم پایه باهاتون تماس گرفتم شما مقالتون برا مرحله حضوری انتخاب شده بعد اونور تلفن بنده خدا کلی خوشحالی کرد..
گفتم شما برا مرحله حضوری تشریف میارین؟؟
گفت ""بله تشریف میارم"" :)) ...هیچی دیگه من نمیدونستم چجوری جلو خندمو بگیرم... :D
بعد اینو واسه بچه ها تعریف کردم اونا هم زنگ میزدن بعضیا گفته بودن بله تشریف میاریم :)) :))
خلاصه این آخری به هر کی زنگ میزدیم منتظر بودیم اونی زنگ زده سرخ بشه تا بفهمیم بهههله ایشونم گفته تشریف میاریم =)) =))
یه اپیدمی شده بود بین شرکت کننده هااا.. =P~
البته اشاره نمیکنم.. چن تاشون همین جا تو سمپادیا هستن :-" :-"
 

-zarA-

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
833
امتیاز
6,256
نام مرکز سمپاد
هـنرستانمـوטּ
شهر
اصفهــاטּ
دانشگاه
هنر اصفهــاטּ
رشته دانشگاه
طراحی صنعتـی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتیم از کتابخونه با دوستام‌بر میگشتیم بند کیف من باز شده بود کیفمو گذاشتم رو یه ماشینای کنار خیابون تا بندشو ببندم
همون موقع صدای دزدگیر بلند شد و منو دوستام بدووووو یعنی مثه چی فرار کردیما بعد یه بنده خدایی اومد گفت ببخشید خانم دزدگیر ماشین من بود ک پشته اون ماشینه پارک‌بود :)) اصن بدبخت مونده بود چطوری جلو خندشو بگیره
من :-[
دوستام :-"
اون یاروعه =))
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز استاده داشت حضور غیاب می کرد.
گفت :"نام چی" بعد هیچ کس دست بلند نکرد..استاد دنبال این میگشت که چه جوری اسم رو درست بخونه..
من بلند گفتم استاد "نام جو" نیست؟

بعد یهو با دوستام ترکیدیم چون تو کلاس نامجو نداریم که..اونم بعد 4سال چنین سوتی بدی ...یه حق جو داریم فقط :)) نامجو خواننده ست.

بعد چند تا اسم رسید به تقتی.. باز کسی دست بلند نکرد..این بار دیگه داد نزدم ولی یهو تو دهنم اومد به دوستام جدی گفتم که عمار تفتیه شاید اسم طرف
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : سوتی‌ها

چند تا از دوستام رفته بودن پیتزا بخورن، یه دختری هم تنها نشسته بوده و پیتزا سفارش داده بوده. دختره یک تیکه از پیتزاش می‌خوره و بعد می‌ره بیرون. دوستای ما هم با خوشحالی میرن سر میز دختره و شروع می‌کنن خوردن پیتزاش... چند دقیقه بعد که وسطش بودن دختره برگشته.

دیگه من نمی‌تونم عمق فاجعه رو برسونم؛ واگذار می‌کنم به قوّه‌ی تخیّل‌تون.
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

بنزین کیلویی :)) :))

قضیه ش: خالم زنگ زده بود، گفت چه خبر؟ گفتم جشن داشتیم... جشن چی؟ جشن آخرین روز مدرسه ، یه جورایی فارغ تحصیلی B-)
اون- خب بیا سر بزن
من - نمیصرفه، بنزین کیلویی هزار تومنه :|
- :)) :)) :)) کیلویی؟ فارغ تحصیلم شدی تو ؟ :)) :))
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم زنگ زده غیبتمو موجه کنه مثلا
:یکی از امواتمون فوت کرده...
من: =))
مامانم: (:| برم بخوابم
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,395
امتیاز
22,815
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
پاسخ : سوتی‌ها

بدترین سوتی زندگیم، پنجمین نمایشگاه فرز 3، من انتظامات الکی مثن لیدر

اون: دستشویی مدرستون کجاس؟
من: پایین؛ این غرفه رو دیدید اگه خواستید می ریم و بعدش هم زیست رو می بینیم
- با هم میریم؟ :>
- بله
- یعنی شما هم میاین؟ :D
- بله
- حتا تو دستشویی (<
- بله

- جدی؟ :D
من: چی جدی؟؟؟؟؟؟؟؟ :-??
اون: این که شما با ما میاین دستشویی ....

من:
surprised.gif

من: :-[
من : :(( (البته بعد از رفتن اونا :-" )


جان شما تو فاز نبودم، صرفن چون از صبح خیلی بد الخاق بودم خواستم سر سازگاری داشته باشم هی تایید می کردم ....

پ.ن: اینو بچه ها گفتن بنویسم و گرنه عمرن می نوشتم ....
 

shahriyar.m

کاربر فعال
ارسال‌ها
74
امتیاز
1,731
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

نقطه مشترک دایی و برادر بنده اینه که هر دو گیتار میزنن بعد داییم امشب اومد خونمون رفت اتاق برادرم تا گیتار بزنه
منم داشتم ویژه نامه جام جم واسه عید رو ورق میزدم بعد داییم صدام کرد که شهریار پاشو بیا اینجا
رفتم بعد داییم ی خرده گیتار زد و اینا
که من دیدم وسط یکی از صفحه ها نوشته :شاملو
من: دایی ی اهنگ لایت بزن شعر شاملو بخونم روش
بعد شروع میکنه به زدن
من : اکثر مردم نام مرا به عنوان باز پرس ویژه قتل از طریق روزنامه ها....
داییم : مطمئنی این شعر شاملو ؟ :-?
من:اره بابا بیا نگاه کن
داییم ی نگاه انداخت به مجله: واقعا اینقد خنگی؟ :))
من: چرا؟ :D
داییم: کسی که باش اینجا مصاحبه کردن فامیلیش شاملو ه :))
من: به نظر میرسه که هستم :)) فقط این موضوع رو بین المللی[nb]بین الخانواده ای[/nb] نکن :))
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

طرف میخواست بهم عیدی بده
پولو که آورد سمتم حول شدم گفتم : نمیخاد حالا ، بمونه ...
کم مونده بود بگم قابل نداره ...
 

Reyhaneh Ranaei

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
123
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم تولد دوستم کادو رو بهش دادم مامانش گفت عزیزم چرا زحمت کشیدی!؟
منم ک کللللی رو در وایسی داشتم میخواستم ی جواب محترمانه بگم ک گفتم :مرررررررسی!!!!!
همه داشتن از خنده میترکیدن ...منم با سرعت ب اتاق دوستم شتافتم^-^
 

zizipatala

کاربر فعال
ارسال‌ها
40
امتیاز
68
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
علوم پزشکی سبزوار
رشته دانشگاه
مامایی
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

همین یه ماه پیش ازطرف مدرسه رفتیم نمایشگاه من انقلابی ام
توی مراسم هیچی ازسخنرانی نفهمیدیم که یکدفعه معاون پرورشیمون دستمو گرفت و بلندم کردبرم جلو
هم بلند شدم ازتومیکروفون اعلام کردن ومنم مجبورشدم برم
داشتم میرفتم ازهمه جابی خبر که بهم گفتن بایدیه شعردرمورد حضرت محمدبخونم
منم سریع یه شعروتوذهنم آماده کردم
ازشانس گندم یکی دیگه زودترازمن همون شعروخوند
نوبت به من که رسد یکدفعه همه ی دوربیناو عکاساوفیلمبردارازوم شن رومن
شعرمم که خونده شده بود
هول شدم ولی یکدفعه یادشعرتوکتاب ادبیات افتادم
خوندم:
نام محمد نام جمله انبیاست /چون که نودآیدصدهمپیش ماست
یکدفعه کل سالن رفت روهوا
منم فقط هاج وواج نگاشون می کردم
مجری تشکرکردوجایزموداد
وقتی رفتم نشستم سرجام تازه باحرفای بچه هافهمیدم ماجراازچه قرار بود :))
 
بالا