خاطرات سوتی‌ها

Guymer

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
184
نام مرکز سمپاد
هاشمی‌نژاد 3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1406
روز قبل از اعلام فوت آقای رئیسی بود
داشتیم با خانواده اخبار رو میدیدیم و مجری اخبار چادر سیاه پوشیده بود (طبق معمول، چون همیشه چادری بود)
بعد من به پدرم گفتم چرا این زنه سیاه پوشیده؟ نکنه خودشون میدونن رئیسی مرده ولی خبر نمیدن؟
 

نرگسیوم

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
619
امتیاز
4,105
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرِ هرت
سال فارغ التحصیلی
1406
داشتم مسخره بازی در میاوردم و به یکی می‌گفتم که «نه می‌تونی جام باشی، نه می‌تونی بام باشی، گفتم که در جریان باشی.»
یهو بعد چند ثانیه یه چیزی گفت، خواستم بگم انشاالله شما هم داشته باشی، به جاش گفتم انشاالله شما هم جریان داشته باشی. :-b
 

Fatemeh.g

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
129
امتیاز
1,630
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1407
دیشب که برق رفته بود گوشی ام ۲ درصد شارژ داشت رفتم شارژر رو زدم توی برق و گوشی هم توی شارژ، نمی دونم چرا گوشی ام شارژ نمی شد
 

majn0_0n

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
442
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1408
بعد مدتها رفته بودیم خونه ی پدر بزرگم عموم اینا هم اومدن -حدودا از هشت سالگیم ندیده بودمشون- بعد خب همینطوری که از در اومدن تو از همون جلو شروع کردن به احوالپرسی و اینا
عموم اومد احوالپرسی و اینجورچیزا بعد دختر عموم اومد بعد پسر عموم اومد بعد من همینطوری طبق عادت دستمو اوردم جلو دست بدم دیدم یه حالتی انگار دستشو کشید عقب یه نگاهی کرد به من رد شد
من تا کلی وقت داشتم فکر میکردم چرا و اینا بعد کلی وقت فهمیدم یعنی داشتم به در و دیوار فحش میدادم که چرا اینجوری کردم :))
 

آفتابگردون

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
102
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
سر کلاس دوستم رو برگه واسم نوشت "پیوستگی بلدی؟" منم خیلی گنده نوشتم "نه"
بعد مثلا سریع اونوریش کردم که معلوم نباشه
چند دقیقه بعد همون برگه رو دادم به استادی که هفته پیشش پیوستگی درس داده بود.
 

hypnos

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
826
امتیاز
14,638
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
در انتظار...
اولین بار که رفتم دندونپزشکی و تا الان البته آخرین بار، ۸ سالم بود.
دکتر اومد یه چیزی زد و رفت، من پاشدم برم،گفتم دست شما درد نکنه🤣
گفت بشین بابا فقط بی‌حسیت‌ رو زدم🤣🤣🤣
اونجا بود که هستی‌ام به آتیش کشیده شد🤣
 
ارسال‌ها
1,100
امتیاز
7,316
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
تلگرام
اینستاگرام
مسئول پایه روی کپی زدن بچه ها از رو هم حساس بود هر از گاهی میومد سر کلاس ها میدید


صبح یروزی بود و دوستم داشت تکلیف ها رو از روی گوشی چک میکرد و با احتیاط هم میکرد

من پشت به در کلاس رو نیمکت نشسته بودم ، گفتم مهبد خیالت راحت باشه این عباسی جرئت نداره (مسئول پایه) به تو گیر بده ، همه زدن زیر خنده ، گفتم چی شده ، دیدم پشتم وایستاده گفت عه من جرئت ندارم

منو برد بیرون یه سلام علیک کردیم و همین کارا گفت حله برو کاریم نکرد
 

*100RA*

لنگر انداخته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,937
امتیاز
17,705
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
عمم خونمون بود
مامانم یچیزیو بهم داد (یادم نیست چی بود)
منم با صدای بلند گفتم این چیه آخه به درد عمم میخوره
و آره عمم دو دیقه فقط نگاه میکرد
 

Mojo

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
شـــهـــیـــد بـــهـــشــتــی
شهر
گوشه ای از ایران
سال فارغ التحصیلی
2148
مدال المپیاد
رشته دراز کشیدن طلا
زنگ ریاضی بود امتحان داشتم.
منم گفتم اقا اجازه من برم دستشویی؟گف برو سریع برگرد
منم رفتم کارامو انجام دادم دیدم ای داد بی داد آب قطع بود.
افتابه هم خالی بود.
 
ارسال‌ها
1,100
امتیاز
7,316
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
تلگرام
اینستاگرام
داداشم هول میشه کلمات رو عوضی میگه

اون روز با عشق و علاقههه اومد گفت سینا به المپیاد علاقه مند شدم گفتم چی؟ گفت جنوم گفت چی؟جنوم چیه؟ گفت بابا همینی که ستاره و کهشان رو میبینم دیگه!!!

دیشبم با یه هیجانی کفت سینا باز نری کنسرت مربا بخریا نمیخوریم ما
 

روبیسکو

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
98
امتیاز
410
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
امروز یکی از بزرگترین سوتی های زندگیمو دادم.
خاله دوستم بهش زنگ زد و من خیلی جدی این شکلی بودم که چرا باید خالت چنین اسمی داشته باشه و در کمال زیبایی فهمیدیم کسی که پشتمون وایستاده خالشه...
ایشالا حلال میکنه.. 🫠
نکته جالب این بود اینا 5 دقیقه باهم حرف زدن بدون اینکه بفهمن بغل همن
 

قار

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
624
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1403
یه نفر سر کلاس زیست پرسید خب مگه پرنده پستاندار نیست و انقدر لحنش حق به جانب بود که همه ما پذرفتیم و اینطوری بودیم که خب اوکی بقیه سوالت رو بگو. استاد زیست هم داشت میگفت وااهای وااای موهاش رو کمی کشید و صندلی رو دو دستی گرفت که تعادلش رو از دست نده(سرپا بود)

مامانم گفت فردا مرغ میاد خونه مون براش زهرا درست میکنم.

ما داشتیم فیلم میدیدیم بابام زد اخبار. گفتم جر دریانی که داشتیم نگاه میکردیم؟

الان اصلا حوصله ندارم ئانلود داهَنگ کنم.

گل کاشتن که سخت نیست من دستکش رو کردم سرم و تا قبل غروب همه رو کاشتم.(اینو بابام گفت)

اولیا اومده بودن از تیچر زبانم که خانوم بود درسمو بپرسن، خطابش کردن مِستِر‌

حس خیلی بدی به این یه مورد دارم: سر کلاس شیمی دوازدهم داشتم تمرینای کتاب فصل کاهش و افزایش رو جواب میدادم گفتم فلز x کاهیده شده

یه نفر اومد کردی و فارسی رو توی یه جمله بکار ببره همزمان؛ همگی دنبال کنترل میگشتن یهو ایشون پیدا کرد خواست بگه پیشِ فلانیه ولی گفت لایِ فلانیه. سکوت سنگینی حاکم شد. (کنار به کردی میشه لای)

در خونه رو زدن(از نوع صدای در زدن متوجه شدم) همسایه بالایی مون بود که من خیلی دوستش دارم و براش احترام قائلم، انقدر ذوق زده شدم و هول شدم که موقع باز کردن در، خودمم از اینطرفِ در دوباره در زدم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
 
بالا