نوشته های آزاد

.!؟

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
798
امتیاز
5,565
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
کرمان
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
معماري
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

1/باز هم ستاره ي دنباله دار از وسط اسمان عبور ميكند!همه داد ميزنند :بچه ها يه ارزو...!!زود باشين!الان ميره...
و من باز هم هيچ چيز نميگويم!حتي در دلم!
براورده كه نميشود پس چرا بيخود ستاره را معذّب كنم!؟!....


2/ دفتر چه هايم را ورق ميزنم!يك برگه ي باران خورده لاي دفترم...دفترچه را ورق نميزنم...
 

negar.mr

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,597
امتیاز
4,605
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ٢
شهر
اهواز
دانشگاه
علوم پزشكي فسا
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

گفتي برو! زندگيم به تو هيج مربوط نيست!
فرياد زدي و گفتي برو، تنهايم بگذار!
رفتم بي آنكه اشك بريزم...
سوختن ياراي اشك ريختن نميدهد!
رفتم و ديگر حتي ميترسم صدايت كنم.
برايت سلام ميفرستم؛ با تكان دستانم...
 

lovely_mahsa

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
529
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

امرور هم روزیست مثل روزهای دگرم و تنها فرقش این است که
امروز بدتر از دیروز است و دیروز بدتر از روز قبل بود
درست 24 روز از آخرین لبخندم میگذرد اری او هم به دنبالش رفت
جلوی چشمشم اما انگار دیگر مرا نمیبیند.این دیگر چه بازیست چشم میگذاری پس بگذار من پنهان شوم
و چند روزیت که من در خود پنهانم.
 

AUGUST II_PRINCE OF SAMPA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,126
امتیاز
1,906
نام مرکز سمپاد
ﻫﺎﺷﻤﯽ ﻧﮋﺍﺩ II
شهر
ﻣﺸﻬﺪ
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها


آه ای قلب کوچکم دوام بیاور، زیرا که سیل اشک ها بسیار بی رحمند
بی رحم تر از آنکه فکر آبروی تو را بکنند
آن ها مشتی خودخواهند که فقط فکر رهایی و ریختن خود هستند
حالا به هر قیمتی شده
به قیمت شکستن قلبت،به قیمت جریحه دار کردن احساساتت،بقیمت سلب امنیتت یا بقیمت از دست دادن عزیزانت
آری آنها مشتی بی رحمو خودخواه بیش نیستند
فقط همینندو بس
حرامزاده هایی که شاید فقط لایق ریختن باشند
قلب کوچکم دوام بیاور
نگذار به اهداف پلیدشان دست یابند، در مقابل ریختنشان مقاومت کن
اشک های بد ذات،رهایم کنید
قلب کوچک من تحمل شمارا ندارد
چرا اینگونه بی رحم ضربه میزنید
اشک فقط لایق ریختند
نباید به آنها ارزشی برای حفظ کردن داد
من اشکی نمیریزم
 
ارسال‌ها
1,902
امتیاز
14,084
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعــباس
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

با چشم های وقیحت به من خیره میشوی
دروغ نگو
وقتی که به جوک هایم نمیخندی
وقی که نمیپرسی : محمد، خوبی ؟
و فقط یک جمله را حفظ کرده ای : دوستت دارم
حرمت میشکنی
دردم میگیرد !
 

جام طلا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
524
امتیاز
581
نام مرکز سمپاد
فرزانگان اهواز
شهر
اهواز
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

یه روز یه نفرگفتمی:
نه کار تو نیست بی شک... دل نوشتن از تو برنمی آید... تو که همیشه سخت بودی... خشن...بی احساس... نامهربان...اهل درس و کتاب ...نه بی شک کار تو نیست ... مردش نیستی ...بی شک...
گفتمش:
آری تو راست میگویی... آنچه که میگویی بودم ولی اشتباه تو این است که فکر نکردی من نیز ممکن است تغییر کنم
راست میگویی... آن زمان که درب عقل باز کرده بودم و درب دل بسته ...از دل نوشتن کار من نبود... مردش نبودم...ولی
حالا که درب عقل نیمه باز کردم و درب دل باز ... توانم از دل نویسم...نه به زیبایی تو مسلما ...ولی به اندازه خودم... انصاف نیست که بگی نتوانم ... کار من نیست... مردش نیستم... مگر همه از اول مرد هر کاری بودن... بودن؟
 

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

تو تنهایی...
یادت می آید کبوتر ها را رها می کردی؟؟؟و ما هر دو می خواندیم:کبوتر باید پرواز کند تا آزادی مفهومی داشته باشد!
قول یک شالیزار را داده بودی و خانه ای چوبی که همه اش بوی گل می داد و جنوبش به دریا ختم می شد و شمالش به شالیزار.غربش به جنگل و شرقش به جاده ها ی خاکی!
چقدر همه چیز سریع فراموشت می شود!
تو تنهایی، من این را می فهمم!
منحنی ها را دوست ندارم!منحنی ها به جبر محاسبات هم که شده گاهی وقت ها بر می گردند سر همان خانه ی اول!و این یعنی تکرار!تکرار یعنی وابستگی و وابستگی یعنی پایان رهایی!
بادها!منحنی های طبیعت!نمی دانم!با این بخش وجودم به تناقض رسیده ام!بادِ مسافر یا بادِ منحنی؟؟؟ این بی عدالتی ست که آدم بین تناقضاتی که خودش می سازد گیر کند!
من تنهایم!
تو تنهایی !
جای خالی خاطره ها را با چه پر خواهی کرد؟جای آن همه خاطره و جای آن همه بارانی که زیرش دو نفری عمو زنجیر باف بازی می کردیم ، زیر کدام چتر خواهی رفت!?
به من بگو!دیگر جای پاهایت را چه کسی ...؟!
آه!تو تنهایی من این را می فهمم!
این اواخر دیگر دلم برایت تنگ نمی شود!سخت است.باورت نمی شود!باورم نمی شود !
باور خیلی چیزها سخت است.این که من تنها بمانم اما ساده ترین اتفاق دنیاست.ساده ی ساده!مثل آب خوردن.این را خوب باورت می شود مگر نه؟!
من چگونه تنهایی باغ های گل سرخ را پیدا کنم؟من نمی توانم تا مرز افسانه ها پیش بروم.بفهم!من چگونه تا افق ها سفر کنم!قایقمان را نیمه کاره رها کرده ای!هیچ کس به خوبی تو نمی توانست ...نه نمی توانست!تو یگانه بودی!
باشد.فرض که خودم تنهایی همه ی دنیا را سفر کنم اما تو را چه کنم؟آخر تو تنهایی...
تو تنهایی!بفهم!
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

از این دیدار متنفرم!بند بند وجودم تحقیر می شود.

او با جوانی و غرورش و من... پیر تر و عاجز تر از همیـشه ، ساکت تر از او ، باید در مقابلش بایستم...

تنهـا کسی است که مرا میبینـد... تنها کسی هستم که او را نمیبینـد.

سنگینی نگاه هایش حقارتم را دوچندان دردناک می کند.

-دیگر کافیسـت...

به آسانی اصابت یک مشت و خرد شدن یک آینه تنهایم می گذارد!

این بار به تصمیمم اطمینان دارم. ادامه ی راه را بدون او و نگاه هایش طی میکنم.

-و هر چیز دیگری که یادم بیاورد چه زود شکسته ام ...

تا طی کردن فاصله ی بین 16 تا 60...

یا حداقل تا وقتی که دوباره به آینه نگاه نکرده ام . ...
 

HTC

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
790
امتیاز
1,021
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
دانشگاه
رشت
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

خیلی سعی کرد بفهمد بعضی ها روزها چرا واقعی نیستند ، اما نفهمید ! یا لا اقل تا حالا که نفهمیده است ! از خواب که بیدار می شد همه چیز لوله پیچ شده بود توی هاله ای یا حوله ای از نا واقعیت و توهم ! انگار که رنگ و تصویر دنیا موج بردارد مدام ! آدم هایی که همیشه توی زندگی اش پرسه می زدند ناگه غریبه می شدند و ناشناس ! آدم هایی که هرگز توی زندگی اش پرسه نزده بودند آن قدر بی اهمیت می شد از راه رسیدنشان ، که گویی همیشه ی خدا بوده اند ! سعی می کرد برای اینکه باورش شود نمرده است هنوز ، به یک چیزی ــ هر چیزی که شد ــ فکر کند اما فکرها ، دورش می زدند و در می رفتند ! خیلی سعی کرد بفهمد چه به سر سیستم ذهنی اش می آید که این همه بی نمک می شود خودش برای خودش گاهی ، تا حالا که نفهمیده است چرا ، از این به بعد هم نمی فهمد ، از آن جایی که من غیب می گویم !
 

no one

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
818
امتیاز
1,525
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اورمیه
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

شاید باید در سیاهی های شب به دنبال او بگردم... می گویند شب تاریک است ولی و روشنایی در تاریکی معلوم میشود و نه دور روشنایی! چرا که نور، نور را میکشد! ولی تاریکی از پس نور بر نمی آید
و شاید در میان انبوه خاطرات باید به دنبالش باشم نه در آینده ای که "خواننده" می داند و نه من... چرا که آینده خوابی است که می آید ولی گذشته واقعیتی است که رفته
و ...
و شاید باید روبرویش بایستم و در چشمانش خیره شوم و بگیوم با تمام وجودم "دوستت دارم" ای دوست داشتنی ترین هستی من!... چرا که فقط اوست که باعث زدن تپش های قلبم میشود!
 

negar.mr

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,597
امتیاز
4,605
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ٢
شهر
اهواز
دانشگاه
علوم پزشكي فسا
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

صفحه هاي سفيد، عاشقانه سياه ميشوند وقطره هاي اشك درميانشان مغرورانه خود نمايي ميكنند...
متاسفم كه نوشته ام را به پايان نميرسانم...
قول داده ام ديگر از سياهي ها ننويسم...!
‏ ‏:((
 

فـ ـاطـ ـ يما!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,736
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مش‍‌هد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
هنر اصفهان
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

چقدر دلتنگ مي شوم وقتي صدايت از پشت ديوار خانه يمان ديگر به گوش نمي رسد...
سال هاست منتظرم كه دوباره برگردي ....
مدت هاست كه انتظار نوازش مي كشم....
آن عاشقانه هاي يواشكي ِ شبانه ، نگاه هاي گرم بالاي ديوار...
آه...كاش مي دانستم تورا ميان كدام خاك در كدام مرز جا گذاشته ام!
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

ببخشید که خیلی ربطی به شخصی نوشته ها نداره.اما جایِ دیگه ای براش پیدا نکردم.


"...و ديدم كه تنها «خسي» است و به «ميقات» آمده است و نه «كسي» و به «ميعادي». و ديدم كه «وقت» ‌ابديت است، يعني اقيانوس زمان. و «ميقات» در هر لحظه‌اي. و هر جا. و تنها با خويش. چرا كه «ميعاد» جاي ديدار تست با ديگري. اما «ميقات» زمان همان ديدار است و تنها با «خويشتن»"
----------------------
هر آدمی جاده ای دارد.جاده ها آدم را می کشانند به سمتِ مقصد. جاده ی من هم این بار من را کشانده سمتِ حجاز. این بار ، شب از نیمه گذاشته پا در مسیری می گذارم که قرار است -اگر خدا بخواهد- جاده هایِ آینده ی زندگی ام را ترسیم کند.
حلال کنید. که بی رضایتِ شما امکانِ کشیدن ِ جاده ای جدید به سویِ مقصود نیست.
12-14-mecca_full_600.jpg
 

fatima !!!!!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
711
امتیاز
2,573
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

و من دلم تنگ شده

هنوز که نگذشته ساعتی از آن دیدار

نمی دانم

برای آن قدم زدن ها زیر بارن

چه عاشقانه بود

و چرا خرابش کردند

چرا رفتند و گفتند که ما با هم ...

چرا

حقمان نبود نمیدانم

شاید ...
 

Zzz.s

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
188
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

خدا دور انسان دور فاصله زیاد
علت مجهول عامل ابلیس ابلیس ، شیطان
شیطان ، آتش آتش ، سوختن سوختن ، نابودی
و نابودی فاصله ایجاد می کند [-( معادله ی زندگی حل شد.
هوا آلوده زمین مریض درخت ، زرد
باغچه بی گل باران قهر قهر او شوم است.
علت:ماشین عامل: انسان انسان=عاقل!!
عاقل،فهیم فهیم،دانا دانا بهترین راه را انتخاب می کند
اما آیا انسان بهترین راه رو انتخاب کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا بالا انسان پایین فاصله،زیاد
در این فاصله: ابر،زیاد دود،زیاد
کار،زیاد فکر،زیاد مشغله مجال نمی دهد
دود می آید و خدا را بالاتر می برد.
دود را از زمین ببرید
به ابر ها چنگ بزنید
مگر دستتان به دامان خدا برسد!!!
انگار زمین دهان باز کرده
خدا بالاتر انسان پایین تر
آسمان و زمین کشیده شده اند . اما آیا این کار را هم خدا کرده است؟
خدا دور انسان دور اما این بار:
عامل انسان است
 

no one

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
818
امتیاز
1,525
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اورمیه
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

چشمهایم را می بندم! تو خیلی نزدیک هستی! به نزدیکی تنها دو قدم! می توانم چشمهایم را باز کنم، ببینمت و با چشمهایم بگویم تو را هنوز دوست دارم، بگویم که ای هستی من اشتباه کردم و یا بگویم ای زیباترین عالم تنها هستم، کمکم کن!
ولی باز نمی کنم! میترسم! آری میترسم که تو را دوباره ببینم و دوباره بیایم ولی تو دوباره مرا نوامید کنی! می ترسک که بگویی دوباره آن وازه ی منحوس را بر زبان بیاوری و بگویی "برو"! آری میترسم! زیرا اگر بار دیگری این واژه را بشنوم شاید صدای تو برایم ناگوار شود! می ترسم که آشیانه ی تو که در سینه ام هست بشکند و تو دیگر جایی در من نداشته باشی!
.
.
.
.
من به سوی دیگر نگاه می کنم و می خندم ولی حیف که کسی نیست که بفهمد که این خنده از هزاران گریه و زجر و عذاب بدتر است! تو میروی ناگاه به سویت نگاه میکنم! ولی فقط یک نگاه تا دوباره چشمهایت را ببینم! و همین برایم کافی است!
.
.
.
.
اینست داستان کسانی که می دانند که نمی توانند داشته باشند!
 

Zzz.s

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
188
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

نمیدانم چرا ، ولی سرگردانم.هوا حالت خفه ای دارد.
غافل از این که هجوم تاریکی ها پشت پنجره به انتظار نشسته ، پنجره ها را باز می کنم.
آسمان جور دیگری است.آفتاب مرخصی گرفته.ابر ها در حالت آماده باش هستند؛فقط کافی است باد سوت شروع جنگ را بدمد.
صدای رعد را شنیدم؛مثل این که ابر های پسر غرش کنان به جان یکدیگر افتاده اند! و آن طرف تر ، دختر های ابری .آن ها قدرت ابر های پسر را ندارند پس دعوایشان بایکدیگر زیباترین لحظات زمین مرده را به وجود می آورد، لحظاتی که تو به پاس گریه ی آسمان،شادی.: باران!!!
و چه زیبا بابونه های گوشه ی حیاط عطر افشانی می کردند و خاک بازی گوشی که سرگرم گل بازی با زمین بود.
تاریخ را گم کرده بودم.به کنار تقویم آمدم ؛ اما خبری از صفحه ی پیش با آن پرتو های وحشیانه اش نیست!به نظر می رسد اولین روز وداع، همین جاست.
##########################################################################
:| :|
 
  • لایک
امتیازات: tezar

fatima !!!!!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
711
امتیاز
2,573
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

بی صدا آمدی و بی صدا رفتی ... نمی دانی . نمیدانم .چرا ؟ تو دانستی و آمدی. میتوانستی زودتر بروی قبل از این که قلبی را جایی به

امانت بگزاری . می توانستی کسی را دلبسته خود نکنی . اما کردی . باید میماندی باید تمام میکردی داستانی را که شروع کرده بودی .

داستانی که از تو آغاز و به تو ختم میشد . چرا نماندی ؟ تو نمی خواستی بمانی. تو که قصد ماندن نداشتی چرا ؟ بی صدا رفتی و نشنیدی

صدای شکستن قلبی که در سکوت نامت را فریاد می کرد . رفتی و نشنیدی . اما میدانم . نه نمیدانم امیدوارم که بازگردی خودت بازگردی . و

من به امید همان روز است که مانده ام ...
 

khormaloooooo

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
904
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
الزهرا
رشته دانشگاه
بيوتكنولوژي - معارف اسلامی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

اسمم؟

... . ... .91.98

می شناسیش که؟

کمش سه چهارم لیست بلند بالای بازدید کننده هات..

ساعت بازدید هام؟

اممم...

صبح قبل بیدار شدن همه تا شب بعد خوابیدن همه و شب قبل شب زنده داری همه تا صبح بعد خوابیدن همه ی شب زنده دار ها...

.
.
.
خسته نشدم هنوز...
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

صد دفعه بهت گفتم وقتی گیجی یا مستی ، ننویس!‏...
سعی هم نکن حتی .
 
بالا