نوشته های آزاد

YaYa

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
170
امتیاز
2,218
نام مرکز سمپاد
FRZ1
پاسخ : نوشته های آزاد

جرم من به آغوش کشیدن چون تویی بود که روزی دیوانه خطابم کرد.....
اما بر خود مگیر....مخاطب من مدت هاست که دیگر تو نیستی، روی سخنم با چهره ایست که پرسشگرانه از قاب آینه مرا مینگرد!
 

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : شخصی نوشته ها

از او می نویسم

از او مینویسم از او که عطر وجودش در تمام صحنه های زندگی ام جاری است از او مینوسم ...

او که ردپای حضورش در تمام سلولهایم باقی است ...از او برای او می نویسم

هر روز صبح به این امید بیدار میشوم که باز بودنش را لمس کنم

اما اونیست نه زیر باران در حیاط و نه در سایه ی درختی که کاشت در هیچ جای خانه نیست

و همه جای خانه او را کم دارد

حالا دیگر از همه چیز یکی کم است از بشقاب و لیوان و قاشق و چنگال از همه چیز .... یکی کم شد ....

ما همه او را کم داریم

او نیست و نبودنش را می فهمم ... از اتاقش که پر از تهی است میفهمم...

و از صدای باد که در تمام خانه میپیچد او نیست هیچ جای خانه نیست ...

حتما در همسایگی فرشته ای است ....

آن شب باور کردم که دیگر او را ندارم آن شب که پدر میگفت : مامان دیگر هیچ وقت نیست ....

او نیست در هیچ جای خانه نیست و تمام خانه او را میخواهد

× این ُ یه جای دیگه هم گذاشتم ولی خیلی دلم میخواست این ُ اینجا هم بنویسم
 

ShiNinG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
4,247
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
پاسخ : نوشته های آزاد

+ دیشب از آن شب ها بود . از آن شب ها که هیچ کس را نمی خواهی ... از آن شب ها که هیچ بنی بشری آرامت نمی کند ... از آن شب ها که فقط خودش را می خواهی ... دوست داری امشب را فقط با او صبح کنی ! دوست داری برای یک شب هم که شده زیاده خواهی کنی از درگاهش و به جای تمام بیخودی های زمینی ، به جای تمام خواسته های انسانی اَت ، خودش را از درگاهش بخواهی ... حتماً شما هم از این شب ها داشته اید ! دیشب را ، تمامش را کنارم بود ... نوازشم کرد ... لوسم کرد حتی !! دیشب از او ، خوشبختیم را خواستم ... لبخند حقیقی اَم را خواستم . حال هر کجای ِ این کره ی خاکی باشد ! گفتم خدایا ، خوشبختیم اگر در زیر ِ خاک ، اگر در یک کلبه ی درختی ، اگر روی خاک کویر باشد ... بدستش خواهم آورد ... گفتم خدای بزرگ و توانا ، کمکم کن که به اندازه ی توانم از شاخه های درخت زندگی ، میوه برچینم ... قسم خوردم که فراموشش نکنم ... قسم خوردم که رهایش نکنم ... گفتم خدایا ، نمی خواهم خوشبختی ِ کس دیگری را تصاحب کنم . نمی خواهم به خاطر شادمانی اَم اشک در چشم ِ بنده ی تو حلقه زند ... گفتم من از تو ... یاری اَت را می خواهم ... نگاهت را ، هرچند که همیشه داشته اَم ... گفتم من خوشبخت خواهم بود ... و از تو می خواهم که همراهم باشی ... از تو می خواهم این بنده ی ناتوانت را یاری کنی ، که خوشبختی اَش به گناه ، و نیازش به هوس آلوده نباشد ...

دیشب ، از آن شب ها بود ...
 

Darya1995

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4 کرج
شهر
کرج
بدون موضوع

جغد به خدا گفت :
خدایا! چرا انسان هایت مرا و آواز هایم را دوست ندارند؟
خدا گفت :
آواز های تو بوی دل کندن می دهد و انسان ها عاشق دل بستن هستند ; دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ.
تو مرغ تماشا و اندیشه ای و آن کس که میبیند ومی اندیشد به هیچ چیز دل نمی بندد جز به دل نبستن.
اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ...
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : نوشته های آزاد

صدای شب,سکوت تلخ افکارمومیشکنه ویه مشت واژه ی سردرگم ازاعماق وجودم بیرون میریزه....واسه ی چی؟ واسه ی کی؟
حتی خودم هم نمیدونم چشم های چه کسی به خوندن احساسم دچارمیشه....مریضه نگاه عشق شدم با دستانی خالی ازدروغ ودورویی,دیوانه ی صوت بودن باچشم هایی که هیچگاه غروررانفهمید....
باصدای لرزان التماس نامه ام رامینویسم وبی آنکه به جوابی دل خوش کنم به انتهای بودن هاسفر میکنم وفراموش میشوم....
.
.
.
چقدراینجاسوت وکوره.....آروم....
 

ali.Holmes

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
347
امتیاز
561
نام مرکز سمپاد
علامه حلي
شهر
كرمان
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
پاسخ : شخصی نوشته ها

خواهرکوچک فلسطینی من!
منو ببخش
منو ببخش که از جنگ ایران و اسراییل
برای من
حسرت چند روزه surface مانده
اما
برای تو
حسرت همیشگی مادرت.......
 

SE7EN.7

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
744
نام مرکز سمپاد
حلی II
شهر
TEHRAN
مدال المپیاد
ریاضی میخوندم!!یادش بخیییر!!!
دانشگاه
هرجا قسمت شه!!!!!
رشته دانشگاه
پزشکی!
پاسخ : نوشته های آزاد

از رو برگرداندن دیگران نگران نباش...تا وقتی نگاه خدا رو به توست. :)
 

femia

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
19
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
دانشگاه
تهران ان شا الله
رشته دانشگاه
داروسازی ان شالله
پاسخ : نوشته های آزاد

بزرگترین درد زندگی این نیست که سرمایه ات را از دست بدهی یا فرزندانت را
بزرگترین درد زندگی این نیست که خانه ات در برابر چشمانت در آتش بسوزد
بزرگترین درد زندگی این نیست که بارها و بارها در امتحانات مدرسه مردود شوی
بزرگترین درد زندگی هیچ کدام از اینها نیست....
یزگترین درد زندگی این است که بفهمی چقدر تنهایی....وحشتناک ترین روز زندگی روزی ست که بفهمی همه آدم های اطرافت تو را هرگز نخواسته اند و هنوز هم نمی خواهند.....
روزی که بفهمی آنها انسان هایی پستی هستند که برایشان تفاوتی ندارد که تو.بگویی یا نه نگویی.....باشی یا نباشی.....بخندی یا نخندی....
آری......... بزرگترین درد زندگی در کنار همه بودن و بی همه بودن است...
 

Dark Eagle

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
403
امتیاز
660
نام مرکز سمپاد
helli 2
شهر
Tehran
مدال المپیاد
کامپیوتر
پاسخ : نوشته های آزاد

اگر کاری رو یه نفر تونسته انجام بده پس تو هم میتونی و اگر تا حالا کسی انجامش نداده تو میتونی اولین نفر باشی. <D=
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

قطره اشکی سرازیر شد
با قطار رویاهایم مرز دنیا وخیالاتم را پیمود
وحالا او اینجاست
درست درمیان حقیقت،
درست میان رنگ های نامرئی،
در آغوش روشنایی دورغین،
ودرست درقلب قلبهای سنگی.
خورشید اینجاست
اما او در تاریکی مطلق به سر میبرد
ساعت هاست به دنبال راهی ست برای بازگشت به خیالاتم
قطار رویایم کار نمیکند...
چاره ای نیست...باید تا شب منتظر ماند.
شب شد ومهتاب بر قلب ها تابید
قظار آماده ی حرکت است
اما افسوس....ساعت هاست مسافر بی صبر ما خود را به آغوش باد سپرده...
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

سکوتی در درونم فریادمی زند...
سکوت، باصدایی گرفته تورامی خواند...
سکوت، با پایی زخمی،باشمعی به دست،در راهروی تاریک قلبم قدم می گذارد.
پاییز قلبم وزیدن می گیرد و...
و شمع سکوت را می رباید.
و سکوت،گم می شود...
 

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : نوشته های آزاد

مدتی ست هر شب روی افکارمان خوابمان میبرد به جای بالشت و متکا..!
هیچ هم اعتراض نمیکنیم که این بالشت افکار انقدر بلند شده که دیگر هر شب نشسته میخوابیم تا صبح!!!
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

برای تو می نویسم
برای تو ای بوی آشنا
ای که نفسهایت همسایه ی نفسهایم
برای تومی نویسم،برای توکه موهایم زنجیر داغی بود برگردنت.و موهای تو انگشتری آتشین لابه لای انگشتانم
برای تو ای احساس شیرین لمس،چون احساس نابینا در لمس عشق
می نویسم برای تو...می نویسم از زبان لبان خون آلودم
از زبان عرق های اندوه تن یخ بسته ام
از زبان اشک های پنهانم
و از زبان تصویر آیینه مقابلم:تصویری از دو دریاچه باقایقی شکسته در میان دشت بابونه
می نویسم...که...ای بوی آشنا،ای حقیقت شیرین،ای احساس مبهم...
نگاه کن
به عشقت خیره شو
به جسمی خسته در طلب مستی...
و سایه ام که به دنبال سایه ات خم می شود...درحسرت بوسه ای آتشین برموهای سرد شده...
بی شک امشب باز از سردی ات دود خواهم شد...
و تو در کمال آرامش، گذر دودم را در مهتاب تماشاخواهی کرد...
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : نوشته های آزاد

-اعتـراض دارم جنـاب قاضی ، اعتـراض!
مـن متهّـم نیستـم
مـن تنهـا فرامـوش کـرده بـودم روی غـرورم برچسـب بزنـم " شکستنـی است " .
نمیـدانم چه کسـی آن را شکسـت
نمیـدانم چـرا اینگـونه ریـز ریـز شد و خـرده هایـش قلـبـم را دریـد ،
و قلبـی که قلب نبـود ، شـده بود یک زنـدان بی در رو برای احساسـاتم ، پـاره پـاره شـد .
مـن متهّـم نیستـم !
مـن فقط فراموش کرده بودم روی غرورم بنویسـم "شکستنی است"، شکست، در قلبم فر روفت، قلبـم پاره شـد و احساسات گریختنـد ،
احسـاسـات بیـرحمم بودنـد که انتقـام اسارتشـان را از شرم بیچـاره گرفتنـد ، که شرم بیگنـاهـم را کشتنـد.
مـن همـدست آنهـا نبـودم ، مـن متهّم نیستـم.
-اعتراض دارم جناب، اعتـراض ...
 

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : نوشته های آزاد

ما خیلی خوب میدانیم که هر روز صبح باید اخترک ذهنمان را از بائوباب ها پاک کنیم....قبل از اینکه همه ی آن را در بر بگیرند و همه چیز خراب شود..

چیزی که ما نمیدانیم.. این است که چگونه بائوباب ها را از گل سرخ تشخیص دهیم؟؟؟؟؟؟؟!!؟؟؟؟؟؟
 
  • لایک
امتیازات: sh-sh

senator-1

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
213
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی تبریز
شهر
تبریز - تهران
سال فارغ التحصیلی
91
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
تلگرام
پاسخ : نوشته های آزاد

واقعيتهاى روزگار ما
• ما اكنون ساختمانهاى بلندترى داريم اما سقف تحمل مان كوتاهتر شده است.
• جاده هاى پهن ترى داريم اما ديدگاهمان باريكتر شده است.
• بيشتر خرج مي كنيم ولى كمتر به دست مي آوريم.
• بيشتر از سابق خريد مي كنيم ولى شادى كمترى نصيب مان ميشود.
• خانه هاى بزرگترى داريم با خانواده هاى كوچكتر.
• راحتى بيشترى داريم ولى وقت كمتر.
• درجات تحصيلى بالاترى كسب مي كنيم ولى فهم و ذوقمان پائين تر آمده است.
• دانش بيشترى داريم ولى قدرت تشخيص كمتر.
• تجربه بيشترى داريم ولى مشكلاتمان هم بيشتر شده است.
• بيشتر از سابق دارو مي خوريم ولى سلامتى كمترى داريم.
• نوشيدنى زياد مي خوريم، سيگار زياد مي كشيم، بي پروا خرج مي كنيم، بسيار كم مي خنديم، با سرعت زياد رانندگى مي كنيم، زود عصبانى مي شويم، شبها دير مي خوابيم، صبحها خسته از خواب بيدار مي شويم، بسيار كم مي خوانيم، بسيار زياد تلويزيون تماشا مي كنيم و به ندرت دعا مي كنيم.
• مقدار چيزهايى كه در اختيار داريم بسيار بيشتر از سابق است ولى ارزش خود ما كمتر شده است.
• بيشتر حرف مي زنيم و كمتر فكر مي كنيم.
• كمتر عشق مي ورزيم و بيشتر نفرت داريم.
• ياد گرفته ايم چگونه زندگى را بگذرانيم ولى نمي دانيم چگونه زندگى را بسازيم.
• ما سالهاى زندگيمان را افزايش داده ايم ولى زندگى سالهايمان كاهش يافته است.
• ما تا ماه مي رويم و بر مي گرديم ولى از كوچه رد نمي شويم تا به همسايه جديدمان سرى بزنيم.
• كارهاى بزرگترى انجام داده ايم ولى نه بهتر.
• اتم را شكافته ايم ولى پيشداوري هايمان دست نخورده باقى مانده اند.
• بيشتر برنامه ريزى مي كنيم و كمتر كار.
• هميشه عجله داريم و كمتر صبر مي كنيم.
• كامپيوترهاى بيشترى مي سازيم و اطلاعات بيشترى در آنها نگاهدارى مي كنيم ولى ارتباطمان با همديگر كمتر و كمتر شده است.
• با سيستم تغذيه اى كه داريم، چاقتر از سابق شده ايم ولى شخصيت مان نحيفتر و لاغرتر شده است.
• حالا زن و مرد هر دو كار مي كنند و درآمد خانواده بيشتر شده است ولى ميزان طلاق هم افزايش يافته است . خانه هاشيكتر ولى خانواده ها كوچكتر و شكسته تر.
 

seulfille

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
1,845
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
پاسخ : نوشته های آزاد

((جنگ بین دوعنصر درونم که یکیشان خواهان سوزاندن آلونک امیدم و دیگری خواهان ساختنش است،من را به نابودی میبرد...مگر نه اینکه جنگ همراه نابودیست؟
آهای تویی که مرا میبینی،لبخندم را باور نکن که از درد است،تو نیستی هنگامی که درد امانم را بریده و بارانی از ابر چشمهایم شروع به باریدن میکند...آن هم چه بارانی!
اخمم را باور نکن که تقلید کار آدمهاست...برای تو تا باور کنی هنوز به مسائل اهمیت میدهم
جنگ من،من را به ویرانی کشانده،ویرانه که دیگر چیزی ندارد مگر اینکه دورتا دورش دیواری بسازی محکم و رویش را با تظاهر رنگ آبادی بزنی تا اگر کسی دید دمی در کنار آبادیی که ساختی بنشیند...مگر جز این است که آدمها از ویرانه بیزارند و برای نشستن جایی آباد را میپسندند؟
پس...پس برای تظاهر از من خرده نگیر...درست است ویرانم اما ویرانه روزی آباد بوده و آمدن آدمها را به خود دیده،به آن خو گرفته... تو ،به آبادی ساختگیم بیا باشد که ویرانتر نشوم...))
اینها را نوشت،صورتش خیس ِخیس شده بود...بلند شد و نفس عمیقی کشید آبی به صورتش زد و روی میزش نوشته های قبلی را دید،یادش آمد چقدر به امید رسیدن به امیدهایش نوشته و یادش آمد که هنوز هیچ تغییری ایجاد نشده...دلش پیچید،ویرانتر شده بود...
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

جنگ بین احساس و عقل بالا گرفته
ماه شب های تنهایی ام لباس های ضدگلوله به احساس می فروشد
و احساس با پول هایی که از سود فروختن اشک هایم به دست آورده برای همه ی سربازانش لباس جنگی و اسلحه می خرد
سپاهیان عقل یک به یک جلوی چشمانم جان می دهند...
 

Naz Girl

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
104
نام مرکز سمپاد
frzn2
شهر
Mashad
دانشگاه
khoda bkhad tehran
رشته دانشگاه
Vekalat
پاسخ : نوشته های آزاد

عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . .
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

یک روز بی عشق:
خورشید با خواب های آشفته ام طلوع می کند و هزاران بلبل طلایی برای بیدارکردن به سویم روانه می کند
خمیازه های خسته و سردردهای کشنده همراه همیشگی استکان چای سفره است
سردردهارا به همراه شکر داخل استکان چای می ریزم...به سرعت محو می شوند
چشم هایم را می سوزانم تا چندین ساعت برای خنک شدن باز بمانند
لب هایم راطوری به هم میدوزم تا کوچکترین شادی قادر به پاره کردنشان نباشد
پاهایم را کوک میکنم تا همان مسیرهای هرروز را طی کنند
قلبم را میشکنم تا درقلب مردم راحت تر جابگیرد...
مهتاب که می آید،چشمان درمانده ام آنقدر خسته و خنک هستند که بی اختیار ازهوش می روند
لحاف خواب های آشفته را رویشان پهن میکنم...
 
بالا