گند های دوران كودكی

Luna H.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبدکاووس
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : گند های دوران كودكی

من یه بار شیطنتم گل کرد رفتم آشپزخونه کیسه برنجو رو فرش خالی کردم :)) :))تا دوروز اینجوری بودم X_X ^#^
یه بار ظرف موردعلاقه مامانمو (عمدی نبودا :-") شکوندم :-"
و یه بار با غلط گیر مامانم تمام برگه سوالای زبانشو غلط گیری کردم :-"
ببینید چه بچه خوبی بودم :-"

و یادم رفت بگم در دوران بچگی نزدیک بود با روزنامه خوردنم خودمو خفه کنم #S-:
خوشمزه بوده آیا؟ :-?

×محدثه:پست متوالی ترکیب شد.
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : گند های دوران كودكی

مامانم میگفت،خونه مادربزرگم،زمان بچگیم،بخاریشون نفتی بود،بعد بنده،رفتم،اون بسته ای که توش نفت بود رو برداشتم وریختم تو لیوان و به عنوان نوشابه یه لیوان کوچولو خوردم،بعد منو بردن گلاب به روتون شستوشو معده،2روز هم بستری بودم،
خونه بابابزرگم حیاطش مثل باغه خیلی بزرگه،مامانم میگفت تازه درختاشونو سم پاشی کرده بودن،بنده از حس کنجکاوی بسیاری بهره مند بودم،فک میکردم،الان که به برگا سس مخصوص زدن چه طعمی دارن،ومنم رفتم ی برگ درخت انجیر رو خوردم،کسی نفهمیده بود،تاربع ساعت بعدش که از دل درد بدجور به خودم میپیچیدم وباز گلاب به روتون.اینبار بستری نشدم،ولی اینجانب رو درخانه دایی مامانم زندانیم کردن،
دایی بزرگم په زنبور حساسیت داره،بعد من دریک عمل سری،از تو باغ بابابزگم،زنبور پیدا کردم اونم عسل،(بابابزرگم کندو هم داشتن)گرفتمش،با دستکش،و رفتم گذاشتم رو پیشونی دایی بیچارم،اونم قرمز شد و داشت خفه میشد،منم ترسیدم جیغ زدم وفرار کردم،داییم شانس آورد،که مامانم سر رسید
توجه توجه---این اتفاقا در طی یک هفته به عمل آمد،
خداییش خیلی شر بودم...از دیوار راست به قشنگی بالا میرفتم...
 

first amir

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,142
امتیاز
29,738
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
فردوســـی
رشته دانشگاه
مـهـنــدســی شــیـمــی / حسابداری / روانــشناســی
پاسخ : گند های دوران كودكی

يه روز وظيفه ي خطير عوض كردن پ[size=18pt]وشك داداشمو قبول كردم
خودم 6 سالم بود
مي ديدم وقتي بچه هارو عوض ميكنن پوشكشونو يه ذره پودر هم مي پاشن
منم كه نمي دونستم اون چه پودريه
پاشدم يكم نمك اوردم پاشيدم
طفلك اينقد گريه كرد من هنوز يادمه اون صحنه

:D :D :D :)) :)) :)) :D :D :D :)) :)) :)) :D :D :D :)) :)) :)) :D :D :D :)) :)) :)) :))[/size]
 

Neg@r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
461
امتیاز
1,609
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
دارو ســازی
پاسخ : گند های دوران كودكی

وقتی این گند رو زدم خیلی هم بچه نبودم 5 ماه پیش :-"

صبح من و داداشم از خواب پاشدیم دیدیم مامان و بابام نیستن

بعد داداشم گفت : نگار من از کره و پنیر و مربا خسته شدم واسم نیمرو درست کن

گفتم باشه !

تخم مرغارو شکوندم و اومدم با داداشم کارتون نگاه کردن

بعد از حدود نیم ساعت داداشم گفت نگار من خیلی گشنمه پس صبونه چیشد ؟

بعد یادم اومد ا راس میگی ها من 1 ساعت پیش یه چیزی گذاشتم رو گاز ( حس بویاییمم قوییی )

دیدم اشپزخونه رو دود گرفته و اینا ....

تخم مرغه کربن شد :-" :D
 

ShiNinG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
4,247
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
پاسخ : گند های دوران كودكی

من و پسر عمم از بالای پشت ِ بوم ِخونه ی مادر بزرگم یه سنگ ِ 3 وجبی ِ سنگینو هل دادیم انداختیم تو خونه ی همسایه !!
همسایه ه ِ اومد کلی دعوا کرد گفت نوه اش با فاصله ی 0.5 متر از سنگ ِ داشته راه می رفته !!!!! X_X ^#^
ماهم خیلی ریلکس رفته بودیم زیر ِ چادر قایم شده بودیم :-? :-"
 

robomash

Lily Delicated
ارسال‌ها
1,960
امتیاز
8,423
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار با مداد شمعی نارنجی رو دیوارهای راهروی خونمون که به سمت حیاط میرفت از بالا تا پایین نقاشی کشیدم. بعد از اینکه تموم شد و دیدم چه گندی زدم از ترس مامانم زیرش چندتا خط خطی کردم و یه قلب کشیدم. مامانم که اومد خونه اونو دید میخواست باهام دعوا کنه که اشاره کردم به خط خطی ها و گفتم:ببین اینجا نوشتم من مامانمو خیلی دوست دارم!!
اونم خنده اش گرفت و دیگه دعوام نکرد :D
 

leila j00j000

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
304
نام مرکز سمپاد
dabirestan farzanegan4
شهر
طهران
پاسخ : گند های دوران كودكی

تو مهد کودک بودیم منم که انقد اروم :-" یه دختره خیلی لوس بود ی زیر پا گرفتم واسش دختره با چونه اومد زمین 10 تا بخیه خورد ^#^
 

sandra

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
خوارزمی
پاسخ : گند های دوران كودكی

5 سالم بود ب اجیم سوپ دادم انگار رفه بود تو قابلمه سوپ :-[ اومدم درستش کنم گذاشتمش تو ماشین لباسشویی البته با هزار بدبختی خیلی اروم در ماشین بستم عمرش ب دنیا بود ک بلد نبودم روشنش کنم :D وقتی مامانم اود اجی بیچاره کبود شده بود :)) X_X X_X
 

ayda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
1,430
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز.زنجان.تهران.ارومیه.ازمیر.آنکارا :))
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : گند های دوران كودكی

حالا فکر کنید یه روز ما مادر و پدر بشیم و این کارا رو بکنن بچه ها!!!چقدر تحمل داشتن مامان و باباهامون
ی :Dه بار ابتدایی می خوندم اصلا حواسم نبود کیفم مونده بود خونه خودم رفته بودم سوار سرویس شده بودم!اصلا هم یادم نبود.رسیدم مدرسه دیدم کیفم دست مامانمه
 

hamideh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
84
امتیاز
1,219
نام مرکز سمپاد
farzanegan2
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
فیــــزیــــــک
پاسخ : گند های دوران كودكی

از بچگی استعداد خاصی تو به هم زدن گروه سرود و نمایش و این چیزا داشتم :D نمیدونم صدام خوشگل بود، خودم خوشگل بودم ، مهره ی مار داشتم... خلاصه هرچی بود با وجود گند زدنای متعدد بازم انتخاب میشدم :))

مهدکودک میرفتم، عضو ثابت گروه سرود بودم همیشه وسطش خوابم میبرد یا یکی اشتباه می خوند وسط سرود برمیگشتم بهش تذکر میدادم :)) انگار نه انگار اجرا زنده ست

سوم ابتدایی سرود جشن تکلیفمون وسط سرود تاجم افتاد برگشتم میگم یکی تاجمو بده، پشت سریمم شاسگولتر از من خم شد داد بهم

سال بعدشم شدم راوی نمایشی که موسیقی متنش تیمپو بود خیلی قر دار بود کلا بزور خودمو نگه میداشتم، یه تیکه از نمایشو که باید دست و پای یه بدبختیو میبستن تو تمرین نمیرفتیم، موقع اجرا داشتن بنده خدا رو با طناب خفه میکردن منم وسطش هار هار زدم زیر خنده :)) خدایی تأثیر شگرفی تو خندوندن حضار داشت

همون سال دوباره عضو گروه سرود مدرسه شدم و رفتیم جشنواره ولی ایندفه گند نزدم :P (شایدم کلا سیاه لشکر بودم که اتفاقی نیفتاد :D) گروهمونم اون سال و سال بعدش اول شد
 

شاكسول

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
590
امتیاز
3,498
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان - تبريز
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : گند های دوران كودكی

يه بار حدود سه سالم بود تازه تنهايي مي رفتم دس به اب :-[ رفتم از با بعض ي چيزا(...) ^#^ و با استفاده از مسواك دستشويي نقاشي كشيدم :-$ مامانبزرگمم وسواسي ديگه پدرمو در آوردن از اون به بعد مامانبزرگم هميشه منو ميفرستاد دسشويي حياط #S-: :-[
 

Sahdis

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
864
نام مرکز سمپاد
:)مركز راهنمايي فرزانگان رشت
شهر
:)رشت
پاسخ : گند های دوران كودكی

وقتي كوچيك بودم داشتم تو خيابون با مامان بابام راه ميرفتم كه يه زنه رو ديدم كه خيلي چاق بود....بلند گفتم:(چرا اين زنه انقدر چاقه؟؟)
زنه منو چپ چپ نگاه كرد :))
بعد مامانم گفت زشته...چرا بلند ميگي؟
 

HGJKUFHFH

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
172
امتیاز
1,192
نام مرکز سمپاد
farzanegan 2
شهر
kerman
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
شهید باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : گند های دوران كودكی

ی بار داشتیم بازی میکردیم بعد ی امپول واقعیرو کردم توی دست دختر خالم :-[چرا اینطری :O نگا میکنی :( خب بچه بودیم دیگه :D
 

psp

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
190
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
مدال المپیاد
ایشاا.. بعدا
پاسخ : گند های دوران كودكی

هر هفته 4 از دانش آموزای خوبو توی یه پیک می نوشتن.یه هفته کسی نمونده بود مجبور شدن منو بنویسن کنارشم نوشتن که اگه دختر خوبی باشه X-(
 

جوجه سمپادی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
463
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
پاسخ : گند های دوران كودكی

معذرت میخوام اینومیگما :-"
حدودا5سالم بود،روزعروسی دخترعموم گفتم میخوام باعروس عکس بگیرم،وقتی رفتم پیش گفت بخندتاعکست خوشگل بشه منم انقدخندیدم که ببخشیدا،زیرم دریاچه مصنوعی درست شد :-ssلباس عروس دخترعموم مساوی شدباآب البته ازاون نوعا ^-^
تازه خودمم گریم گرفت،دخترعموبیچارم ازیه طرف حرص میخوردازیه طرفم مجبوربودمنوآروم کنه :D
 

shamim1378

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
1,073
نام مرکز سمپاد
Frz2
شهر
Isf
پاسخ : گند های دوران كودكی

من عاشق رژ بودم :Dیه بار رفتیم خونه یکی ار دوستای مامانم اخه خونشو تازه خریده بود با تمام وسایل نو
من رفتم تو اتاقش بعدش رفتم سر میز ارایشش رژ قرمز 24 ساعته رو برداشتمو.... :))
تمام جون خودمو و لباسمو اینارو همه رو پر کردم حالا بدتر از اون اینه که رو تختیه شیری رنگه نوشو یکم با رژ قرمز نقاشی کردم :D
از همون اول بنده هنرمند بودم :D
 

N.Y.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
523
امتیاز
3,789
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
TEH
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : گند های دوران كودكی

تمام فرش 12 متری اتاق خواب زنعمو اینام و با کرم جدیده ی زنعموم که عموم از ایتالیا واسش سوغاتی اورده بوده رو پوشش دادم همش جزقله ته قوطی مونده بود بنده خدا زنعموم چه قد سوخته وا3 اون کرمه :))
+
ی بار هم ی رژ و نسبتا مالیدم درو دیوار ی خوردشم خوردم این قضیه رژ یکم ارثیه اخه اکثر برو بچس فامیل با رژ ی گندی زدن
+
علاقه ی زیادی هم به شکوندن تخم مرغ داشتم میرفتم خونه مامانجونم تخم مرغ ور میداشتم میدوایدم رو پشت بومشون پرت میکردم تو حیاط صداش خیلی باحاله بعد میرفتم روش خاک میریختم با پام لهش میکردم اون جا بود که فهمیدم کثافت کاری چه لذتی داره :D
+
ی بار هم دسته عینک بابامو فرو کردم تو بینیش بنده خدا خون دماغ شده بود فجییییییییییییییییییع X_X
 

Marziyeh.banoo

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
475
امتیاز
3,648
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
مهندسی مواد و متالورژی
پاسخ : گند های دوران كودكی

من همیشه خبرچین بودم زمانی که 6 سالم بود داداش بزرگم تصادف کرده بود

بابام که ساعت 2 میاد قرار نبود کسی به بابام چیزی بگه تا زمانی که بابام نهارش بخوره

منم که کلا دختر راز داریم همین که بابام اومد خبرو گذاشتم کف دست بابامو بعدشم کلی کتک از طرف داداش وسطیه :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-< :-<
 

yasamin78

کاربر فعال
ارسال‌ها
65
امتیاز
947
نام مرکز سمپاد
farzanegan amin2
شهر
Isfahan
پاسخ : گند های دوران كودكی

من در دوران کودکی علاقه ی زیادی به نقاشی داشتم :D
یه روز که دفتر نقاشیم تموم شده بود به مامانم گفتم یه دفتر نقاشی برام بخر :>
ولی مامانم نخرید منم وقتی خونه نبودن رفتم رو تلویزیون نقاشی کشیدم :D
من به این حالت: :D :-"
مامان و بابام به این حالت: :O :-w
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : گند های دوران كودكی

7سالم که بود واسه جشن واسه بچه های کارکنان شرکتی که بابام توش کار میکرد،روشن پژوه رو دعوت کردن.ما چند تا دختر کوچولو قرار بود صدامون کنه بریم شعرامونو بخونیم.همینطور واستاده بودیم،مث اینکه من حوصلم سررفته بود بدون اجازه وصحبت رفتم بالا کنار روشن پژوه وایستادم وگفتم شعر...اونم اسمو فامیلمو برسید وکفت بخون حالا شعر:سیب زمینی درشته/مال خورشت مورشته/مامان به این بزرگی رفته تو کوچه بازی/بابا جرش گرفته مورچه گارش گرفته...
اینا که میگم همه فیلمش هس.همکار بابام دارتشون...
بعد روشن پژوه گفته بسه بسه وگرنه الان داستان میرسه به شب و وای وای....همه خندیدن...منم گفتم برسیم،من شبو دوست دارم(آخه من عاشق شب بودم واقعا)...خلاصه کل سالن رو هوا بودن....
 
بالا