خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی پدر گرام ست در دوران جاهلیت ;;)

بابام دوره ی خدمت سربازی کردستان بوده بعد اونجا هم ظاهرا از نظر خدمت سخت بوده و سال های جنگم بوده بعد بابابزرگم به یکی از دوستاشون که دوستش رییس عقیدتی سیاسی بوده ( از قضا (؟) شیخ هم تشریف داشته :-" ) گفته بودن 3 ماه آخر خدمت رو که سرباز رو منطقه آروم میفرستن که کشته نشه بفرستنش گرگان . بعد بابا ـــِ مارو میفرستن گرگان میره تو اتاق ــِ این آقا ــِ که رییس عقیدتی سیاسی بوده بعد کلی تحویل میگیره و میگه میفرستمت کمپ اسرا که خدمت کنی و میتونی آخر ــه هفته ها بری مشهد و این حرفا بعد آخرش از بابام میپرسه :

- خب پسرم بگو ببینم نماز های یومیه چند رکعته ؟ ;;)
بابام : 25 رکعت
- اینو ببرین بیرون از اتاق من بفرستینش همون کردستان تا آخرین روز خدمتشم نگهش دارین که کشته شه X-( (در حالی که روی میز مشت میکوبه :)) )
=))

× پ.ن 1 : بابام میگه حواسش نبوده یک دفعه از دهنش پریده :-" ولی من فک میکنم از خوشحالی زیاد تو حال خودش نبوده :))
× پ.ن 2 : پدر زنده ست ;;) تا آخرین روز خدمتشم همونجا نگهش داشتن :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ب یکی ک باش خیلی صمیمی نبودم و ی کوچولو رو در بایستی داشتم اس دادم ی سوال پرسیدم ، اونم ج داد و آخرش نوشت u؟
منم شاکی شدم قاطی کردم ک دستت درد نکنه و خیلی ممنون واقعا آفرین چ زود از یادمون بردی و .... کلی چیز میز گفتم :-\
بعد اس اومد منظورم این بور شما چ طور ،منظورم این بود شما در این خصوص چیکار کردید ؟
آقا منو میگیییییی داشتم از پشت صفه گوشی قطره قطره آب میشدم X_X X_X X_X X_X X_X
خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه ;D خیلی حس بدی بود خیلییی X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس زبان که می رفتم تو کلاسمون یه زن و شوهر بودن که اسم شوهره مصطفی بود، یکی دیگه از بچه های کلاس هم اسمش مجتبی بود. معلممون همیشه این دوتا رو با هم قاطی می کرد. یه بار به مصطفی نگاه کرد، میخواست بهش بگه که یه متن رو بخونه (وسط حرفش یادش اومد که این مجتبی نیست و مصطفی ـه) گفت:مجتفی بخون!
.
بعد 6 ماه که ما با هم تو یه کلاس بودیم جلسه آخر بود و فاینال. معلم اومد سرکلاس گفت:خب، همه اومدن؟فاینال رو شروع کنیم؟
من گفتم:نه، مجتبی و خانومش هنوز نیومدن!
مجتبی هم نشسته بود دو تا صندلی اونورتر از من یه دفعه جوش آورد بلند شد:مجتبی منم!!!! من مجتبی ام!!! اون مصطفی ـه!!! 6 ماه گذشت هنوز اسم منو یاد نگرفتید؟؟!!!
من :|
مجتبی :-L
معلم و بقیه بچه های کلاس :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چی میگید عاغا؟! سوتی داده نمیدونم کی بنیان خانواده در هاله ای از ابهامه!

شناسنامه عمه و عمومو آوردم خونه مامان بزرگم دارم تاریخ تولدشونو میبینم فهمیدم عمو و عمم 5 ماه تفاوت سنی دارن X_X!
کله فامیل دو روز رو هواست اصن! من به عموم میگم عاغا تا مشخص شدن ماجرا! :-"
نمیشه که!! 9 ماه دوران حاملگیه فقط! :-w
فوش ندیدچرتو پرتم نگید بابابزرگ مرده! :-"

ولی خب آخه یَنی چی!؟ :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی از فامیلامون رفته بودیم بیرون، بعد موقع برگشتن به بچشون (4 سالشه) میگم: خــب خوش گذشت با هم رفتیم بیرون؟ ;;)
بچه (با یه لحن خاصی) : افتـــــــضاح، افـتــــــضاح!
من: چرا خب؟! یعنی بد گذشت؟ :|
- افتضاح یعنی چی؟! :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم توكارگاه ملت دارن ميخونن بيچه اهواز بيچه اهواز...
موندم چه آهنگيه جديد اومده ، چيه...
ديدم امينمه داره ميگه:
If i was
ميخواستم خودكشي كنم...
.
ديشب مامانم داشت مهمان گرامي رو بدرقه ميكرد ، ميگفت بيفرمايين از اين طرف. اونم گفت نه شما بفرمايين :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این اتفاقی ک همین الان افتاد:
داشتم ب دخترداییم اس میدادم نصیحتش میکردم
ی دفعه وسطش داداشش اس میده زهرا چی؟
منم ب اون گفتم بیخیال هیچی
بعدکلی خواهرشوفوش میدم ک چراداده اون خونده
ی مدت بعد
میرم نگامیکنم میبینم اشتباهی ب جای دخترداییم ب پسرداییم اس دادم :-" :-" :-" :-"
بیچاره دخترداییم
شانس اوردم تازه میخواستم ادامش ی چیز دیگه هم بگم اگ گفته بودم دخترداییم بدبخت میشدبعدش ب حسابامنم میرسید
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم از خونه یکی از اقوام میامدیم بیرون بعد صابخونه داشت خوش امد می کرد به خاله ام گفت: ایشالا سال خوبی داشته باشید.
خاله : چشم :-[
خونه یکی دیگه از اقوام. فلانی کجاست؟ من : رفته یه کاری کنه سال خوبی داشته باشه!
:P
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کاس ریاضی معلم کنار یکی از بچه ها وایساده بود داش شلوارش رو بالا می کشید .
بچهِ هم داش با بقل دستیش حرف می زد تو حرفاش گفت نکش حالا این جا!
اقا معلم: :o :-\ !
بعد که فهمید بچهِ با اون نبود
:-اخیش!!
غافل از این که ما داشتیم ماجرا رو تماشا می کردیم!! ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داره با عمه م حرف میزنه: ما که دیشب مزاحمِ شما شدیم، شما کِی مزاحمِ ما میشید؟ ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

بیمارستان بودیم
دکتری که ازش حرف خواهیم زد فامیلمونه معاونت چی چیه!(نمیخوام پز بدما!)
بعد گفت این زنه، شوهرشو کتک زده
بعد حال خودش خراب شده
مرده دستش شکسته
زنش شوک شده!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال دوم راهنمایی که بودیم یه معلم فیزیک داشتیم که هنوز نمی دونس خسوف وکسوف یعنی چی؟!! :))

امسال هم معلم فیزیک مون اومد بگه:که امپر سنج گفت کامپرسنج ما هم هنگ کرده بودیم که حالا کامپر سنج چیه؟! :))

راهنمایی یه نام داشتیم(خ.ملازم!تمام فرزانگانی های1شیراز می شناسنش و حتما یه سوتی جلوش دادن!)هر وقت اسمش رو میاوردی مثل جن جلوت ظاهر می شد ;Dمن یه بار گفتم ملازم بی شعور به خاطر یه چیز الکی نمره انظباط بهم نداده!همون موقع جلوم ظاهر شد و گفت سلام نگار خانم :))قیافه من: X_X :-ss :o

من وقتی دنیا اومدم به طور جالب انگیزی با یه دختر دیگه جامون عوض میشه!(چه جوریش خیلی طولانی حوصلم نمیشه بنویسم!)بعد از1ماه اون یکی دختره یه اتفاقی براش میفته که باید بهش خون میزدن!وقتی از مامان و بابای من خون می گیرن میفهمن که اصلا این دختره مال خودشون نیست!بعد با هزار مکافات بدبختی اون خانواده رو پیدا می کنن ما2تا هم بر می گردیم پیش خانواده هامون! :))

یه بار سر کااس نشسته بودیم معلممون گوشیش زنگ خورد!بعد معلممون به طرف گفت شیری یا اهو؟!من و2تا بغل دستیم گفتیم خر چشه؟! ما: :)) معلم: X-(
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی گل یا پوچ دیدین دست ها رو مشت میکنن و میذارن روی هم و بعد با باز کردن یا نکردن بالایی تغییر میدن جای گل رو؟...
من همیشه توی این مشکل دارم :))
هی سوتی میدم یا جقت مشت هامو باز میکنم در نتیجه می افته یا اینک میخوام برم تو پایینی ولی جقت مشت هام رو میبندم نیفته ی وقت :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمی دونم این سوتیه یا نه
شبکه ی سه اومده یک فیلم به نام نغمه ی نوروز درست کرده که از انیمیشن ها (روز کریسمس) خارجی کپی کرده
خیلی جالبه
الان داره پخش می شه ساعت 8 و نیم است
موضوع پیدا نمی شه اینکار را می کنند
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ح.ب میخواستم بنویسم به به اومدیم دوباره نوشته بودم بع بع اومدیم دوباره!!!!!! :-[!! ;D!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آبجیم دیشب یهو شروع کرد خاطره تعریف کردن ...

میگه :

آره یادته اون شب با شهرزاد رفتیم شهربازی استخر توپ؟ بعد با خاله بزغاله هم رفتیم ماشین بازی؟

ما: =)) =)) =)) =))

آبجیم : :) ^-^ 8-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مدرسه كه رفته بوديم مشهد عصر بحث بود بين بچه ها كه صبح كي بريم حرم...
نفر اول- ميگم تاحالا تا طلوع افتاب نمونديم حرم...امشب 3 بريم تا طلوع...
نفر دوم(به صورت كاملا جدي)- اصلا ساعت دو ميريم كه طلوع رو هم ببينيم!!!
ما- :o :)) :)) =))
تازه جالب اينجاست نفهميد چي گفته!!خب دوست عزيز حالا مشهد طلوع و غروب و اذوناش نيم ساعت سه ربع زودتر اصفهان هس،
اما خداييش ديگه دو بعد نصفه شب خورشيد طلوع نميكنه! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشستیم کلاس فیزیک معلم انتگرال نوشته ماهم بچه دومی چه بدونیم این چیه معلمو مسخره میکنیم که اهه طرف داره کلاس میذاره ببین s رو چه جور مینویسه
یکی از بچه ها اغا ماهم بیایم یه s بنویسیم معلم : :o بچه چهربطی به بحث داره دوستم : اغا خودت داری تمرین s میکنی دیگه. معلم: :-w
کسایی که میدونستن: :)) =)) کسایی که نمیدونستن (یکیش خودم): :-?
دیگه اوضاعی شد کلاس بیچاره از جلسه بعد کلاس نیومد.
:)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دخترخالم شیرینیشو فوت کرد لیوان چاییشو گاز گرف :))
 
Back
بالا